شفاآنلاین»جامعه» گروهی ترجیح میدادند بهطور مداوم اخبار را پیگیری کنند، گروهی دیگر خواهان قطع ارتباط با فضای خبری و حفظ آرامش بودند. برخی نیاز به شوخی و خنده داشتند تا فضا را سبک کنند، در حالی که دیگران همین رفتارها را نوعی بیمبالاتی و بیتفاوتی تعبیر میکردند. نتیجه این ترکیب، افزایش اصطکاکها و تنشهای میانفردی، خستگی روانی و حتی قطع ارتباط موقت یا دلخوریهای طولانی بود. عامل تشدیدکننده دیگر در این وضعیت، نقش بیبدیل و در عین حال دوگانه فضای مجازی بود. شبکههای اجتماعی در این دوازده روز، به بستری از اطلاعات نگرانکننده، تصاویر خشونتآمیز، هشدارهای امنیتی و تحلیلهای متناقض تبدیل شدند. افراد حاضر در جمع خانوادگی، هر کدام از طریق گوشی موبایل خود، در معرض سیلی از اخبار فوری و اغلب تایید نشده قرار داشتند. این بمباران خبری، نهتنها بر اضطراب فردی میافزود، بلکه فضای روانی کل جمع را هم تحت تاثیر قرار میداد. از سوی دیگر، نباید فراموش کنیم که جامعه ایرانی طی سالهای اخیر، بارها و بارها با بحرانهای اقتصادی، اجتماعی و سیاسی مواجه شده و نوعی «استرس پسزمینه» به بخشی دایمی از زندگی اجتماعی تبدیل شده است. این انباشت استرسهای مزمن، موجب شده آستانه تحمل روانی در سطح فردی و جمعی به شدت پایین بیاید. روانشناسی اجتماعی از این پدیده با عنوان «استرس تجمعی» یاد میکند؛ وضعیتی که در آن، مجموعهای از فشارهای کوچک و بزرگ، بیآنکه به تنهایی بحرانی جدی تلقی شوند، در کنار هم ظرف روانی فرد را لبریز میکنند. در چنین شرایطی، حتی یک اختلافنظر ساده بر سر نحوه پیگیری اخبار یا مدیریت مصرف آب و غذا، میتواند به نقطه شروع یک مشاجره بزرگ تبدیل شود. نکته مهم اینجاست که برای عبور از چنین وضعیتهایی، نمیتوان صرفا به امید گذر زمان نشست. جامعه نیازمند بازآموزی جدی مهارتهای ارتباطی و مدیریت تعارض است. اکنون بیش از هر زمان دیگری تقویت مهارتهای گفتوگو، شنیدن بدون قضاوت، مدارا با نظرات متفاوت و بازسازی ظرفیت همدلی اجتماعی، ضروری است. برنامههای آموزشی در سطح رسانههای جمعی، مدارس، دانشگاهها و حتی نهادهای محلی میتوانند در این مسیر نقشآفرین باشند. لازم است فرهنگ عمومی جامعه به سمت پذیرش این حقیقت حرکت کند که «بازگشت به جمع»، به خودی خود به معنای بازگشت آرامش نیست، مگر با آمادگی روانی، مهارتهای اجتماعی و فضای گفتوگوی سازنده. به علاوه، لازم است افراد در سطح فردی هم مراقب فرسودگی هیجانی خود باشند؛ مراقب علایم خستگی روانی، تحریکپذیری بیش از حد و تمایل به انزوا. کاهش مصرف اخبار، مدیریت زمان حضور در شبکههای اجتماعی، ایجاد زمانهایی برای استراحت روانی و تمرین مدارا در تعاملات روزمره، راهکارهایی ساده، اما موثر برای عبور از این دوره پرتنشند. در نهایت، تجربه این دوازده روز میتواند به ما بیاموزد که جامعه تابآور، جامعهای نیست که بحران نداشته باشد، بلکه جامعهای است که بتواند در متن بحران، روابط انسانی خود را ترمیم و بازسازی کند. در شرایطی که هنوز هم سایه نگرانی بر سر شهر و کشور سنگینی میکند، شاید مهمترین وظیفه هر کدام از ما، بازسازی مهارت با هم بودن، بدون افزودن بر اضطرابها و تنشهای یکدیگر باشد. سخن کوتاه آنکه، بازگشت به جمع، بازگشت به مسوولیت مشترک در مراقبت از روانِ جمعی است؛ وظیفهای که امروز بیش از همیشه به آن نیاز داریم.