شفا آنلاین>جامعه>این جملات را سرگرد فتاحی سریال مدار صفر درجه، ( سریالی که با بازی شهاب حسینی سال 84 از تلویزیون ایران پخش شد) در جمع هم سلولیهایش هنگامی که برای اجرای حکم اعدام می رفت، بیان کرد؛ سخنانی که اگرچه در درون یک روایت داستانی و تلویزیونی اتفاق می افتاد، اما بیان حقیقتی بود که سالها گریبان ما را گرفته است.
از عصر مشروطه تا کودتای 28 مرداد، از انقلاب اسلامی 57 تا دوم خرداد 76 و از 3 تیر84 تا عصر حاضر. نسلی شادمان از مشروطه خواهی و تاسیس عدالتخانه و برپا کردن مجلس شورا، مقهور جمهوری خواهی دروغین رضا شاه می شود وتن به استبداد می دهد؛ نسلی در پی ایجاد حکومتی مردمی، روزی یا مرگ یا مصدق سر می دهد و قیام 30تیر 31 را به وجود می آورد و روزی دیگر، مسکوت و مبهوت، نظاره گر کودتای آمریکایی 28 مرداد می شود. نسلی در 22 بهمن 57 انقلاب می کند و در 2 خرداد 76 ضد انقلاب خطاب می شود و... نسل در پی نسل در طی این سالها آمدند به خیال پیشرفت، درپی آرمانخواهی؛ غافل از آن که همچنان در نقطه صفر ایستاده اند.
ما نه تنها در سیاست که در تحصیل، در عشق، در اخلاقیات، درانسانیت هم داریم درجا می زنیم.به دانشگاهمان نگاهی بیفکنیم. گروهی می بیند برای طی کردن پله های ترقی، ریاکاری و تملق اساس پیشرفت شده است و عده ای هم بی تفاوت، آنقدر روزمَرِّه شده اند که انگیزه ای برای واکنش ندارند و سکوت پیشه ساخته اند. فراتر از اینها سالگشت شهادت سه دانشجوی آزاده را به جای گرامیداشت، تبریک! می گوییم و جنگ و جشن می گیریم و سیم کارت هدیه می دهیم تا مفاهیم را از درون تهی کنیم!
اخلاقیات در جامعه ما روبه انحطاط می رود و این نه تنها در روابط فردی انسانها که در روابط جمعی آنها نیز نمود یافته است. دروغگویی، خیانت و ریاکاری نمونه ای از این بحران اخلاقی است. دراین بحران نه تنها نخبگان و سرآمدان جامعه، که فرد نیز مقصر است. فردی که آرزو را بر جای واقعیت می نشاند و مصلحت را ارجح بر حقیقت می پندارد. یا سیاه می بیند یا سفید و حد واسطی چون خاکستری قائل نمی شود.
روزی قهرمان سازی می کند و روزی قهرمان شکنی؛ و در این ساختن و شکستن، از علی دائی تا حسن روحانی فرقی برایش نمی کند. همواره در پی اصلاح جهان و اطراف و اطرافیان است، بی آنکه به اصلاح خود بیاندیشد. در همه اینها یک درد مشترک است. درد ایستادن در نقطه اول، درنقطه صفر؛ درست مثل بازی دوران کودکیمان، لی لی؛ همیشه از صفر شروع می کنیم. سنگی می انداختیم برای رفتن به جلو، یک شماره، دو شماره، ولی باز به نقطه صفر بر می گشتیم. هیچ وقت نمی توانستیم از آن شماره ها جلوتر برویم و یا نخواستیم که آن قاعده را بشکنیم و اینگونه پریدن ما عین درجا زدن بود.
برای فرار از این درجا زدن، از این ایستادن در نقطه صفر، پیش از اصلاح بشر، اصلاح اطراف؛ باید به اصلاح فکر و عمل خود همت گماریم. درست مانند نسل شهید 16 آذر 32. نسلی که درمدار صفر درجه نماند.
*دکترای مسائل ایران