شفاآنلاین>سلامت>زن و شوهری در شهر بوستن از قطار پیاده شدند! زن ﻟﺒﺎﺱ ﮐﺘﺎﻥ ﺭﺍﻩ ﺭﺍﻩ به تن داشت ﻭ ﺷﻮﻫﺮﺵ ﮐﺖ ﻭﺷﻠﻮﺍﺭی ﺩﺳﺖ ﺩﻭﺯ ﻭ ﮐﻬﻨﻪ پوشیده بود. همین که ﺍﺯ ﻗﻄﺎﺭ ﭘﺎﯾﯿﻦ ﺁﻣﺪﻧﺪ یک راست ﻭ ﺑﺪﻭﻥ ﻫﯿﭻ ﻗﺮﺍﺭ ﻗﺒﻠﯽ ﺭﺍﻫﯽ ﺩﻓﺘﺮ ﺭﯾﯿﺲ ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩ ﻫﺎﺭﻭﺍﺭﺩ ﺷﺪﻧﺪ. به گزارش شفاآنلاین: ﻣﻨﺸﯽ با دیدن سر و وضع آنها ﻓﻮﺭﺍً ﻣﺘﻮﺟﻪ ﺷﺪ که ﺍﯾﻦ ﺯﻭﺝ ﺭﻭﺳﺘﺎﯾﯽ ﻫﯿﭻ ﮐﺎﺭﯼ ﺩﺭ ﻫﺎﺭﻭﺍﺭﺩ ﻧﺪﺍﺭﻧﺪ ﻭ حدس زد که احتمالا ﺍﺷﺘﺒﺎﻫﯽ ﻭﺍﺭﺩ این ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩ ﺷﺪﻩ ﺍﻧﺪ. ﻣﺮﺩ ﺑﻪ ﺁﺭﺍﻣﯽ ﮔﻔﺖ: ﻣﺎﯾﻞ ﻫﺴﺘﯿﻢ ﺭﯾﯿﺲ دانشگاه ﺭﺍ ﺑﺒﯿﻨﯿﻢ. ﻣﻨﺸﯽ ﺑﺎ ﺑﯽ ﺣﻮﺻﻠﮕﯽ ﮔﻔﺖ: ﺍﯾﺸﺎﻥ ﺍﻣﺮﻭﺯ وقت ندارند؛ ﮔﺮﻓﺘﺎﺭﻧﺪ. ﺧﺎﻧﻢ ﺟﻮﺍﺏ ﺩﺍﺩ: ﻣﺎ ﻣﻨﺘﻈﺮ میمانیم. ﻣﻨﺸﯽ ﺳﺎﻋﺘﻬﺎ ﺁﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﻧﺎﺩﯾﺪﻩ ﮔﺮﻓﺖ ﻭ منتظر ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺑﺎﻻﺧﺮﻩ زن و شوهر یا یکی از آن دو ﺩﻟﺴﺮﺩ شود ﻭ ﭘﯽ ﮐﺎﺭﺷﺎﻥ ﺑﺮﻭﻧﺪ. ﺍﻣﺎ آنها صبورانه منتظر ماندند. اشخاص مختلف می آمدند و میرفتند اما آنها همچنان منتظر بودند. ﻣﻨﺸﯽ ﮐﻪ ﺩﯾﺪ فایده ندارد و آن ﺯﻭﺝ ﺭﻭﺳﺘﺎﯾﯽ ﭘﯽ ﮐﺎﺭﺷﺎﻥ نمیروند، بالاخره ﺗﺼﻤﯿﻢ ﮔﺮﻓﺖ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﻼﻗﺎﺕ ﺑﺎ ﺭﯾﯿﺲ ﺍﺯ ﺍﻭ ﺍﺟﺎﺯﻩ ﺑﮕﯿﺮﺩ ﻭ ﺭئیس هم ﺑﺎﻻﺟﺒﺎﺭ آنها را ﭘﺬﯾﺮﻓﺖ. ﺭﯾﯿﺲ دانشگاه ﺑﺎ ﺍﻭﻗﺎﺕ ﺗﻠﺨﯽ ﺁﻫﯽ ﮐﺸﯿﺪ ﻭ معلوم بود که تمایلی به ملاقات با این زن و شوهر روستایی ندارد؛ بعلاوه ﺍﺯ ﺍﯾﻨﮑﻪ کسی ﺑﺎ ﻟﺒﺎﺱ ﮐﺘﺎﻥ ﻭ ﺭﺍﻩ ﺭﺍﻩ ﻭﮐﺖ ﻭﺷﻠﻮﺍﺭ ﺩﺳﺖ ﺩﻭﺯ ﻭ ﮐﻬﻨﻪ ﻭﺍﺭﺩ ﺩﻓﺘﺮﺵ بشود، ﺧﻮﺷﺶ ﻧﻤﯽ ﺁﻣﺪ. زن و شوهر نشستند! زن روستایی ﺑﻪ ﺍﻭ ﮔﻔﺖ: ﻣﺎ ﭘﺴﺮﯼ ﺩﺍﺷﺘﯿﻢ ﮐﻪ ﯾﮏ ﺳﺎﻝ ﺩﺭ ﻫﺎﺭﻭﺍﺭﺩ ﺩﺭﺱ ﺧﻮﺍﻧﺪ. او ﺍﯾﻨﺠﺎ ﺭﺍﺿﯽ ﺑﻮﺩ و خاطرات شیرینی از هاروارد برایش به جا مانده بود. ﺍﻣﺎ ﯾﮏ ﺳﺎﻝ ﭘﯿﺶ ﺩﺭ ﺣﺎﺩﺛﻪ ﺍﯼ ﮐﺸﺘﻪ ﺷﺪ. من و شوهرم ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﯾﻢ ﺑﻨﺎﯾﯽ ﺑﻪ ﯾﺎﺩﺑﻮﺩ ﺍﻭ ﺩﺭ ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩ ﺑﻨﺎ ﮐﻨﯿﻢ... به اینجای حرفش که رسید، ﺭﯾﯿﺲ ﺑﺎ ناراحتی ﮔﻔﺖ: ﺧﺎﻧﻢ ﻣﺤﺘﺮﻡ ﻣﺎ ﻧﻤﯽ ﺗﻮﺍﻧﯿﻢ ﺑﺮﺍﯼ ﻫﺮﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﺑﻪ ﻫﺎﺭﻭﺍﺭﺩ ﻣﯽ ﺁﯾﺪ ﻭ ﻣﯽﻣﯿﺮﺩ، ﺑﻨﺎﯾﯽ ﺑﺮﭘﺎ ﮐﻨﯿﻢ. ﺍﮔﺮ ﺍﯾﻦ ﮐﺎﺭ ﺭﺍ ﺑﮑﻨﯿﻢ، ﺍﯾﻨﺠﺎ چه فرقی با ﻗﺒﺮﺳﺘﺎﻥ دارد...
زن ﺑﻪ ﺳﺮﻋﺖ ﺗﻮﺿﯿﺢ ﺩﺍﺩ: وای... ﻧﻪ .... ما نمیخواهیم ﻣﺠﺴﻤﻪ ﺑﺴﺎﺯﯾﻢ . ما فقط ﻓﮑﺮ ﮐﺮﺩﯾﻢ شاید خوب ﺑﺎﺷﺪ ﺳﺎﺧﺘﻤﺎﻧﯽ ﺑﻪ ﻫﺎﺭﻭﺍﺭﺩ هدیه ﺑﺪﻫﯿﻢ.
ﺭﯾﯿﺲ زیر چشمی ﻟﺒﺎﺱ ﮐﺘﺎﻥ ﺭﺍﻩ ﺭﺍﻩ ﻭ ﮐﺖ ﻭ ﺷﻠﻮﺍﺭ ﺩﺳﺖ ﺩﻭﺯ ﻭ ﮐﻬﻨﻪ ﺁﻥ ﺩﻭ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﻧﺪﺍﺯ ﮐﺮﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ: ﯾﮏ ﺳﺎﺧﺘﻤﺎﻥ؟! ﻣﯽ ﺩﺍﻧﯿﺪ ﻫﺰﯾﻨﻪ ﯼ ﯾﮏ ﺳﺎﺧﺘﻤﺎﻥ ﭼﻘﺪﺭ ﺍﺳﺖ؟ ﺍﺭﺯﺵ ﺳﺎﺧﺘﻤﺎﻥ ﻫﺎﯼ ﻣﻮﺟﻮﺩ ﺩﺭ ﻫﺎﺭﻭﺍﺭﺩ ﻫﻔﺖ ﻭ ﻧﯿﻢ ﻣﯿﻠﯿﻮﻥ ﺩﻻﺭ ﺍﺳﺖ!
ﺧﺎﻧﻢ ﯾﮏ ﻟﺤﻈﻪ ﺳﮑﻮﺕ ﮐﺮﺩ. ﺭﯾﯿﺲ ﺧوشحال بود... ﺷﺎﯾﺪ ﺣﺎﻻ میتوانست ﺍﺯ ﺷﺮﺷﺎﻥ ﺧﻼﺹ ﺷﻮﺩ. اما همان موقع ﺯﻥ ﺭﻭ ﺑﻪ ﺷﻮﻫﺮﺵ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺁﺭﺍﻡ ﮔﻔﺖ: ﻫﺰﯾﻨﻪ ﺭﺍﻩ ﺍﻧﺪﺍﺯﯼ ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩ هم ﻫﻤﯿﻦ ﻗﺪﺭ ﺍﺳﺖ؟؟ خوب ﭼﺮﺍ ﺧﻮﺩﻣﺎﻥ ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩ ﺭﺍﻩ ﻧﯿﻨﺪﺍﺯﯾﻢ؟ ﺷﻮﻫﺮﺵ ﺳﺮ ﺗﮑﺎﻥ ﺩﺍﺩ. ﺭﯾﯿﺲ گیج و ﺳﺮﺩﺭﮔﻢ ﺑﻮﺩ. ﺁﻗﺎ ﻭ ﺧﺎﻧﻢِ "ﻟﯿﻼﻧﺪ ﺍﺳﺘﻨﻔﻮﺭﺩ " ﺑﻠﻨﺪ ﺷﺪﻧﺪ ﻭ ﺭﺍﻫﯽ ﮐﺎﻟﯿﻔﺮﻧﯿﺎ ﺷﺪﻧﺪ، همان ﺟﺎ ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻫﯽ ﺳﺎﺧﺘﻨﺪ ﮐﻪ ﺗﺎ ﺍﺑﺪ ﻧﺎﻡ آنها ﺭﺍ ﺑﺮﺧﻮﺩ ﺩﺍﺭﺩ!
ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩ ﺍﺳﺘﻨﻔﻮﺭﺩ ﺍﺯ ﺑﺰﺭﮔﺘﺮﯾﻦ ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻫﻬﺎﯼ ﺟﻬﺎﻥ! ﯾﺎﺩﺑﻮﺩ ﭘﺴﺮﯼ ﮐﻪ ﻫﺎﺭﻭﺍﺭﺩ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺍﻫﻤﯿﺖ ﻧﺪﺍﺩ!
شماچقدر از پوشش و ظاهرانسانها قضاوت میکنید؟؟وحتی شاید آنها را پس میزنید؟؟
انسانها را به شعور و شخصیت و اصالت آنها بشناسید نه به لباس ظاهری!!
انسانها را به انسان بودنشان بخواهید...
انسانها به میزان حقارتشان دروغ میگویند تا حقارتشان را جبران کنند!
انسانها به میزان فرهنگشان اعتماد میکنند! هرچه فرهنگشان غنی تر باشد بیشتر به دیگران اعتماد میکنند.
انسانها به میزان هویتشان عاشق میشوند! هرچه هویتشان عمیق تر درعشقشان وفادارترند...
انسانها به میزان کمبودهایشان آزارت میدهند!!!
به اندازه درکشان میفهمند و به اندازه شعورشان به باورها وحرفهایشان عمل میکنند.