کد خبر: ۱۹۱۳۶۱
تاریخ انتشار: ۰۷:۵۹ - ۲۱ فروردين ۱۳۹۷ - 2018April 10
موهایش سفید است، سفید سفید. وقتی به او می‌گویم که دیگر پیر شدی و موهایت سفید شده‌اند و چرا دست از دزدی بر نمی‌داری، دستی به سرش می کشد و می‌گوید:«آره موهایم سفید شده دیگر پیرم شدم، من پدربزرگی هستم که سال‌هاست نوه‌هایم را ندیدم. می‌ترسم از اینکه با خانواده‌ام روبه‌رو شوم. من دیگر جایگاهی بین آن‌ها ندارم.


شفا آنلاین>اجتماعی>نادر پرنده، دزدی است که به‌دليل تبهکاری‌هایش بیشتر عمرش را در زندان گذرانده و 12بار از سوی پلیس به دلیل دزدی‌ دستگیر و روانه زندان شده‌است.

به گزارش شفا آنلاین:موهایش سفید است، سفید سفید. وقتی به او می‌گویم که دیگر پیر شدی و موهایت سفید شده‌اند و چرا دست از دزدی بر نمی‌داری، دستی به سرش می کشد و می‌گوید:«آره موهایم سفید شده دیگر پیرم شدم، من پدربزرگی هستم که سال‌هاست نوه‌هایم را ندیدم. می‌ترسم از اینکه با خانواده‌ام روبه‌رو شوم. من دیگر جایگاهی بین آن‌ها ندارم.

زیر گریه می‌زند و خودش را لعنت می‌کند و می‌گوید:« چرا پس از گذشت30سال آدم نمی شوم».

نادر معروف به نادر پرنده در جوانی‌هایش قهرمان موتورسواری بود و چرخ زمان مسیرش را عوض کرد و خودش هم می‌گوید که اشتباه کرده است. دوست دارد به او بگوییم عمو نادر!

عمو نادر چند سال داری؟

61 سال.

چندتا بچه داری؟

دو پسر و یک دختر دارم.

می دانند بازداشت شدی؟

بله، البته دو سالی است که با آن‌ها زندگی نمی‌کنم.

چرا؟

آن‌ها گفتند من آبروی‌شان را برده‌ام و گفتند که خانه را ترک کنم.

از کی نادر پرنده شدی؟

من قهرمان موتورسواری با تریل بودم و دوستان و بچه محل‌هایم به من صادق پرنده می‌گفتند. از آن موقع این لقب برایم یادگار ماند.

از چه زمانی دزدی می‌کنی؟

از 30 سال پیش.

چطور؟

دست فرمانم خوب بود، یکی از بچه‌ها آمد و پیشنهاد داد تا با هم سرقت کنی. آن زمان دو تا بچه داشتم و کرایه خانه‌ام عقب افتاده بود ولی دورغ هم نگویم بدم نمی‌آمد تا پول قلمبه‌ای دستم بیاید تا مغازه موتورفروشی بزنم؛ به همین دليل همراهش شدم و شروع کردیم به دزدی.

نخستین بار کی دستگیر شدی؟

سال 64 بود که دستگیر شدم و چند ماهی زندان رفتم. زنم با بچه‌هایم برای ملاقاتم آمد؛ زیر گریه زد که می‌خواهد بچه‌ها را با نان حلال بزرگ کنم و قول دادم که دست از کارهای اشتباهم بردارم ولی بعد از آزادی دوباره فریب دوستانم را خوردم.

بعد؟

دو سالی در مغازه موتورسازی کار کردم ولی دوباره با اصرار دوستانم سرقت را شروع کردم و همسرم برای دومین بار که دستگیر شدم زندان آمد و هرچی از دهانش آمد، گفت. داد می‌زد که بی غیرت جوان‌های مردم می‌روند جبهه و تو می‌روی دزدی؟خیلی خجالت کشیدم و سال بعد که آزاد شدم تا سال 70دیگر دزدی نکردم.

عمو نادر یادم رفت بپرسم؛چند سابقه داری؟

ناقابل 11سابقه، می‌دانستی سابقه من با فرمانده این پایگاه در یک حد است؟ او را از زمان ستوان‌دومی می‌شناسم. زمانی که مرا برای نخستین بار دستگیر کردند او افسر جوانی بود و موهای پرپشتی هم داشت ولی الان از من پیرترشده. (بعد زیرخنده می‌زند).

در چه زمینه‌هایي دزدی می‌کردی؟

کیف قاپی، سرقت موتورسیکلت والان هم سرقت منزل.

آخرین دزدی‌ات کی بود؟

چند هفته پیش برای سرقت انباری یک مجتمع رفته بودم، وارد انبار شدم وسایل را برداشتم، پیش از بیرون آمدن چشم به چند کنسرو ماهی افتاد،گرسنه بودم نشستم و کنسروها را باز کردم و خوردم نمی دانم چطور شد خوابم برد و وقتی بیدار شدم همسایه‌ها را با مامور پلیس بالای سرم دیدم.

پیش از دستگیر شدنت کجا زندگی می‌کردی؟

اتاقی در شوش اجاره کرده بودم و تنها زندگی می‌کردم.

خانه همسرت کجاست؟

پسرهایم چند سال پیش آپارتمانی برای مادرشان خریدند و من آنجا بودم تا اینکه به‌دليل سرقتی که کرده بودم پلیس آنجا آمد و دستگیرم کرد وقتی چندماه بعد آزاد شدم و به خانه برگشتم پسرهایم گفتند که آبروی‌شان را برده‌ام وباید خانه را ترک کنم. پسرم سه میلیون به من پول داد تا جایی را برای خودم پیدا کنم.

شغل پسرانت چیست؟

یکی از آن‌ها مهندس و آن یکی هم معلم است، دخترم هم لیسانس ادبیات گرفت و شوهر کرد.

خرج‌شان را تو می دادی؟

نه از زمانی که زنم فهمید من دزدی می‌کنم پول مرا قبول نمی‌کرد و با خیاطی زندگی خود و بچه‌ها را می‌گذراند.پسرم بزرگ‌تر شد در یک کارگاه تراشکاری كار کرد و بدین ترتیب مادرش را کمک می‌کرد.

پس تو چه کار می‌کردی؟

من یک پایم بیرون بود یک پایم زندان حتي نفهمیدم آن‌ها چطور بزرگ شدند و دانشگاه رفتند و ازدواج کردند.

چندتا نوه داری؟

چهار نوه دارم و فقط یکی از آن‌ها را دیدم .

دلت برای‌شان تنگ نشده؟

خیلی؛ دوست دارم آن‌ها را ببینم و بغل‌شان کنم.

اگر بدانند پدربزرگ‌شان دزد است؟

خنده روی لبش تبدیل می شود به یک بغض، جواب نمی‌دهد و سرش را به زیر می‌اندازد.

این سابقه هم دوازدهمی شد؟

سرش را تکان می‌دهد و می‌گوید:«خجالت می‌کشم براي حماقت‌هایم زندگی را برای خودم و فرزندانم جهنم کردم و الان جایی افتاده‌ام که حتی آن‌ها برای پیگیری کارم نمی‌آیند چون می‌دانند پدرشان آدم بشو نیست. ولی این بار اگر بیرون بیایم دیگر دزدی نمی‌کنم، پیر شده‌ام و می‌خواهم کنار فرزندان و نوه‌هایم باشم البته اگر مرا قبول کنند. دوست دارم آخر عمری آدم باشم و کمی از گذشته‌ام را جبران کنم.

حرف آخر؟

پشیمانم و ای کاش از همان ابتدا به دنبال خلاف نمی‌رفتم و الان پیش خانواده‌ام با عزت و شرافت زندگی می‌کردم و نوه‌هایم از سرو کولم بالا می رفتند. ای کاش...قانون

نظرشما
نام:
ایمیل:
* نظر: