شفاآنلاین>اجتماعی>يکي از مشکلاتي که مردم جامعه ما دارند اين است که فکر ميکنند وقتي دختر و پسري از نظر شرعي به سن بلوغ ميرسند، ميتوانند ازدواج کنند يا اينکه برخي خانوادهها اين تصور را دارند که مشکلات دختر و پسرشان با ازدواج حل مي شود، در صورتي که تجربه نشان داده با اين تفکر غلط، نه تنها فرد اصلاح نمي شود، بلکه بيشترين آسيب و آزار بر اثر ازدواج به او وارد ميشود. با وجود اين، بايد آمادگي فردي براي ازدواج حاصل شود و زمينه رشد افراد مهيا باشد و بحث عمده مساله رشد و بلوغ جسمي نيست، مساله عمدهتر بلوغ رواني افراد است، اينکه تفکرشان نسبت به تشکيل خانواده و مسئوليتها چيست و اين افراد چقدر آمادگي لازم براي ازدواج را دارند.
شفاآنلاین را در اینستاگرام هم دنبال کنید
ما بهطور کلي در بلوغ رواني افراد قبل ازدواج ضعف داريم که بايد در اين زمينه تلاش و توجه زيادي داشته باشيم. فردي که هنوز شناختي از خود ندارد و اعتماد به نفسش پايين است اگر ازدواج کند در زندگي به مشکل بر مي خورد. مشاوره پيش از ازدواج تمام جنبههاي فردي و اجتماعي افراد را در نظر ميگيرد. زماني فقط به هوش عمومي افراد توجه ميشد، اما در سالهاي اخير با توجه به اهميت موضوع اين توجه به سمت هوش اجتماعي هم آمده است، چراکه ممکن است فردي باهوش باشد، اما از نظر هوش اجتماعي ضعيف عمل کند. چنين آدمي در ارتباط با ديگران و کار گروهي و مسئوليتپذيري ضعف دارد. بحث مشاوره ازدواج گسترده است و ما بايد هم به جنبههاي فردي و هم به جنبههاي اجتماعي بپردازيم. وقتي بلوغ فکري وجود داشته باشد، بينش وسيع ميشود و ديگر همه چيز بهصورت محدود از ديد خود فرد ديده نمي شود. اين بلوغ رواني در شخصيت او تاثير ميگذارد و در واقع انعطافپذيري را بيشتر ميکند. آنچنان که فرد شناخت جامعتري از خودش به دست ميآورد. اينکه عصبي هستم يا آرام، مستقل ام يا وابسته. همين شناخت فردي در ارتباط با ديگران و قبول مسئوليت تاثير ميگذارد. حتي شيوه تربيت افراد و محيط خانوادگي که در بلوغ رواني سهم به سزايي دارد و ميتواند نشان دهد که فرد چقدر شناخت از خودش دارد و به چه ميزان در برابر مشکلات پايدار و مقاوم است و چقدر توان مقابله با استرس را دارد. تربيت اوليه فرد بسيار کمککننده است اينکه چگونه اين فرد بار آمده است. معمولا افرادي که در خانوادههايي با شيوه تربيت وابسته بزرگ شدهاند، شريک زندگي خوبي نيستند و در ارتباط با همسر خود مشکل دارند و حتي در شيوه تربيتي فرزند خودشان هم دچار آسيب ميشوند. همچنين کودکاني که احساس طردشدگي دارند و مورد تاييد خانواده نبودهاند و يا هميشه تحت ظلم بودند و به نوعي ديکتاتوري در خانواده داشتند با مشکلاتي روبهرو هستند که اين خصوصيات شخصيتي در بلوغشان نمود پيدا ميکند و به نوعي آن را با خودشان به زندگي ميآورند. بايد افراد با شناخت از اين خصوصيات قبل از ازدواج روي آن کار کنند و آن خصلت بد را کاهش بدهند. در بلوغ فکري حتما بايد جنبههاي تربيتي، محيط زندگي و خصوصيات شخصي افراد را مدنظر قرار دهيم.در چند سال گذشته در دانشگاهها سعي بر آن بود که مبحث مقابله با بحرانهاي زندگي بهصورت واحد درسي مطرح شود اگرچه خيلي جدي گرفته نشد، اما اين موضوع بسيار حائز اهميت است. زماني که حرف از جنبههاي شخصيتي افراد ميشود ممکن است فردي شکنندگي در شخصيت خودش داشته باشد. حتي واکنش افراد در مقابله با فشارهاي زندگي و استرسهاي ناشي از آن متفاوت است. برخي واکنشهاي شديدي نسبت به مشکلات دارند و شايد آن را رها کنند. در صورتي که انتظار بر اين است که افراد قبل از ازدواج يک ذهنيتي داشته باشند چون تمام زندگي پر از پستي و بلندي است. آنان بايد از نظر رواني آمادگي داشته باشند که در برابر نابسامانيها خيلي زود خودشان را نبازند و سعي کنند بهدنبال راهحل باشند. براي اين مساله خود پدر و مادر بايد بتوانند براي فرزندان خود الگوي صحيح باشند و زن و شوهرها هم بايد به نوعي تکيهگاه هم باشند و همديگر را تحمل کنند، چرا که افراد با شناخت درست سبب دلگرمي به هم ميشوند.