«عبدا...» مرد 45 ساله که سال گذشته در اقدامی جنونآمیز پسرش را به قتل رسانده است درباره خودش برایمان میگوید.

شفا آنلاین>اجتماعی>یادم نمیآید چطور دست به این کار زدم. توی حال خودم نبودم. کسی توی مغزم به من فرمان میداد. صداهایی که با شنیدن آن وحشت میکردم. دست به کاری زدهام که وقتی به آن فکر میکنم دست وپایم از وحشت میلرزد، بدنم یخ میکند و نفسم به شماره میافتد. من سر ناخواسته و ندانسته پسرم را مثل گوسفند قربانی کردهام.
به گزارش
شفا آنلاین:«عبدا...» مرد 45 ساله که سال گذشته در اقدامی جنونآمیز پسرش را به قتل رسانده است درباره خودش برایمان میگوید.
«کارگر ساختمان بودم. از چند سال قبل، تریاک مصرف میکردم. غدهای که در سرم داشتم روز به روز بزرگتر میشد و سعی میکردم با مصرف بیشتر تریاک، درد آن تسکین پیدا کند. سوادم پنج کلاس ابتدایی است. یک پسر و سه دختر داشتم. سعی و آرزویم آن بود که بچههایم خوشبخت شوند.
با زحمت زیاد، پسرم را به دانشگاه فرستادم. میخواستم هر چه خودم در زندگی نداشتم، پسرم به دست آورد و تمام آرزوهایم در وجود او و سه دخترم خلاصه می شد. پسرم در رشته تربیت بدنی درس میخواند. اندامی ورزیده و چهارشانه داشت. مدتی بود که متوجه برخی رفتارها در او شده بودم. کار و از طرفی تریاک اجازه نمیداد بفهمم چرا رفتارش تغییر کرده است.
یک روز از دانشگاه با من تماس گرفتند و گفتند متوجه شدهاند پسرم کراک مصرف میکند. گفتند قبل از آن که خیلی دیر شود، برای ترک و درمانش اقدام کنم. با این جمله انگار از اوج آسمان به زمین افتادم. باورم نمیشد تمام زحماتم اینگونه بر باد رفته باشد.
پسرم به خانه آمده بود. آن شب همسر و دخترانم به خانه یکی از اقوام رفته و من و پسرم تنها بودیم. او را در زیرزمین مشغول کشیدن کراک دیدم. ابتدا خواستم از در نصیحت وارد شوم ولی او اصرار کرد که به جای تریاک، کمی کراک بکشم.
با اصرارهایش خواستم کراک را امتحان کنم ولی به این شرط که او دیگر به طرف کراک نرود و من هم همان تریاکم را بکشم. نمیدانم این ماده وحشتناک چه تاثیری در مغزم گذاشت که با پسرم درگیر شدم. او هم کراک کشیده بود و هیچ کدام حال عادی نداشتیم. صدایی ميشنيدم که پسرت را بکش و مثل گوسفند سرش را از تن جدا کن. با یک لوله آب، محکم توی سرش کوبیدم و او روی زمین افتاد.
عبدا... وقتی به اینجای داستان میرسد بغضش میترکد و شیون میکند. صدایش میپیچد توی اتاق. وقتی کمی آرامتر میشود و اشکهایش را پاک میکند از او می پرسم چرا پسرش را به بیمارستاننرسانده؟
او چنین جواب میدهد:« خیلی وحشت کرده بودم. اگر حال عادی داشتم این اتفاق نمی افتاد، چه برسد به اینکه فکر کنم مرده و از ترسم مرتکب جنایت شوم. من او را مثل گوسفند قربانی کردم و جسدش را در خیابان رها کردم. واقعا نمیدانستم دارم چه كار میکنم.
هنوز هم در درون خود گریه میکند و دستانش میلرزد. نمیتواند به راحتی صحبت کند. سعی میکنم از نامههای قبلی که برای قاضی پروندهاش نوشته جواب سوالاتم را بگیرم.
دو هفته بعد از این جنایت در حالی که خانواده به شدت نگران پسر بودند و پلیس هم در پی کشف راز جسد بی سر یک جوان، عبدا... با پای خود به آگاهی رفت و گفت پسرش را کشته است و سرش را جایی دفن کرده و جسدش را هم در بلوار نزدیک خانه انداخته است و به این ترتیب پرونده پسر گمشده و جسد مجهول بسته شد!
عذاب وجدان و کابوسهای شبانه چنان بر جانش چنگ انداخته بود که توان ادامه زندگی با این راز را نداشت. عبدا... به جرم قتل عمدی فرزندش، به 10 سال زندان و پرداخت 42 میلیون تومان دیه محکوم شده، این دیه را باید به همسرش، یعنی مادر مقتولبپردازد.
همسر عبدا... رضایت نداده و مهریهاش را هم مطالبه کرده است. مهریه او در سال 65 یعنی سال ازدواجشان 30 هزار تومان بوده و باید به روز محاسبه شود. البته با چنین جنایتی، رضایت ندادن همسرش کاملا طبیعی و حق اوست ولی عبدا... حتی بعد از 10 سال و سپری شدن مدت حبس و پرداخت دیه، توان زندگی در جامعه به عنوان یک انسان عادی را ندارد.
او میخواهد خانهاش را بفروشد تا بابت مهریه و دیه به همسرش بدهد.
از سوی دیگر، دختر بزرگش قصد ازدواج دارد و او به طور کتبی طی نامهای موافقت خود را برای ازدواج دخترش و ارائه به دفتر ازدواج اعلام کرده است. برای کدام پدر آسان است که در زندان باشد و مراسم عروسی فرزندش بدون حضور وی برگزار شود.
وقتی میپرسم چه آرزویی داری؟ با دستان لرزان و چشمانی خیس، میگوید: قصاص! چون این زندگی از جهنم برایم سخت تر است!
این آرزوی عبدا... تحقق نیافتنی است چون او ولیدم است و ولی دم قصاص نمیشود و تنها باید دیه پرداخت كند که با فروش یا واگذاری خانه، توان پرداخت دیه را دارد.
نکته
وقتی در مورد موادمخدر صنعتی و ماده ای به نام کراک صحبت میشود، برخی از جوانان که با زمینه های خانوادگی و اجتماعی گرایش به مصرف موادمخدر دارند، خطر را جدی نمیگیرند. کراک را چیزی مثل سیگار میدانند که ترک کردنش زیاد سخت نیست، تصورشان این است میتوانند با غوطهور شدن در عالم خلسه، در ذهن خود رویابافی کنند و در این دوران تاریک، گوشش از شنیدن اتفاقات دهشتناک بر اثر مصرف موادمخدر و چشمش از دیدن این وقایع بسته می ماند.
با موادمخدر به ویژه کراک، می توان از انسانیت به سوی حیوانیت رفت و تمام خصايل یک انسان را به عنوان گوهر خلقت؛ زیر پا گذاشت!
به طور حتم پدری که سالها با عرق کارگری، نان حلال بر سر سفره خانواده برده بود، در خواب هم نمیتوانست ببیند به جرم کشتن تنها پسرش، زندانی است، اما پسر دانشجویش در خانواده، اعتیاد را دیده و زمینه برای مصرف موادمخدر داشت. مراد، زمانی پسرش را کشته بود که در مقابل چشمان او، تریاک مصرف می کرد!
قاسم اموری