به گزارش شفاآنلاین : بر اساس ماده
۱۱۳۳ قانون مدنی «مرد میتواند با رعایت شرایط مقرر در این قانون با مراجعه
به دادگاه تقاضای طلاق همسرش را بنماید.» در تبصره این ماده نیز به زن این
حق داده شده که با وجود شرایط قانون مذکور از دادگاه تقاضای طلاق کند.
بنابراین شوهر برای بهکارگیری این حق باید از دادگاه گواهی عدم امکان سازش
بگیرد و گرفتن این گواهی مستلزم طی کردن تشریفاتی از جمله داوری و نیز
تادیه تمام حقوق مال زن یا کسب رضایت او خواهد بود. اجبار زوجین برای انجام
تشریفات لازم برای طلاق در محاکم همچون جلسات طولانی دادگاه، داوری یا
مراکز مشاور خانواده میتواند در کاهش و انصراف متقاضیان طلاق موثر باشد و
کسب اهداف فوق مستلزم تدوین قوانین مخصوص خواهد بود تا بتواند در کنار
قوانین کلی و نیز احکام شرعی، کمکی برای به دست آوردن خواسته قانونگذار
باشد. سوال اینجاست که با وصف وجود احکام شرعی، تدوین قوانین خاص مانند
قانون حمایت از خانواده چه لزومی دارد؟ آیا این بهمعنای بیثمر شدن احکام
شرعی است؟ بدون شک احکام شرعی در قوانین جمهوری اسلامی ایران نقش بسزایی
دارند و هدف اصلی احکام شرعی و قوانین مدنی در حوزه حقوق خانواده، حمایت از
نهاد خانواده و تلاش برای استحکام آن است اما بهطور قطع آنچه سبب وضع
قوانین جدید یا تغییر در بحث طلاق شده، تغییرات در زندگی اجتماعی و فردی
افراد است. در فقه، طلاق عملی است که نزد شارع مقدس مبغوض است و مسلمانان
را از آن نهی میکند و وضع احکام مربوط به طلاق در نصوص قرآنی در حالی بود
که مسلمانان واقعی بهدلیل ایمان قوی تمام عملکرد زندگی خود را بر مبنای
احکام شرعی انجام میدادند و از هرگونه اعمالی که غضب و ناخرسندی خداوند را
درپی میداشت، دوری میجستند؛ بنابراین مردم احکام را نه بهعنوان الزام،
بلکه وسیله رسیدن به سعادت و کسب رضایت خداوندی میدانستند و خود آنان
داوطلبانه به آن عمل میکردند. بهعبارت دیگر احکام مزبور از ضمانت اجرای
معنوی برخوردار بودند اما با گذشت زمان و تغییر محیط، متاسفانه بهمرور روح
ایمان و تقوای کامل از میان مردم رخت بربست و غضب خداوند که زمانی
مهمترین ضمانت اجرای طلاق بود، جایگاه خود را نزد برخی از مردم از دست داد
لذا چنین عقوبتی دیگر برای جلوگیری از وقوع این عمل مبغوض کافی نبود. در
این شرایط برخی مردان هر لحظه اراده مغرضانه و نامعقول خود را برای اعمال
طلاق بر زنان تیرهبخت خود بهکار میبردند و آنها را بهسوی جامعه فاسد و
ناامن روانه میکردند. تبعیتی که قانون مدنی در ماده ۱۱۳۳ از احکام شریعت
داشت به مردان این امکان را داد تا در لفاف قانون به غرض مکروه خود برسند.
با این شرایط ازدواج برای زن یک عقد لازم محسوب میشد و هیچگونه راه نجات و
خلاصی جز در موارد استثنایی برای او وجود نداشت و برای مرد این توافق مقدس
تقریبا بهصورت یک عقد جایز درآمد که هر زمان مایل بود میتوانست آن را
برهم بزند، با این حال وجود چنین حربههایی در دست مرد نامعقول آن هم با
اطلاق مذکور، میتواند ضربه سنگینی بر پیکره خانواده وارد آورد. با توجه به
اینکه قانونگذار وظیفه حفظ نظم و سلامت اجتماع را در تمام عرصهها بهعهده
داشت، خود را موظف میدانست تا در برابر سوءاستفادههای به عمل آمده و
مخرب به پا خیزد و برای عقلانی کردن و تنظیم روابط، اقدام به تدوین قوانین
مقتضی کند که قانون حمایت خانواده از مهمترین آنهاست.بر اساس ماده ۱۴
قانون مصوب سال ۹۲ بهعنوان آخرین قانون مصوب در ارتباط با حقوق خانواده
«ثبت طلاق و سایر موارد انحلال نکاح و... پس از صدور گواهی عدم امکان سازش
یا حکم مربوط از سوی دادگاه مجاز است». با وصف تمام تلاشهای قانونی، در
برخی مواقع قانونگذار از موضوع طلاق توافقی و نظارت بر آن غافل شده است؛
عنوانی که خود مبتکر آن در سال ۱۳۴۶ در قانون حمایت خانواده بود و امروزه
همین موضوع عاملی موثر در افزایش چشمگیر آمار طلاق بوده است بهگونهای که
زوجین برای اینکه وادار به انجام تشریفات طولانی و مشقتبار پیش رو برای
اخذ طلاق نشوند با استناد به توافق صورت گرفته بر موضوع طلاق، خود را از
انجام مراحل قانونی معاف میکنند و همین شرایط سبب شده تا امروزه طلاق
توافقی به جولانگاهی برای برخی افراد بیتدبیر در سوءاستفاده از آن و
متلاشی کردن بنیان خانواده مبدل شود.