کد خبر: ۳۶۸۲۵۸
تاریخ انتشار: ۱۰:۰۰ - ۱۴ مهر ۱۴۰۴ - 2025October 06
بابک زمانی

تراژدی سالمندى

استاد وقتی صبحانه‌اش را خورد، همان‌جا کنار میز افتاد. خانم دکتر، دخترشان داشت می‌دید. از پای دوربین هزاران کیلومتر آن‌طرف‌تر تنها می‌توانست به سر و صورت خود بزند. از آن‌همه دوست و آشنا و آن‌همه تنهایی که به نیش چاقوی استاد جان گرفته بودند، خبری نبود.

شفاآنلاین»جامعه»جناب سرهنگ 90 را گذرانده بود اما همچنان راست و چهارشانه راه می‌رفت، امروز با تمام وجود می‌لرزید و رنگ به چهره نداشت. از سر شب تا صبح خانم را که 20 سال جوان‌تر از او اما مبتلا به آلزایمر شدیدی بود، چندین بیمارستان برده بود. چیزی نبود. خون‌دماغ شده بود اما لباس‌های خونین و ضجه‌های پیرزن از ترس رمق جناب سرهنگ را گرفته بود. بچه‌ها کجا هستند؟ لندن، سیدنی، ونکوور... .

هفته گذشته هفته «سالمندی» بود اما زمان سالمندی تنها یک هفته نیست. یک ماه و یک سال هم نیست، بلکه یک دوران است و گویا این دوران فرارسیده؛ دورانی که می‌توان آن را تراژدی سالمندی هم نامید.

چرا؟ اول آنکه پیشرفت‌های روز‌افزون خدمات پرشکی که در هر شرایطی به مرحله اجرا می‌رسند، نتیجه‌ای جز افزایش آمار سالمندی در برابر آمار مرگ ندارند. مرگ طبیعی سال‌ها پیش مرد. شما دیگر نه می‌توانید، نه به شما اجازه می‌دهند به چیزی به نام «مرگ طبیعی» بمیرید. در هر حال می‌میرید اما دیرتر

 با کش‌و‌قوس فراوان‌تر!

دوم آنکه کاهش روزافزون زادوولد که با روش‌های ابلهانه‌ای مثل حذف غربالگری هم تغییر نمی‌کند، موجودی جامعه و معدل جمعیت را در کشور ما هر روز بالاتر می‌برد. جامعه امیدوار، جامعه‌ای بارور خواهد بود، به جای طرح «جوانی» (بخوان مقابله با غربالگری) طرح امید و تغییر پیش بگیرید.

سوم، نبود قوانین و امکاناتی که باعث مراقبت از سالمندان بشوند، سالمندی را به‌عنوان بحرانی نه‌تنها برای سالمندان، بلکه برای فرزندان و بستگان آنها درآورده است. سالمندی جزء وظایف فرزندانی شده که در چنبره مشکلات اجتماعی و اقتصادی مختلف درگیر هستند. در جامعه‌ای که دسته‌جمعی همه به سوی سالمندی می‌روند، قاعدتا بخش مهمی از مسئولیت باید بر‌عهده جامعه و دولت باشد، که نیست.

چهارم، در شهر‌های بزرگ و در میان طبقه متوسط مرفه که ساختار روابط خانوادگی و فامیلی بیش از شهرها و روستاها فرو‌ریخته و خانواده‌ها کوچک‌تر و منزوی‌تر شده‌اند، موضوع سالمندی حاد‌تر است. جوانان بسیاری که ایدئال‌های برحق خود را در داخل کشور برآورده نمی‌بینند، سفرهای علمی و کاری‌شان، که در همه جای دنیا هست، تبدیل به مهاجرتی بی‌برگشت می‌شود. بی‌دلیل نیست که همراهان بیماران سالمند شهرستانی همواره متعدد هستند اما بازگشت سالمند تهرانی از مطب تا منزل هم به‌تنهایی گاه نگران‌کننده است.

پنجم، تعریف و زمان بازنشستگی به‌ویژه با امکانات پزشکی مدرن نمی‌تواند مثل 50 سال پیش یکنواخت و برای همه به یک شکل باشد. قوانین استخدامی باید به‌مرور در این زمینه انعطاف‌پذیری پیدا کنند؛ به‌ویژه آنکه افراد سالمند نه‌فقط برای پول که بیش از آن برای سلامتی به شغل محتاج‌اند.

ششم، مرز آهنین بین کار و بی‌کاری بسیاری از سالمندان را وامی‌دارد که تا سال‌های بسیار همچنان مصدر مشاغل باشند، در‌حالی‌که جوانان بسیار توان انجام آن مشاغل را دارند. البته دلایل دیگر هم هست اما بسیاری از سالمندان که مشاغل دشوار تا دهه‌های پایانی را ادامه می‌دهند، به آن خاطر است که احساس می‌کنند بدون آن شغل «هیچ چیز» نیستند. عصاره زندگی ایشان به ادامه نوعی اشتغال مفید یا حتی غیرمفید محدود شده است. جامعه مدرن باید بتواند موقعیت‌های کاری جدیدی تعریف کند تا سالمندان و بازنشستگان بتوانند با مسئولیت‌ها و وظایفی کمتر همچنان در نهاد‌های اجتماعی حضور داشته باشند و بتوانند تجربیات چند‌ده‌ساله خود را منتقل کنند.

نظرات بینندگان