کد خبر: ۳۶۸۵۱۴
تاریخ انتشار: ۱۰:۰۰ - ۱۹ مهر ۱۴۰۴ - 2025October 11
حمید مستخدمین حسینی / جامعه‌شناس

کاهش سن ورود به مدرسه؛ کاهش جامعه‌پذیری کودکان

ورود زودهنگام به ساختاری که آمادگی پذیرش نیازهای عاطفی و هیجانی این گروه سنی را ندارد به جای افزایش یادگیری، منجر به بی‌انگیزگی، طوطی‌وار شدن آموزش و آسیب‌های روانی و اجتماعی خواهد شد

شفاآنلاین»جامعه»در روزهای اخیر،خبر تصویب طرحی در کمیسیون آموزش مجلس مبنی بر کاهش سن ورود به آموزش رسمی به پنج سال واکنش های متعددی را در میان صاحب‌نظران به صدا درآورده است. اگرچه هدف ظاهری این طرح فراهم آوردن زودتر فرصت آموزش رسمی برای کودکان است اما از منظر جامعه شناسی این اقدام یک پرسش بنیادین را مطرح می‌کند: آیا یک سال آموزش اجباری در سن پایین، ارزش حذف یا کاهش یک سال حضور کیفی کودک در بنیادین‌ترین و عاطفی ترین نهاد جامعه‌پذیری یعنی خانواده را دارد؟ضروریست پیش از هرگونه تغییر ساختاری در نهاد آموزش و پرورش، پیامدهای آن بر دو نهاد خانواده و مدرسه از ابعاد عاطفی، شناختی و جامعه شناختی مورد بررسی دقیق قرار گیرد.اجرای شتاب‌زده این طرح بدون آماده‌سازی زیرساخت‌های لازم نه تنها به نفع پیشرفت تحصیلی نیست بلکه می‌تواند فرآیند جامعه‌پذیری سالم و تولید سرمایه فرهنگی را دچار آسیب‌های جبران‌ناپذیر کند.

خانواده مهمترین نهاد در پروسه جامعه پذیری

در چارچوب نظریه‌های جامعه‌شناسی، خانواده صرفاً محلی برای زندگی مشترک نیست و به عنوان یکی از مهمترین نهادهای اجتماعی همیشه به عنوان نهاد پیوند دهنده (فرد) و (اجتماع) مورد توجه بوده است. نخستین و مهم‌ترین بستر،برای تولید «خود اجتماعی» کودک است که از مسیر جامعه پذیری محقق می شود.همانگونه که امیل دورکیم -از جامعه شناسان بزرگ کلاسیک- جامعه‌پذیری را فرآیند درونی‌سازی ارزش‌ها و هنجارها می‌داند. این فرآیند به‌طور مؤثر و عمیق در محیط امن و غیررسمی خانواده آغاز می‌شود..«دیگری مهم»( (Significant Otherیک مفهوم کلیدی در جامعه‌شناسی و روانشناسی اجتماعی است که به افرادی اشاره دارد که برای یک فرد خاص، اهمیت عاطفی، اجتماعی یا روانی بسیار زیادی دارند و تأثیر چشمگیری بر شکل‌گیری هویت، نگرش‌ها و رفتار او می‌گذارند و این «دیگری مهم» برای کودکان که موجب شکل گیری هویت و یادگیری نقش اجتماعی برای کودکان می شود در ابتدا از سوی والدین در بستر خانواده و در مسیر تعاملات عاطفی شکل می گیرد .این تعاملات و ارتباطات عاطفی در سنین پایین موجب شکل گیری و تثبیت خود اجتماعی و بستر امن روانی لازم برای کودک جهت ورود موفقیت‌آمیز به جامعه بزرگ‌تر (مدرسه) را فراهم می‌آورد و از سوی دیگر حضور کودک در نهاد خانواده موجب انتقال کامل سرمایه فرهنگی شامل زبان ، نگرش ها و ارزش ها و مهارت های اجتماعی می گردد که از لابلای زندگی روزمره به کودک منتقل می شود.بحث اینجاست که با کاهش یک سال از زمان حیاتی حضور کودک در این کانون گرم و صمیمی به منزله تضعیف بنیادی ترین منبع انتقال فرهنگ و هویت است که در دهه های آینده نتیجه این تصمیم رو خواهیم دید .نباید این مسئله مهم را نادیده بگیریم که مدارس آموزشی ما در مقطع پایه همانگونه که می دانیم و می شناسیم نمیتواند در امر انتقال ارزش ها و هنجارها جای نهاد خانواده را بگیرد.چون نظام آموزشی رسمی (مدرسه) کارکردی متفاوت از خانواده دارد: آموزش دانش‌های رسمی و آماده‌سازی برای ایفای نقش‌های تخصصی با این حال اجرای این طرح در ساختار فعلی مدارس ابتدایی کشور خطراتی جدی را به همراه دارد.برخلاف کشورهای توسعه‌یافته که در سنین پایین، آموزش با رویکرد بازی‌محور، تعاملی و تمرکز بر مهارت‌های اجتماعی-عاطفی ارائه می‌شود مدارس ابتدایی ما غالباً با این چالش‌های حافظه محوری شدید ، تراکم کلاس ها و عدم آموزش تخصصی معلمان بخصوص در حوزه مهارتهای نرم دست به گریبان هستند که موجب ایجاد اضطراب و استرس شدید در کودکان می گردد.بنابراین ورود زودهنگام به ساختاری که آمادگی پذیرش نیازهای عاطفی و هیجانی این گروه سنی را ندارد به جای افزایش یادگیری، منجر به بی‌انگیزگی، طوطی‌وار شدن آموزش و آسیب‌های روانی و اجتماعی خواهد شد.از مطالعات مهم در این زمینه نتیجه پژوهش خانم پریا جنگی و همکاران (۱۳۹۸) با موضوع :مدل یابی پیشرفت تحصیلی براساس سن ورود به مدرسه با میانجی گری هوش معنوی، مهارت‌های اجتماعی و خلاقیت، می باشد که نشان می‌دهد که آمادگی روانی،مهارت‌های اجتماعی و خلاقیت،متغیرهای واسط بسیار مهمی در موفقیت تحصیلی هستند.بر اساس این یافته‌ها، اگر کودک به رشد شناختی و هیجانی لازم برای درک مفاهیم درسی دست نیافته باشد، آموزش‌های بعدی‌اش ریشه‌ای نبوده و صرفاً سطحی و حفظی خواهد بود. این یعنی، سیستم آموزشی یک سال زودتر شروع به پر کردن مغز کودک با داده می‌کند، در حالی که بستر ذهنی و عاطفی لازم برای معنی‌دار شدن یادگیری هنوز شکل نگرفته است.در نهایت هدف این جستار نفی مطلق یک سیاست و برنامه نیست بلکه توصیه به احتیاط و اولویت‌دهی به کیفیت بر سرعت است. دغدغه اصلی نگارنده نه اصل آموزش زودهنگام، بلکه شتاب‌زدگی در اجرای آن بدون توجه به پیامدهای ساختاری است.برای اجرای تصمیمی به این مهمی پیشنهاد می گردد:

1. طرح در چند منطقه اجرا و اثرات آن بر سلامت عاطفی و پیشرفت تحصیلی کودکان ارزیابی شود.

2. به جای تغییر اجباری سن ورود به ابتدایی بر تقویت و استانداردسازی آموزش‌های پیش‌دبستانی تمرکز کرد.

 

نظرات بینندگان