شفاانلاین»سلامت در تعرفه خدمات درمانی ایران مصوب ١٤٠٤ با امضای معاوناول رئیسجمهور، اگر طبیبی بیماری را ویزیت کند یعنی شرح حال بگیرد، معاینه کند و روش درمان را مشخص کند، دستمزدش 1.8 واحد (هرچقدر هست) است، اما اگر یک زالو را از قوطی درآورد و به جان کسی بیندازد، دستمزدش 2.2 واحد (همان واحد) است. تازه با هر زالوی جدید 0.8 اضافه تعلق میگیرد و محدودیتى هم برای تعداد زالو وجود ندارد. با عکسهایی که از تعداد زالوهای بهکاررفته در سروصورت و حتی چشم مردم وجود دارد، میتوان نتیجه گرفت که تعرفه زالو با تعرفه بسیاری از خدمات درمانی کشور ما برابری میکند یا بسیار بسیار فراتر است. برای مثال، دستمزد گرفتن مایع نخاع LP برای تشخیص مننژیت و بسیاری بیماریهای دیگر مغز با تمام دشواری و ذهنیت منفیای که بیماران درباره آن دارند، قطعا از یک جلسه زالودرمانی با یکی دو زالو کمتر است!
کاهش آمار LP در کشور ما یک مسئله بهداشتی درمانی جدی است. تردید نباید کرد با چنین سیستم تعرفهگذاری در سیستم سلامت کشور، سنگ روی سنگ نخواهد ماند.
این مصوبات در حالی است که مسئولان وزارت بهداشت از خود وزیر تا معاونان و مسئولان عالیرتبه در دولت جدید عموما از برجستهترین دانشمندان طب در کشور ما هستند. خود رئیسجمهور نیز! کسانی که اصلا گمان نمیبرم ذرهای عقیده به زالو داشته باشند یا در کار بالینی خود از آن استفاده کرده باشند.
بخش مهمی از جامعه پزشکی ایران برای روی کار آمدن این دولت جدید و این ترکیب از دانشمندان مسئول، تلاش بسیار کرده و امید بسیار بسته و از شرف و آبروی خود مایه گذاشته است، به هیچ عنوان پشیمان نیست و کار اصلاح را هم سهل نمیگیرد. اما نمیتواند نگرانی و بیقراری خود را تنها از جهتگیری که در دوردست ممکن است به نتیجه برسد یا نرسد پنهان کند.
آیا ساختار دولتی آنچنان «لوویاتان» مهیبی است که این همه دانشمند نمیتوانند به هیچ عنوان در ساخت و کار آن تغییری ایجاد کنند؟ دانشمندانی که ظاهرا افسار این هیولا را در دست دارند. یا دستهایی تبهکار بهشدت در حال تخریب در منافع ملی و سلامت مردم و امید و آرزوی جامعه پزشکی هستند؟ یا چرخدندهها و پیچهای متعدد این قصر، مساحان را در تارعنکبوتی اهریمنی گرفتار کرده است؟
وزارت بهداشتی که به اذعان مسئولان بدهکاریهای عظیم و میلیاردی به ارث برده است، قادر نیست یکباره تمام این ید بیضای پرخرج و بیحاصل را از دفتر و معاونت تا دانشکده و درمانگاه و بیمارستان سنتی و ایرانی با یک چرخش قلم تعطیل کند و هزینههای آنها را به خرج اساسیترین درمانها و گسترش شبکههای بهداشت و پزشک خانواده برساند. تنها یک «پژوهشکده» برای «تحقیق» در مورد ذخایر طب سنتی ما شامل محققانی که پیشاپیش «معتقد» به آن نیستند تأسیس کند؟
آیا دانشمندان مسئول و استادانی که خود هزاران طبیب آموزش دادهاند قادر نیستند تأثیر چنین قانونی را در آفرینش امید در دل هزاران جوانی که در مراحل مختلف مهاجرت هستند، درک کنند؟
بیتردید ساختارها و قوانین و دلایل پدیدآمدن و تداومشان مقدم بر اراده افراد هستند، اما وقتی بهترینهای یک جامعه به چنین مسئولیتهایی گمارده میشوند و آنان مقهور سیستم شده و به ناظری بیطرف تبدیل میشوند، جز ناامیدی چه چیزی به دست میآید؟
باید نتیجه گرفت انتخاب بهترین افراد بدون درخواست عمومی و فشار از پایین که باید از طریق نهادهای مسئول اعمال شود، هیچگاه به نتیجه نخواهد رسید. چنین فشار و درخواستی بیتردید میتواند بهترین حربه در دست مسئولانی باشد که خود از ناتوانیشان در اصلاح ساختارها در عذاب و در تعجب هستند!