کد خبر: ۴۰۲۸۹
تاریخ انتشار: ۱۰:۳۵ - ۲۱ آبان ۱۳۹۳ - 2014November 12
به بهانه خودكشي برادر آمنه بهرامي

آشوب خاكستري

شفاآنلاين :خبر را يكي بلند مي خواند، برادر آمنه بهرامي خودكشي كرد . تصوير گيجي در ذهنم نقش مي بندد . قلبم يخ مي زند . افكارم به روزهاي خيلي دورتر پرت مي شود . روزهايي كه خبرنگار حوادث بودم .
رئيسم تلفن زد و گفت :‌" هرجا هستي خودت را به بيمارستان رسالت (تهران) برسان . روي صورت دختري اسيد ريخته اند . هرجوري شده يك گزارش مفصل وخوب بيار.»

خوب مي دانستم رفتن به بيمارستان آن هم در شرايطي كه هيچ خبرنگار و عكاسي به داخل راه نمي دادند كاردشواري بود .فقط يادم هست كه به پرستاران گفتم از اقوام آمنه هستم . درميان تصوير گيج امروز اولين كسي كه كنار تخت آمنه ديدم برادرش بود . به جرات مي گويم آن روز غصه درنگاه پسرجواني كه به نظرم سربازآمد وزن گرفت . لب از لب بازنكرد . به سستي گامي بر داشت و طوري روي صندلي نشست كه گويي ديگر هيچ رمقي براي دوباره ايستادن ندارد. وبه راستي كه خطوط چهره اين زندگي هميشه بر يك سان نمي ماند . آمنه و برادرش را در آن لحظه چون باغي ديدم كه ازاحساس امنيت تهي شدند. شايد از همان وزن اندوه برادر آمنه بود كه گزارشم را تيتر زدم :‌طعم كال انتقام. حدود ده سالي از آن حادثه و گزارشي كه براي اولين بار از آن اتفاق زهر آلود نوشتم مي گذرد .راستش خودم هم يادم نمي آيد چه ها نوشتم و چه ها نانوشته ماند .‌

لحظه اي به خود مي آيم وبا مرورصاعقه وار آن روز در ذهنم مي گويم آآآآآا من اين پسر را ديده بودم .

و يادم مي‌آيد روزها چه زود مي گذرند.يادم مي آيد كه به من ياد داده بودند كه درصفحه هاي حوادث اخبار خودكشي كار نكنيم . بادي سرد و مرطوب مي وزد . بعضي از خبرها آشوبي خاكستري برفكر آدمي به پا مي كنند . اين نوشته نه قضاوت است و نه تاييد ؛تنها آشوبي خاكستريست كه نا خودآگاه برذهن آدمي نقش مي بندد براي خيلي از بايد ها و نبايد ها.


شقايق آرمان -روزنامه نگار


نظرات بینندگان