شفاآنلاین »جامعه»در ايران امروز، شكاف طبقاتي ديگر صرفا تفاوت ميان فقير و غني نيست؛ به زخمي رواني بدل شده كه هر روز عميقتر ميشود. تورمِ بيامان، قيمتهاي سرسامآور و نابرابري آشكار در سبك زندگي، نه فقط سفره مردم را كوچك كرده، بلكه روانشان را هم خسته و فرسوده ساخته است. فضاي مجازي اين شكاف را چون آينهاي تمامقد در برابر چشمها ميگيرد. هر اسكرول، يادآور فاصلهاي است كه هر روز بيشتر ميشود. در جهاني كه افراد ناخواسته خود را با تصاوير ثروت، رفاه و خوشبختي ديگران مقايسه ميكنند، احساس ناكافي بودن به تجربهاي جمعي تبديل شده است. اين احساس، آرامآرام اميد را ميبلعد و ميل به زندگي را كمرنگ ميكند. پژوهشها نشان دادهاند كه نابرابري اقتصادي و تورمِ مزمن، از قويترين عوامل افزايش افسردگي، اضطراب و خشم اجتماعياند. وقتي مردم حس كنند تلاششان بيثمر است و فاصلهها هرگز پر نميشوند، نااميدي جاي انگيزه را ميگيرد. در چنين شرايطي، نرخ خودكشي افزايش مييابد؛ نه به عنوان تصميمي فردي، بلكه بهمثابه فريادي جمعي در برابر بيعدالتي ساختاري. گزارشهاي داخلي نيز نشان ميدهد كه در سالهاي اخير، نرخ خودكشي در ايران به ويژه در ميان جوانان و زنان، روندي رو به رشد داشته است؛ زنگ خطري جدي براي سلامت روان جامعه. اين شكاف طبقاتي، بنيانهاي اخلاقي را هم ميسايد. وقتي «پول» معيار ارزش ميشود، همدلي و انصاف به حاشيه ميرود. فقرا در چرخه بقا ميچرخند و ثروتمندان در انزواي خودساختهشان احساس ناامني ميكنند. جامعه به جايي ميرسد كه در آن هيچكس از ديگري آرامش نميگيرد، چون ترس، مقايسه و خشم، زبان مشترك همه ميشود. در برابر چنين وضعيتي، روانشناسي به تنهايي قادر به درمان نيست، اما ميتواند راهي براي بازسازي اميد نشان دهد. جامعه نيازمند بازتعريف موفقيت است؛ بازگشت از «داشتن» به «بودن». بايد آموزشهاي عمومي در زمينه تابآوري، رضايت دروني و سواد رواني در مدارس و رسانهها جدي گرفته شود. مشاركت در فعاليتهاي جمعي، همياري و پروژههاي اجتماعي ميتواند حس تعلق و معنا را زنده كند. روانشناسان و نهادهاي مدني نيز بايد از سطح درمان فردي فراتر بروند و در شكلدهي گفتوگوهاي عمومي درباره عدالت، كرامت و سلامت روان نقشآفريني كنند.