کد خبر: ۳۲۵۸۷۶
تاریخ انتشار: ۰۹:۱۰ - ۰۶ خرداد ۱۴۰۲ - 2023May 27
خدايان ملول بودند، انسان را آفريدند. آدم از تنهايي ملول بود، بنابراين حوا را خلق كردند. از آن زمان ملال وارد جهان شد و درست به همان نسبتي كه جمعيت رشد مي‌كرد، ملال بيشتر مي‌شد.
شفا آنلاین>سلامت>ملال همواره به نوعي با انسان همراه بوده است. كي‌یركگور با يك استعاره‌سازي مي‌گويد: «خدايان ملول بودند، انسان را آفريدند. آدم از تنهايي ملول بود، بنابراين حوا را خلق كردند. از آن زمان ملال وارد جهان شد و درست به همان نسبتي كه جمعيت رشد مي‌كرد، ملال بيشتر مي‌شد.»

 (لارس اسوندنس، فلسفه ملال، مترجم افشين خاكباز، فرهنگ نشر نو). به اعتقاد اسوندنس اين پديده كه در دوران پيشامدرن به اشراف و طبقات خاص محدود بود، از دوران رمانتيسم به تدريج به يكي از ويژگي‌هاي انسان مدرن تبديل شد. شواهد تاريخ اجتماعي نشان مي‌دهد جوامع شرقي، ديرهنگام‌تر از جوامعي كه انقلاب صنعتي و آثار آن را تجربه كرده‌اند، ملال را تجربه كرده و جامعه‌اي شادتر بوده‌اند. تجربه زندگي ايراني نيز نشان مي‌دهد كه همه ما كودكي شادتري را تجربه مي‌كرديم و حتي ميانسالان گذشته ما بيش از امروز شاد بودند و اتفاقا يكي از خصوصيات  قابل تامل جامعه اين سال‌هاي ايران نيز اين است كه بدون گذار از روند توسعه اجتماعي، اقتصادي عميق و بدون دست يافتن به دستاوردهاي مثبت مانند رفاه و آزادي، آثار منفي نه تنها مدرنيته بلكه پسامدرن را با خود تجربه مي‌كند. از تغييرات ارزشي پسامدرني گرفته تا ملالت زندگي ماشيني و صنعتي. 

اين يادداشت قصد يك تبيين فلسفي از ملال به عنوان «معناي هستي نوين» را ندارد، بلكه مي‌خواهد به تبيين آسيب‌شناسانه و نگران‌كننده از مساله ملال در ايران امروز بپردازد. از طرفي، تم امسال گزارش توسعه انساني سال 22-۲۰۲۱ كه  اخيرا منتشر شده، چنين مي‌گويد: عصر نااطميناني، زندگي‌هاي بي‌قرار. اين گزارش به ابعاد نااطميناني در عصر امروز و پيچيدگي‌هاي آن در قالب نااطميناني چند بعدي مي‌پردازد.  و به ابعاد مشكلات سلامت رواني ايجاد شده براي بشر اعم از تشديد نگراني‌ها، استرس‌ها، افسردگي‌ها و اختلالات رواني پرداخته شده است و تكنولوژي به عنوان يك شمشير دو لبه در توسعه مورد تحليل قرار گرفته است. به اعتقاد من، جامعه ايران بنا بر علل و شرايط خاص خود، در سال‌هاي گذشته ناامني رواني تامين يافته، زندگي با شادي و نشاط كمتري را تجربه كرده است.

جامعه ايران، پس از رخت بركشيدن هژموني جنگ تحميلي و فشارهاي اقتصادي و رواني و نگراني به‌جا مانده از آن، مدام در حال تجربه فراز و نشيب‌هايي از اميد، نشاط، نااميدي و غم اجتماعي است؛ به‌طوري‌كه در سال‌هاي اخير، شرايطي پيش آمده كه ملال و جست‌وجوي اميد و شادي، بخشي از شيوه زندگي شده است.  مدت‌هاست در اين زمينه و با هدف فهم اين روند، با افراد مختلف اعم از زن و مرد، نوجوان و بازنشسته و.... به گفت‌وگو نشسته‌ام به ‌طور تيتروار مي‌توانم برشمارم: در اين خصوص هيچ ادعاي علمي عميقي نداشته و معتقدم هر كدام از اين موارد نيازمند بررسي‌هاي علمي جامعه‌شناختي و روان‌شناختي است.
۱- نداشتن سياست‌گذاري‌هاي معطوف به نشاط و شادي در جامعه، به‌طوري ‌كه در هيچ يك از سياست‌گذاري‌هاي بالادستي برنامه‌ريزي‌هاي اجرايي آثاري از اين نوع سياست‌ها ديده نمي‌شود (اين امر به اندازهاي مهم است كه مفهوم «توسعه به مثابه شادي» در ادبيات توسعه مطرح هست).
۲- در سال‌هاي متمادي، صدا و سيما، كمتر به توليد برنامه‌هاي شاد و نشاط‌آور پرداخته است. مجموع توليدات فيلم‌هاي سينماي ايران نيز حاكي از آن است كه كمتر به مضامين شادي‌آور توجه شده و حتي سينماي روشنفكري ايران نيز در يك رابطه متقابل تاثير و تاثر، از جامعه بيشتر براساس مضامين سياسي و اجتماعي، اقدام به توليد فيلم‌هايي تلخ كرده است.
۳- نزاع‌هاي سياسي داخل كشور مدام پيام‌هاي نااميد‌كننده، كسالت‌آور و مأيوس‌كننده را به ذهن جامعه تزريق مي‌كند.
۴- ادبيات سياسي توليد شده در داخل مبتني بر نفي ديگري بوده و در سياست خارجي نيز نوعي تداوم حالت جنگي و هراس را متبادر ساخته است.
دو مقايسه نيز به حالت حرمان ذهني افزوده است:
۱) مقايسه نابرابري در داخل
۲) مقايسه عقب ماندن از جهان و به خصوص مقايسه پيشرفت همسايگان عقب مانده سال‌هاي قبل با كشورمان.
۵- تداوم زندگي چندگانه و اجبار به زيست دو و يا حتي «چندرومآبانه » به لحاظ سياست‌هاي فرهنگي و اداري اعمال شده.
۶- فقر مداوم و سختي زندگي در سال‌هاي اخير
به خصوص با فشارهاي تحريم به نحوي كه تعادل رواني براي دستيابي به يك زندگي همراه با آرامش را در معرض تهديد قرار داده است (بيشتر مصاحبه‌شوندگان بر اين امر تاكيد داشتند).
۷- يكي ديگر از اين عوامل، تشديد منفي‌خواني در جامعه است. اين امر، ناشي از آن است كه سال‌هاست جامعه صداهاي پرخاشگرانه، قطبي‌سازي و تنازعات بيهوده و فشارهاي اجتماعي را در فضاي رسانه‌اي، سياسي و اجتماعي در گوش خود دارد.
لذا كم‌اطميناني، بي‌قراري، فقدان شادي سيستماتيك و نااميدي از آينده، به اين شرايط ملال‌آور دامن زده است.
بدون ترديد، بخشي از علل رواني ناآرامي‌هاي خيابان‌هاي پاييزي را نيز مي‌توان با اين نظريه تبيين كرد. ايجاد جامعه‌اي با ثبات، تحول‌خواه و توسعه‌جو نيازمند مردماني تلاشگر، اميدوار و معتقد به امكان تغيير براي داشتن شرايط بهتر است. جامعه امروز ايران نيازمند سياست‌گذاري‌هاي معطوف به شادي است. سياست‌هاي اجتماعي، فرهنگي و رسانه‌اي و حتي پيام‌هاي عرصه سياسي نيز بايد از اين امر پيروي كنند و گام اول، پايان دادن به علل پديدآورنده چنين شرايطي است.علی ربیعی/ اعتماد

نظرشما
نام:
ایمیل:
* نظر: