شفاآنلاین»جامعه» تغییر اقلیم، بیصدا در حال بازنویسی مرزهای زیستی ایران است. کاهش بارندگی، افزایش دمای هوا، کمآبشدن رودخانهها، تبخیر بیسابقه منابع آبی و فرسایش خاک، ایران را از یک کشور خشک و نیمهخشک به سرزمینی «بسیار خشک» بدل کرده است. اما آنچه این بحران طبیعی را به فاجعهای انسانی تبدیل کرده، نه دستکاریهای اقلیم، که سوءمدیریت مزمن منابع آب و خاک است
به گزارش شفاآنلاین: اما آنچه این بحران طبیعی را به فاجعهای انسانی تبدیل کرده، نه دستکاریهای اقلیم، که سوءمدیریت مزمن منابع آب و خاک است. در کشوری که ۷۶.۸ درصد منابع آب (۸۰ میلیارد مترمکعب) در بخش کشاورزی مصرف میشود، انتظار میرود این آب به تولید غذای پایدار بینجامد. اما واقعیت تلخ این است که کشاورزی ایران با روشهای سنتی، بدون برنامهریزی علمی و با الگوی کشت نامتناسب، در حال هدردادن منابعی است که محدود شده و دیگر تجدیدپذیر نیستند. در استانهایی که منابع آب به خط قرمز رسیدهاند، همچنان برنج و هندوانه کاشته میشود؛ محصولاتی پرآببر که عمدتا نه برای تغذیه ساکنان این سرزمین، بلکه برای صادرات کاشته میشوند. چرخه خشکسالی و مدیریت پراشتباه منابع آبی نخستین ضربه را به زمین میزند؛ جایی که بذر باید جوانه بزند، اما خاک خشک، دیگر توان زایش ندارد. کاهش بارش و افت سطح سفرههای زیرزمینی، سطح زیرکشت را روزبهروز کمتر کرده و تولید داخلی گندم، برنج، میوه و سبزی را به مرز هشدار میرساند.
اما خشکسالی و کمآبی فقط به مسئلهای محیطزیستی محدود نخواهد ماند. این بحران، ابعاد اقتصادی، انسانی و حتی سیاسی دارد. وقتی آب و خاک به عنوان منابع تولید غذا نابود میشوند، امنیت غذایی فرومیپاشد. حاصل، زمینهایی است که بیخاصیتاند، کشاورزانی که کاری برای انجام ندارند و مردمی که با قفسههای خالی مواد غذایی و قیمتهای سرسامآور روبهرو میشوند.
هر قدر شکاف میان توان تولید غذا و نیاز واقعی مردم بیشتر شود، خطر بیثباتی هم بیشتر خواهد شد. بحران آب بهسرعت به بحران خاک و سپس بحران اقتصادی و اجتماعی تبدیل میشود. شیوههای غلط همین حالا هم به سفره مردم رسیده است. افزایش قیمت گندم، برنج، گوشت، میوه و سبزیجات، توان خرید را کاهش داده. خانوادهها برای وعدههای غذاییشان بهجای کیفیت، قیمت را انتخاب میکنند. نتیجهای که کودکان کمتغذیه، بزرگسالان ناتوان و جامعهای بیآینده را در پی خواهد داشت. روستاهای خالی، کشاورزان ورشکسته، افزایش بیکاری، افزایش مهاجرت، سوتغذیه، بیماریها و چالشهای دیگر هم در راه خواهند بود. قبل از آنکه چالشها از راه برسند راه نجات هنوز وجود دارد؛ اصلاح الگوی کشت: هر منطقه باید متناسب با اقلیم و منابعش محصول بکارد، نه بر اساس سود آنی. سرمایهگذاری در آبیاری نوین: روشهای سنتی باید جای خود را به آبیاری قطرهای و تکنولوژیهای کممصرف بدهند. تغییر سیاستهای صادراتی: صادرات محصولات پرآببر باید ممنوع یا محدود شود. بازچرخانی آب و استفاده از پساب: در سرزمینی با این میزان کمآبی، حتی قطرهای هم نباید هدر رود. آگاهیبخشی عمومی: مردم باید بفهمند که انتخاب آنها در مصرف آب و غذا، بخشی از حل بحران است. استفاده از توان متخصصان آگاه و دلسوز برای گذر از این بحران هم امری بدیهی است. بعد از بیآبی، قحطی پشت در است و اگر صدایش را نشنویم، فردا با خشم در خواهد زد. اگر امروز تصمیم نگیریم، فردا سهممان فقط زمین خشک، کشاورزی ازبینرفته، سفره خالی و نسلی بیمار و بیامید خواهد بود. این بحران، همزمان با نابودی محیط زیست و سفره مردم، ستونهای استقلال کشور را هم هدف میگیرد؛ چراکه هیچ کشوری با بیتوجهی به ضروریات یک زندگی معمولی پایدار نمیماند./شرق