کد خبر: ۳۰۷۲۵۰
تاریخ انتشار: ۲۰:۰۰ - ۰۹ تير ۱۴۰۱ - 2022June 30
بلوغ را می‌توان نمایش دادن رفتار‌های بزرگسالانه تعریف کرد. پس نابالغ بودن نشان ندادن رفتار‌هایی است که معمولاً از افراد بالغ سر می‌زند. به عبارت دیگر، نابالغ بودن نمایش دادن رفتار‌هایی است که نوعاً کودکان از خودشان بروز می‌دهند.
شفاآنلاین>اجتماعی>آیا تا به حال به شما چنین حرف‌هایی زده‌اند؟ «اینقدر بچه نباش.» «چقدر بچه شدی.» «چند سالته؟ مگر بچهٔ ۸ ساله‌ای؟» «تو رو خدا بزرگ شو!» اگر شما اغلب مخاطب چنین عباراتی هستید به‌احتمال زیاد از خودتان رفتار‌های نابالغ نشان می‌دهید. هیچ انسان بالغی دوست ندارد نابالغ تلقی شود.

به گزارش شفاآنلاین:بلوغ را می‌توان نمایش دادن رفتار‌های بزرگسالانه تعریف کرد. پس نابالغ بودن نشان ندادن رفتار‌هایی است که معمولاً از افراد بالغ سر می‌زند. به عبارت دیگر، نابالغ بودن نمایش دادن رفتار‌هایی است که نوعاً کودکان از خودشان بروز می‌دهند.

گفتم «نوعاً»، زیرا شما ممکن است برخی از موارد استثنایی را در هر دو گروه پیدا کنید. کودکانی که بالغ رفتار می‌کنند و بزرگسالانی که نابالغ عمل می‌کنند.

به‌طور کلی بلوغ بر دو نوع است:

۱. فکری: بلوغ فکری اندیشیدن به‌سان بزرگسالان است که بازتاب آن را هم در کلام و هم در اعمال می‌شود دید.

۲. هیجانی (عاطفی): بلوغ هیجانی مستلزم آگاهانه و هوشمندانه بودن از حیث هیجانات است. بازتاب آن را می‌توان در روابط سالم با خودتان و دیگران دید.

چرا باید بالغ‌تر بود؟

اگر پیشتر شما را نابالغ خوانده‌اند، به احتمال زیادی در کار و روابط‌تان دچار مشکلاتی هستید. رفتار کودکان را به بهترین شکلی می‌توان بچگانه توصیف کرد. کودکان قابلیت‌های محدود فکری و هیجانی دارند. همچنان که کودکان وارد مراحل گوناگون رشد شناختی می‌شوند، بیش از پیش به‌لحاظ شناختی و هیجانی پیشرفت می‌کنند. زمانی که آن‌ها بالغ می‌شوند مهارت‌های لازم برای هدایت زندگی انسان بالغ را کسب می‌کنند. البته این موضوع در مورد رشد طبیعی و سالم صادق است. همه مسیر رشد سالم روانی را طی نمی‌کنند. نمونهٔ خاص: کودکانی که در بدن بالغ گرفتار شده‌اند.

فروید به‌خوبی بلوغ را توانایی عشق ورزیدن و کار کردن تعریف کرد. مردمی که می‌توانند عشق بورزند و کار کنند برای جامعه باارزش هستند. از اینرو مورد احترام هستند و تحسین می‌شوند. آن‌ها هزاران تجربه و بینش دارند که می‌توانند با اعضای جوان‌تر جامعه در میان بگذارند.

به‌طور خلاصه، متوقف ماندن در دوران نابالغی خوب نیست. به‌لحاظ غریزی شما این را می‌دانید و اگر این طور نباشد دیگر دلیلی ندارد از اینکه نابالغ خطاب شوید ناراحت شوید. برای این که زندگی خوبی داشته باشد، باید بالغ شوید. باید به دیگران کمک کنید و با آن‌ها خوش‌رفتار باشید. باید عضوی ارزشمند از جامعه باشید. بدین صورت است که می‌توانید عزت نفس خود را افزایش دهید. با اینکه جلوی آیینه بایستید و به خودتان بگویید کافی است (اصلاً این کار چه معنایی دارد؟) عزت نفس‌تان بالا نمی‌رود. عزت نفس‌تان با کمک و مشارکت بالا می‌رود.

تعادل میان بلوغ و نابالغی

با در نظر گرفتن مطالب فوق، شاید وسوسه شوید که فکر کنید تمام رفتار‌های کودکان بد است. این هم درست نیست. اگر شما تمام تمایلات کودکانه را کنار بگذارید بیش از حد انسان بالغ جدّی و ملال‌آور خواهید شد. مردم به شما خواهند گفت سخت نگیر. اگر هم مانند کودکی نابالغ باقی بمانید و ویژگی‌های بلوغ‌تان رشد نکند، به شما خواهند گفت بزرگ شو. اگر شما بتوانید کنجکاوی، خلّاقیت، شوخ‌طبعی و تمایل به اشتباه کردن را حفظ کنید، هیجانی و تجربی باشید، فوق‌العاده است. این‌ها تمایلاتی عالی هستند باید حفظ کرد. اما از آنجا که این‌ها متعلق به کودکان است، شما باید داخل آن‌ها دُز مناسبی از بلوغ را هم اضافه کنید وگرنه مردم به شما احترام نخواهند گذاشت. زمانی که آن‌ها ـ کارآفرینان یا هنرمندان مشهور ـ از خودشان هیجان نشان می‌دهند (که گرایشی کودکانه است) به‌خاطر نبوغ‌شان مورد تشویق قرار می‌گیرند.

«نگاهش کن! چقدر نسبت به این ایده هیجان دارد. خوشحالم که می‌بینمش!» «خدا را شکر که هنوز کودک درونش را نگه داشته. خیلی‌ها این کار را نمی‌توانند انجام دهند.».

اما اگر انسانی معمولی همین سطح از هیجانات را از خودش بروز بدهد «تنبل» و «نابالغ» خوانده می‌شود:

«فایده نداره. بزرگ شو!»«چرا اینقدر مثل بچه‌ها روی این موضوع هیجان داری؟ تو داری خیالبافی می‌کنی.»

کارآفرین یا هنرمند مشهور پیشتر خودش را ثابت کرده است. او پیشتر با موفقیت‌هایی که کسب کرده است، نشان داده است که به‌عنوان انسان بالغ قابل‌اتکا و مسئول است. بلوغ متأثر از موفقیت‌هایش نابالغ بودنش را تعدیل می‌کند. انسان معمولی چیزی ندارد که نابالغ بودنش را تعدیل کند. به‌طرز مشابهی اگر ببینید پیرمردی ۷۰ تا ۸۰ ساله داخل ماشینش با یک آهنگ متال سنگین، بالا و پایین می‌رود، خیلی دلنشین است. چون ما می‌دانیم که او به‌اندازهٔ کافی بالغ است و سال‌های زیادی زندگی کرده است. او می‌تواند کمی نابالغ هم رفتار کند بدون آن که خیلی نابالغ به‌نظر نرسد.

اما اگر یک جوان ۳۰ ساله از خریدن یک آلبوم موسیقی جدید بیش از حد هیجان‌زده شود، شما بدون تردید احساس می‌کنید او باید کمی بالغ‌تر رفتار کند.

چگونه بالغ‌تر رفتار کنیم: گرایش‌های کودکانه را کنار بگذاریم

درحالی که برخی از رفتار‌های کودکانه مثبت هستند، بخش بسیار زیادی از آن‌ها منفی هستند و باید از سوی افراد بالغ کنار گذاشته شوند. هدف آن است که برخلاف آنچه کودکان انجام می‌دهند رفتار کنیم. اکنون شیوه‌های متفاوتی از بالغ‌تر رفتار کردن را فهرست می‌کنم و در جا‌هایی که بتوانم تضاد آن‌ها را با رفتار‌های نابالغ کودکان نشان می‌دهم.

۱. به افکار بالغ بیندیشید

همه‌چیز از ذهن شروع می‌شود. اگر شما به چیز‌های جدیّ عمیق و بالغ فکر کنید، بازتاب آن در کلمات و اعمال شما دیده می‌شود. بالاترین سطح تفکر، اندیشیدن به ایده‌ها است. نقل قولی است به این مضمون که «اذهان بزرگ دربارهٔ ایده‌ها بحث می‌کنند؛ اذهان کوچک دربارهٔ آدم‌ها»، نکتهٔ درستی است. کودکان به‌ندرت در خصوص ایده‌های عمیق فکر می‌کنند. آن‌ها بیشتر به چیز‌هایی فکر می‌کنند که دوستان‌شان در مدرسه به آن‌ها گفته‌اند. آن‌ها بیشتر به شایعات و مطالب سطحی علاقه دارند.

۲. هیجانات و اعمال‌تان را کنترل کنید

افراد بالغ کنترل معقولی بر هیجانات‌شان دارند. آن‌ها به‌ندرت تحت تأثیر هیجانات شدید دست به کاری می‌زنند. این موضوع به این معنی نیست که آن‌ها عواطف قوی ندارند. همهٔ ما داریم. آن‌ها صرفاً در کنترل هیجانات‌شان از آدم‌های متوسط بهتر عمل می‌کنند. آن‌ها وقتی را صرف تأمل در خصوص پیامد‌های رفتار‌ها می‌کنند. آن‌ها ناگهان از کوره در نمی‌روند و همه‌چیز را به هم نمی‌ریزند. افراد نابالغ مثل کودکان معمولاً کنترلی بر هیجانات و اعمال‌شان ندارند. از نظر آن‌ها مشکلی نیست که ناگهان در میان جمع پرخاشگری و بدخلقی کنند.

۳. هوش هیجانی را ارتقا دهید

هوش هیجانی این است که هیجانات را بشناسیم. افراد بالغ گرایش به این دارند که با هیجانات خودشان و دیگران ارتباط برقرار کنند. این کار این امکان را به آن‌ها می‌دهد که همدل باشند و نیاز‌های دیگران را درک کنند. کودکان هم رفتار‌های همدلانه بروز می‌دهند، اما خودخواهی آنان اغلب همدلی‌شان را از بین می‌برد. آن‌ها خودمحور هستند و تمایل دارند که اولویت را به نیاز‌های خودشان بدهند. آن‌ها اسباب‌بازی جدید می‌خواهند و هیچ چیز دیگری برای‌شان مهم نیست.

۴. با افراد بالغ معاشرت کنید

شخصیت ساییده می‌شود. شما همان کسی هستید که با او معاشرت می‌کنید. شما شاید متوجه شده باشید که وقتی به شخص جدیدی نزدیک می‌شوید و با او معاشرت می‌کنید که شبیه به شما نیست، شما به مرور زمان شبیه به او می‌شوید. گذراندن وقت با کسانی که از شما بالغ‌تر هستند شاید ساده‌ترین راه برای بالغ شدن باشد. این اتفاق به‌صورت خودکار رخ می‌دهد و لازم نیست شما تلاش خاصی بکنید.

۵. هدفمند باشید

بزرگسالان در کار‌هایی که می‌کنند هدف دارند. یکی ازبرجسته‌ترین نشانه‌های بلوغ آن است که بدانید در زندگی دنبال چه چیزی هستید. آنطور که استیون کاوی می‌گوید «با در نظر گرفتن پایان، آغاز کنید». اگر با در نظر نگرفتن پایان کار را شروع کنید این شیوهٔ کار باعث می‌شود به جهات مختلف منحرف شوید و به مقصدتان نرسید. کودکان به‌نظر نمی‌رسد که در کارهای‌شان هدفی داشته باشند آن‌ها صرفاً مشغول تجربه و آموختن هستند.

۶. پیگیر باشید

پس از آنکه پایان را در نظر گرفتید، گام بعدی بالغانه آن است که تا رسیدن به هدف پیگیر باشید. افراد و کودکان نابالغ سراغ یک چیز می‌روند آن را رها می‌کنند و سپس سراغ چیز دیگری می‌روند.

۷. صبور باشید

صبر و پایداری ملازم یکدیگر هستند. شما بی آنکه صبور باشید نمی‌توانید پایداری کنید. کودک درون شما همه‌چیز را همین حالا می‌خواهد! «آن شیرینی را الآن بده به من!» درک اینکه برخی از چیز‌ها زمان می‌برد و کسب رضایت ممکن است با تأخیر همراه باشد، قوی‌ترین نشانهٔ بلوغ است.

۸. هویت خودتان را بسازید

پیامد طبیعی طی کردن مراحل گونان رشد روانی، آن است که در انتها هویت خاص خودتان را بسازید. نه آن هویتی را که والدین یا جامعه می‌خواهد برای‌تان بسازد، بلکه سعی کنید هویت خودتان را بسازید.‌ می‌دانم که عبارت «ساختن هویت» ایهام دارد. معنایش این است که شما بدانید چه کسی هستید و چه می‌خواهید. نقاط ضعف و قوت، اهداف و ارزش‌های‌تان را بشناسید. کودکان کمابیش شبیه به یکدیگر هستند، زیرا هنوز آن‌ها این فرصت را پیدا نکرده‌اند که هویت خودشان را بسازند (نخستین بار در نوجوانی رخ می‌دهد). بعید است که کودکی را پیدا کنید که علائق و شخصیت خاص خودش را داشته باشد.

۹. بیشتر گوش بدهید کمتر صحبت کنید

در دنیایی که مردم در مورد همه‌چیز به سرعت اظهار فضل می‌کنند، اگر قبل از صحبت کردن حرف‌تان را سبک‌سنگین کنید بالغ‌تر به نظر خواهید رسید. وقتی بیشتر گوش کنید، بیشتر می‌فهمید. تلاش برای فهمیدن نشانه‌ای از بلوغ فکری است.
کودکان تمام روز یکسره در مورد همه‌چیز وراجی می‌کنند و اغلب سررشتهٔ حرف از دست‌شان در می‌رود.

۱۰. رفتار‌های مناسب اجتماعی را فرابگیرید

بلوغ آن است که بفهمید چه چیزی را چه زمانی بگویید. کار‌های احمقانه و شوخی کردن با دوستان قابل‌درک است، اما در موقعیتی جدّی مثل مصاحبهٔ استخدامی یا مراسم عزا این کار‌ها را نباید کرد. افراد بالغ «فضا را درک می‌کنند» و روحیات غالب گروه را تشخیص می‌دهند. تمام والدین می‌دانند که آموزش دادن رفتار‌های مناسب اجتماعی به کودکان کار عذاب‌آوری است.

۱۱. با دیگران محترمانه رفتار کنید

افراد بالغ شرافت انسانی بنیادینی دارند که با دیگران محترمانه برخورد کنند. آن‌ها به‌صورت پیش‌فرض به دیگران احترام می‌گذارند و از آن‌ها هم چنین توقعی دارند. آن‌ها در فضای عمومی صدایشان را بلند نکرده و دیگران را تحقیر نمی‌کنند.

۱۲. مردم را تهدید نکنید

افراد بالغ بر دیگران تأثیر گذاشته و آنان را ترغیب می‌کنند که به خواسته‌های‌شان برسند. افراد نابالغ دیگران را تهدید کرده و قلدرمآبی می‌کنند. بلوغ یعنی فهمیدن اینکه دیگران آزاد هستند که آنچه را که دوست دارند انتخاب کنند و نباید خواسته‌های‌تان را بر آن‌ها تحمیل کنید. کودکان یکسره از والدین‌شان خواسته‌هایی دارند و گاهی به باج‌گیری عاطفی متوسل می‌شوند.

۱۳. پذیرش انتقادات

تمام انتقادات مملو از نفرت نیستند. افراد بالغ اهمیت انتقاد را درک می‌کنند. آن‌ها انتقاد را بازخوردی فوق‌العاده ارزشمند تلقی می‌کنند. حتی گر انتقاد مملو از نفرت باشد، افراد بالغ با آن کنار می‌آیند. مردم حق دارند از کسانی که دوست‌شان ندارند متنفر باشند.

۱۴. مسائل را شخصی نکنید

بیشتر چیز‌هایی که شما رفتار شخصی تلقی می‌کنید در حقیقت حمله محسوب نمی‌شوند. پیش از آنکه چیزی را شخصی تلقی کنید، درنگ کرده و بیشتر در مورد آن تحقیق کنید. معمولاً آدم‌ها از خواب پا نمی‌شوند که به دیگران صدمه بزنند. آن‌ها در کار‌هایی که انجام می‌دهند انگیزه‌های خودشان را دارند. بلوغ یعنی تلاش برای فهم انگیزه‌های دیگران.
کودکان خودخواه هستند و گمان می‌کنند دنیا به دور آنان می‌چرخد. کسانی که همه‌چیز را شخصی تلقی می‌کنند نیز همین‌طور هستند.

۱۵. به اشتباهات‌تان اذعان کرده و عذرخواهی کنید

بلوغ یعنی اینکه این فکر را کنار بگذارید که همواره حق با شما است. همهٔ ما اشتباه می‌کنیم. هرچه زودتر خودتان بپذیرید بهتر از آن است که دیگران بگویند. واکنش آنی کودکان در این گونه مواقع این است که «کار من نبود. برادرم انجام داد.» بعضی از افراد همین ذهنیت «کار من نبود» را تا دوران بلوغ خودشان حفظ می‌کنند.

۱۶. بر خودتان متکی باشید

بزرگسالان مسئولیت‌ها را می‌پذیرند. آن‌ها کار‌های خودشان را انجام می‌دهند و به افراد جوان‌تر نیز کمک می‌کنند. اگر کار‌های خودتان را انجام ندهید و مهارت‌های زندگی را پرورش ندهید، احتمالاً احساس خواهید کردید که کاملاً بالغ نشده‌اید.

۱۷. قاطعیت را پرورش دهید

قاطعیت یعنی ایستادگی برای خودتان و دیگران، بدون آنکه تهاجمی باشید. مطیع یا تهاجمی بودن ساده است، اما قاطع بودن نیاز به مهارت و بلوغ دارد.

۱۸. به‌دنبال جلب توجه نباشید

کسانی که دنبال جلب توجه دیگران هستند وقتی کسی کار انجام دهد یاعث جلب توجه شود نمی‌توانند خودشان را کنترل کنند. دست به تحرکات خشم‌آلودی می‌زنند مثلاً مطالب عمیقاً شخصی یا شوکه‌کننده در رسانه‌های اجتماعی منتشر می‌کنند تا باعث جلب توجه شود. البته کودکان نیز همگی برای جلب توجه دست به کار‌های احمقانه می‌زنند. خلافکاران بزرگسالی که دست به شرارت می‌زنند تفاوتی ندارد. آن‌ها می‌خواهند دائماً مورد توجهٔ رسانه‌ها باشند. همین موضوع در خصوص چهره‌های مشهور نیز صادق است که دائماً کار‌های شوکه‌کننده و جنجال‌برانگیز انجام می‌دهند.

۱۹. خودتان را از جانبداری خوش‌بینانه خلاص کنید

مثبت اندیشیدن فوق‌العاده است، اما آد‌م‌های بالغ از امید‌های واهی اجتناب می‌کنند. آن‌ها انتظارات غیرواقع‌بینانه از خودشان و از دیگران ندارند. کودکان با امید‌های غیرعقلانی به وجد می‌آیند.

۲۰. از شکْوِه و شماتت پرهیز کنید

افراد بالغ به این درک رسیده‌اند که شکوه و شماتت مشکلی را حل نمی‌کند. آن‌ها مسائل‌شان را با راهبرد و اقدام حل می‌کنند. آن‌ها به‌جای آنکه وقت‌شان را با اموری که کنترلی بر آن ندارند تلف کنند، می‌گویند: «بسیار خب، حالا برای این موضوع چکار می‌توانیم بکنیم؟»

۲۱. چیز‌ها را در چشم‌انداز‌های مختلف می‌بینند

شاید بالغانه‌ترین رفتار بالغانه دیدن چیز‌ها از چشم‌انداز دیگران باشد. مردم مستعد آن هستند که جانبداری بازیگر-ناظر داشته باشند که حاکی از آن است که ما نمی‌توانیم از چشم‌انداز دیگران ببینیم، زیرا ما نمی‌دانیم در سر آن‌ها چه می‌گذرد. اما اگر تلاش کنید، غلبه بر این موضوع دشوار نیست. فقط کافی است خودتان را جای دیگران قرار بدهید. کودکان تا سن حدود سه‌سالگی حتی نمی‌دانند که دیگران هم ذهن خاص خودشان را دارند. به آدم‌ها باید یادآوری کرد که چیز‌ها را از چشم‌انداز دیگران هم ببینند که حاکی از آن است که روانشناسی پیش‌فرض ما بر پایهٔ چشم‌انداز خودمان استوار شده است.

۲۲. ذهنیت برد-برد داشته باشید

افراد بالغ به این درک رسیده‌اند که استثمار دیگران دوامی نمی‌آورد. آن‌ها در کسب‌وکار، رابطه و زندگی به‌طور کلی با ذهنیت برد-برد وارد می‌شوند. بلوغ منصف بودن با خود و دیگران است.

۲۳. تواضع فکری را پرورش دهید

فروتنی رفتاری بالغانه است. درحالی‌که فروتنی در خیلی چیز‌ها آسان است، تواضع فکری آسان نیست. آدم‌ها به‌راحتی به افکار و نظرات‌شان وابسته می‌شوند. آن‌ها در سایر حوزه‌های زندگی پیشرفت زیادی می‌کنند، اما به‌ندرت پیشرفت فکری می‌کنند. تواضع فکری این است که بدانید نمی‌دانید. پذیرای اطلاعات جدید باشید اگر با اطلاعات قبلی که در ذهن دارید در تضاد است.

۲۴. تصویر بزرگتری را ببینید

افراد بالغ تلاش می‌کنند تصویر بزرگتری از چیز‌ها را ببینند. در مورد چیز‌ها نظرات قاطعی ندارند. با تناقضات و پیچیدگی‌های جهان کنار می‌آیند. در مبارزه یا مجادله عجله‌ای ندارند که حتماً جانب یک طرف را بگیرند. آن‌ها می‌دانند هر دو طرف از کجا می‌آیند.

۲۵. شکست‌ها را حرفه‌ای مدیریت کنید

آدم‌های بالغ به‌خودشان اجازه می‌دهند شکست بخورند و اشتباه کنند. آن‌ها شکست را بازخورد تلقی می‌کنند.

آن‌ها توجه چندانی به اشتباهات‌شان نمی‌کنند، زیرا آن‌ها می‌دانند که انسان‌ها مستعد اشتباه هستند. آن‌ها می‌افتند، لباس‌های‌شان را می‌تکانند و دوباره به حرکت ادامه می‌دهند.


نظرشما
نام:
ایمیل:
* نظر: