شفاآنلاین :جامعه پزشکی >سلامت >از مهمترین چالشها در حوزه آموزش علوم پزشکی نحوه پذیرش دانشجو است. این مسئله که هر فردی توانایی پزشک شدن را ندارد، بسیار قابل توجه است.

اما متاسفانه هر ساله کنکور برگزار و به صورت فلهای دانشجو پذیرفته میشود
و هر داوطلبی نمرهای بیاورد در تونلی وارد میشود که فقط در انتهای آن یک
خروجی وجود دارد و هفت سال باید در آن باقی بماند. بسیاری از دانشجویان پس
از یکی دو سال پی میبرند که برای این رشته آمادگی ندارند، اما راه فرار
هم ندارند و مجبورند ادامه دهند و این یکی از دلایلی است که ما این همه
پزشک داریم که هیچوقت به کار پزشکی نمیپردازند؛ بنابراین ما در انتخاب
رهروان این رشته کوچکترین تمهیدی نداریم و صرفا به نمراتی بسنده میکنیم
که گویای هیچچیزی نیست که این مسئله باید یک روز حل شود.
در حال حاضر در
مجامع پیشرفته برای پذیرش دانشجو به مصاحبهها و ارزیابی روانی افراد برای
حضور در رشتهای خاص اهمیت میدهند اما متاسفانه اینجا برای جلوگیری از
پارتیبازی و به دلیل عدم اطمینان لازم به افراد، همه چیز روی کاغذ و کنکور
و تست ارزیابی میشود. البته از فجایع سالهای اخیر فروش سوالهای کنکور
است که یک فرد خلافکار از این طریق سوالها را میخرد و می تواند پزشک شود و
افرادی هم که این کار را میکنند به راحتی موفق میشوند از چنگ قانون فرار
کنند. در هر صورت اگر ما آرزومند توسعه پایدار هستیم باید بدانیم که دو
بخش آموزش عالی و سلامت اساسیترین نقش را در توسعه جامعه دارند.
البته تا
جایی که من میدانم، چه آن زمان که مسئولیت این وزارتخانهها را برعهده
داشتهام و چه الآن، این دو بخش همیشه فقیرترین وزارتخانههای این کشور
هستند و این در حالی است که تمام مردم بدون استثنا با این دو وزارتخانه سر و
کار دارند؛ اما هرگز به این دو بخش توجه و عنایت کافی نشده است و تنها
اعشاری از آن درصد بودجهای که باید به این دو بخش تعلق بگیرد به آن داده
شده است، بنابراین اگر به این مسئله رسیدگی نکنیم و به این واقعیت مسلم پی
نبریم توسعه پایدار به نحو مطلوب محقق نخواهد شد.
افق روشنی نمیبینم برای
طرح تحول سلامت افق روشنی نمیبینم.من در ابتدای طرح خیلی امیدوار بودم،
از همان بدو شروع هم نگرانی هایی در مورد چگونگی ادامه آن داشتم. با این
وضعیتی که بیمهها به وجود آوردهاند من افق روشنی نمیبینم. الآن شش ماه
است که بیمهها به بیمارستانها بدهکارند و این فشار خردکنندهای است. یک
جراح و پزشکی که شش ماه حقوق نگرفته تحتفشار است و اگر زمانی پزشکی خطایی
کند و زیرمیزی بگیرد در بوق و کرنا میکنند. جامعه پزشکان دارد تاوان
بیعرضه بودن و سیستم از همپاشیده بیمهها را پس میدهد... اینطور که پیش
میرود ما در ادامه طرح و تامین بودجه آن مشکلات اساسیای خواهیم داشت. ما
امروز برای تامین هزینهها مشکل داریم و نمیدانم تا شش ماه دیگر چه اتفاقی
میافتد.
ایرج فاضل شخصیت دوستداشتنی و جالبی دارد. من از نگاه ژورنالیستی شیفته
شخصیت او شدم و جامعه پزشکی از نگاه حرفه ای شیفته او است. فاضل 76 ساله
از آن شخصیتهایی است که نمیشود با او آشنا شد و دوستش نداشت و به احترام
بزرگی و طبع بلند و همت ستودنیاش سرپا نایستاد. مردی که شرف و آبروی
جامعه پزشکی است و به قول دکتر هاشمی وزیر بهداشت که در مورد او نوشت :
«نکته
مهمتر اما آن که دکتر ایرج فاضل همیشه در کنار مردم بوده و در روزهای
سخت، این حضور پررنگتر جلوه کرده است؛ از روزهای پیروزی انقلاب تا سالهای
دفاع مقدس و تمامی حوادث و اتفاقات مهم پس از آن تا امروز.»
مردی
که همیشه در کنار مردم ماند و عطای قدرت را به لقایش بخشید تا مرهمی بر
درد مردم باشد. مرد بزرگ و با اخلاقی که امروز از آن چه که سقوط اخلاقی
است ناراحت است و میگوید بحرانی که جامعه ما با آن مواجه است، فروپاشی
اخلاقی است اما اگر همه سقوط کردند شما پزشکان سقوط نکنید.
مصاحبه
با او ، کار سادهای نبود و راضی کردن او برای اینکه از خودش حرف بزند ،
چندین ماه زمان برد، زمانی طولانی که ارزشش را داشت. پای صحبتهای استاد
که مینشینی و تاریخ زندگیاش را ورق میزنی بیشتر و بیشتر جذب همت، اراده و
جذبه او میشوی. رییس جامعه جراحان دیترویت امریکا باشی و به عشق وطن و
دلشوره جوانانی که در جنگ پرپر میشدند تمام زندگیات را رها کنی و بیهیچ
چشمداشتی به وطن جنگزده و ملتهبی برگردی که بیشتر از هر وقتی در تاریخش
به یک جراح نیاز داشت. جراحی که به گفته خودش شبانهروز در هر عملیاتی در
منطقه جنگی میایستاد و جراحی میکرد. او از اعضای گروه پزشکی امام (ره)
بود و قبل از آن نقش مهمی در مداوای آیتالله خامنه ای در جریان ترور
ایشان داشت. ایرج فاضل 76 ساله بسیار کمتر از سنش نشان میدهد، هنوز با شور
و انرژی و با همان ابهت همیشگیاش از جامعه پزشکی دفاع میکند و معتقد است
اخلاق حرفهای همکارانش از بسیاری از اقشار دیگر قابل دفاعتر است.
ایرج
فاضل دکترای پزشکی از دانشگاه علوم پزشکی تهران و دارای فوق تخصص جراحی
عروق و پیوند اعضا و تخصص جراحی عمومی/ دانشگاه رایت استیت/ آمریکا و
استاد دانشگاه علوم پزشکی شهید بهشتی است. فاضل، پزشکی است که علاوه بر
تصدی وزارت بهداشت در دولت هاشمی رفسنجانی، روزگاری نیز بر کرسی وزارت
فرهنگ و آموزش عالی در سالهای 63 تا 64 تکیه زد. او همچنین تا خردادماه
1390 عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی بود و دو دهه ریاست فرهنگستان علوم را
بر عهده داشت. ایرج فاضل که ریاست مجمع انجمنهای علوم و ریاست سازمان نظام
پزشکی را در کارنامه خود دارد، هماکنون استاد دانشگاه علوم پزشکی شهید
بهشتی و رییس جامعه جراحان ایران است.
او
دو بار وزارت را تجربه کرد و هر بار در مدتی کوتاه کمتر از دو سال
وزارتخانه را ترک گفت تا به حوزه تخصصی خود بازگردد. مردی که به گفته خودش
آبروی حرفهایاش را به خطر انداخت تا شاید بتواند گرهای از کار مردم
بگشاید و اگرچه دورانی طولانی را در مدیریت تجربه نکرد ولی توانست الگویی
متفاوت در مدیریت علمی و اجرایی ارائه کند، او زمانی که در صحن علنی مجلس
استیضاح شد هیچ دفاعی از خود نکرد و وقتی نوبت به صحبتش رسید گفت:
برنامهای که من دنبال میکنم حاصل عقل جمعی عدهای از نخبگان پزشکی است
چنانچه به من رای بدهید بدون هیچ تغییری آن را ادامه خواهم داد.
فاضل، موسس و رئیس فرهنگستان علوم پزشکی جمهوری اسلامی ایران به مدت 19
سال بود و بعدها به دلیل اینکه قدرت اجرایی فرهنگستان محدود شد و به قول او
زیر اساسنامه فرهنگستانها بمب منفجر کردند و تبدیل به یک دبیرستان شد
آنجا را ترک کرد. او موسس و رئیس جامعه جراحان ایران، موسس و رئیس انجمن
علمی پیوند اعضا ایران، عضو موسس و رئیس انجمن پیوند اعضای خاورمیانه،
دانشیار دانشگاه رایت استیل، عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی، موسس و رئیس
مجمع انجمنهای علمی گروه پزشکی ایران و مدیرمسئول نشریه جراحی ایران است.
او در سال 84 نشان درجه اول دانش را از رییسجمهور گرفت و در حال حاضر
استاد ممتاز دانشگاه علوم پزشکی شهید بهشتی و رییس جامعه جراحان ایران است.
ایرج فاضل از جمله چهرههای محبوب و مقتدر جامعه پزشکی است که کارنامه
درخشانی در 8 سال جنگ تحمیلی از خود بهجا گذاشت. گفتگوی سپیدرابا این اسطوره پزشکی کشوربخوانید.
#از بچگی دوست داشتید پزشک شوید و شدید، همیشه اینقدر به آرزوهایتان پایبند بودید؟
خودم
هم خیلی دقیق نمیدانم که چرا ولی همیشه پای حرفم و آن چیزی که فکر
میکردم درست است میایستادم. درمجموع یک اصل کلی وجود دارد و اینکه هر
آدمی تحت تاثیر یک سری شرایط و عوامل است. هر آدمی با یکسری شرایط سرشتی
به دنیا میآید، در یک محیط بزرگ میشود و در کنار خصوصیات ذاتی یک سری
خصوصیات اکتسابی هم به دست میآورد و رویهمرفته شخصیت یک نفر را شکل
میدهد.
# کدام عامل برای شکلگیری شخصیت شما تاثیر بیشتری داشت؟
شاید
سختیهای زندگی ، تلاش و درسخواندنهای طولانی و کار کردنهای زیاد و
ترکیبی از همه عوامل. ولی پشتکار و تلاش برای همه عامل تعیینکنندهای است.

پدرتان چه شغلی داشت؟
پدرم
کارمند دولت بود و مادرم خانهدار ولی سواد خواندن داشت و درکل خانواده
فرهنگی داشتیم. من در سوم اردیبهشت 1318 به دنیا آمدم. دریک خانواده متوسط و
در محیطی بزرگ شدم که آثارش را هنوز در وجودم وزندگی روزمرهام می بینم.
#مثلاً چه آثاری؟
پدر
و مادرم دروغ نمیگفتند، انسانهای خوشنامی بودند، به عهد و قولی که
میدادند بهشدت پایبند بودند و همیشه یک معلم و الگوی خوب برای ما بودند.
در بسیاری از خانوادهها پدر و مادرها متوجه نیستند که رفتار و گفتارشان
روی بچهها تاثیر میگذارد نه حرف زدنهایشان. اگر به بچه بگوییم دروغ نگو و
خودمان دروغ بگوییم اینیک عامل تضادی در بچه میشود. چه پدر و مادر باشی
چه معلم و چه استاد دانشگاه باید بدانیم که عمل ما بیشتر از حرف زدن تاثیر
دارد. ببینید همان معضلی که ما درزمینه بحث اخلاق پزشکی داریم. دانشجویان
ما اخلاق حرفهای و تعهد را در عمل و رفتار ما میبینند نه در حرف زدنهای
ما. مجموعه همین عوامل شخصیت کلی یک نفر را شکل میدهد. یکی از چیزهایی که
من از پدرم یاد گرفتم قناعت بود. وقتی یک نفر قانع باشد چشمش سیر است و این
بزرگترین ثروت دنیاست و این ارثیه باارزش پدرم به من بود. اینکه
زیادهخواهی نداشته باشم و چشمودلم سیر باشد. اگر قناعت نباشد دنیا را هم
داشته باشی بازهم گرسنهای.
# شما جراح ثروتمندی نیستید؟
نه
اصلاً. من ثروتمند شدن و پول جمعکردن را بلد نیستم. همیشه معتقد بودم که
این ثروتهای انبوه به درد کسی نمیخورد و فقط یکبار اضافه است که باید
یکعمری به دوش کشید و بعد بگذاریم و برویم. چه کسی در طول تاریخ توانسته
ذرهای از پولش را با خود ببرد.
#همسرتان هم توقع نداشتند زندگی مجللی داشته باشند؟
نه هرگز و ما هیچوقت در این ورطه نیفتادیم.
# شما جایی گفته بودید که ما جراحهایی داریم که زیرخط فقر زندگی میکنند،
واقعاً جراح فقیر داریم؟ ظاهری که ما از این قشر میبینیم خیلی مغایر با
این حرف است.
این حرف مال زمانی بود که پزشکها جزو مرفهترین اقشار جامعه بودند نه امروز.
#یعنی الآن جراحها جزو ثروتمندها نیستند؟
نه.
چند درصد طبقه ثروتمند ما در حال حاضر جراحها و پزشکها هستند؟ بسیاری از
ثروتمندهای بزرگ جامعه کنونی ما درس نخوانده و زحمت نکشیدهاند. یکشبه
میلیارد شدهاند. امروز ثروتمند شدن راه خودش را ندارد و خیلیها به
ثروتهای نجومی رسیدهاند که سزاوارش نبودند و این بهتدریج طبقههای
تحصیلکرده و اساتید دانشگاه را به حاشیه میراند، چون تقسیم ثروت به
انحراف کشیده شده است. حالا در این طبقه خیلی ثروتمند ممکن است چندتایی
جراح خیلی معروف و مقبول هم باشند. به نظر من هر پزشک مجاز و مختار است که
اگر زندگی و معیشت او از حرفه پزشکی تامین نمیشود از مسیر مناسب دیگری آن
را تامین کند و بیشک به دلیل تحصیلاتی که انجام داده است میتواند موفق هم
باشد اما تجارت با پزشکی جور درنمیآید. اگر پزشکی بخواهد ثروتمند شود
راههای زیادی وجود دارد ولی اینکه هر فردی بخواهد از طریق پزشکی ثروتمند
شود بهناچار به بیماران فشار وارد خواهد کرد. پزشک باید یک زندگی معمولی و
سالم و آبرومند بسازد. در این صورت هیچگاه در حق بیمار اجحاف نخواهد کرد.
#پس میپذیرید که در جامعه پزشکان خطاهایی دیده میشود؟
من فکر میکنم در مقایسه با سایر قشرهای جامعه بدنه اصلی جامعه پزشکی از سایر طبقات سالمتر است.
# پس چرا ذهنیت عمومی مردم اینقدر بد شده؟
یک
مقدار تقصیر شما روزنامهنگارهاست. شما به دلیل گرسنگی خبری که دارید به
دنبال سوژه هستید، از طرفی اجازه هم ندارید معضلات و چالشهای واقعی جامعه
را مطرح کنید و بی سوژه میمانید و بعد دوتا بخیه یک بچه را بزرگ میکنید.
این اتفاق یک ناهنجاریهای صنفی است که بهکل یک حرفه تعمیم داده میشود.
ولی آنطرف ماجرا را نمیبینید که در همان روز صدها جراحی موفق در سرتاسر
مملکت انجامشده و دهها نفر از مرگ نجات پیدا کردند.
# یعنی اگر رسانهها نگویند مردم این کمکاریها را نمیبینند؟ تشخیصهای نادرست و ...
شما بهعنوان رسانه چرا تشخیصهای درست را نمیبینید؟ ما سالانه میلیونها جراحی موفق داریم چرا آنها را نمیبینید؟
# وظیفه رسانه ایجاب میکند که نقصها را هم ببیند.
ببینید
به نظر من در این هجمهای که علیه جامعه پزشکی به وجود آمده یک مقدار
زیاده رویهم وجود دارد. برخی نقدها و تخریبها عادی نیست. همین برنامه
مضحک «در حاشیه» که رسانه ملی ما نشان داد را ببینید یک تخریب نادرست بود
نه نقد.
# شما بهعنوان رییس جامعه جراحان و یکی از پیشکسوتان خوشنام جامعه پزشکی به اخلاق در جامعه پزشکی چه نمرهای میدهید؟
نمره
دقیق نمیدانم ولی قطعاً از نمره خیلی از اقشار دیگر بیشتر است. نمره
جامعه پزشکی از نمره قاضیها خیلی بیشتر است. نمره ما قطعاً نمره خوبی است.
ما درمجموع منفی نگر شدیم و خدمات بسیار زیاد پزشکها را نمیبینیم و فقط
کاستیها را بزرگ میکنیم. ما پزشکی 8 سال جنگ تحمیلی را ندیدیم و فراموش
کردیم که پزشکان ما چقدر فداکاری کردند و جان هزاران نفر را نجات دادند و
فقط متمرکز شدیم روی خطاها. هزاران پزشک 24 ساعته در سرتاسر مملکت درحال
خدمت هستند.
# این خدمت دلیل نمیشود که نقصها ندیده گرفته شود.
نه
اصلاً. من خرده ای که به همکارانم میگیرم این است که باید برای مریض وقت
بیشتری بگذاریم. به حرف مردم گوش کنیم و به مریض آرامش بدهیم. من همیشه به
دانشجویانم میگویم هر مریضی که از درمیآید فکر کنید رییسجمهور مملکت
است با همان نگاه به او احترام بگذارید. مریض را بزرگ ببینید نه خودتان را و
این حس را به او منتقل کنید. مریض با این برخورد به آرامش میرسد. شاید
نتوانید درد را تشخیص بدهید و کاری برای مریض کنید ولی میتوانید به بیمار
آرامش بدهید همین حس برای آنها کافی است. برخورد برخی از منشی های مطب ها
با بیمارها گاهی خیلی زشت و زننده است و همین فکر و روان مردم را به هم
میریزد. پزشکها باید در انتخاب منشی مطبهایشان حساس باشند و بدانند نوع
رفتار منشیها با مردم بهحساب پزشکها نوشته میشود. این کار یک نوع تخصص
است، مریض ملاطفت و مهربانی و توجه وبه ویژه احترام میخواهد.
یک
نکته مهم وجود دارد، اخلاق در کل جامعه دچار افت و سقوط شده. ما دچار
بحران اخلاقی هستیم و پزشکی هم استثنا نیست. بیاخلاقیهای فراوانی جلو چشم
مردم اتفاق میافتد. بیتالمال غارت می شود و همه بی مکافات باقی
میمانند، این به طور غیر مستقیم درس بیاخلاقی به مردم است. ما داریم سقوط
میکنیم. من زمانی که میشنوم در برخی مطبها چهار، پنج بیمار را همزمان
ویزیت میکنند خیلی ناراحت می شوم؛ به نظر من این پزشکی نیست. این نوعی
سوداگری خجالتآور است که باید ریشهکن شود. هر بیمار باید با دقت کافی و
در شرایط اختصاصی ویزیت شود. میدانم که در عمل عدهای میگویند: با این
تعرفهها چطور میشود اینگونه کارکرد؟ پاسخ میدهم که با همین تعرفهها هم
باید دقیق طبابت کرد. اگرچه باید تلاش کنیم تا تعرفهها عادلانه باشد.
احترام به بیمار و کرامت فراموششده انسانی در کشور را حداقل با پزشکان
باید احیا کنیم. درمجموع مراقب شرایط بیمار باشیم. در زمینههای مادی نیز
باید توجه کنیم ویزیت را از افرادی که توان و بضاعت کافی ندارند با رعایت
احوال آنان بگیریم یا اصلاً دریافت نکنیم. امیدوارم درگیر مسائل حقیر در
این حرفه شریف نشویم.
# شما دلیل این افت را چه چیزی میدانید؟
بزرگترین
چالش پیش روی ما بحث اخلاق است. طلاق بنیان خانوادهها را متزلزل کرده
است. ما 40 سال پیش این بحرانها را نداشتیم. وقتی با عاملان اختلاسها
برخورد نمیشود یعنی ما عزم و هدف اصلاح نداریم. مسیر جامعه معکوس شده است.
این حجم از اختلاس و دزدی در تاریخ ما سابقه نداشته است.
# مهمترین ویژگی که از پدرتان یادتان مانده چه چیزی است؟
اینکه پدرم همیشه آدم درستکردار و صادقی بود. بسیار مهربان بود و درسومشق و سرنوشت ما برایش خیلی مهم بود.
# چند بچه بودید؟
دو پسر و سه دختر بودیم که الان فقط دو خواهرم ماندهاند.
# این تشویق و حمایت برای همه بچهها بود؟
برادرم
مرحوم دکتر بهمن فاضل دندانپزشک بود و خواهرهایم هر سه فرهنگی بودند. من
سومین فرزند خانواده و نخستین پسر خانواده بودم. از سن دو و نیم سالگی
مطالبی را کموبیش به یاد دارم.
# حالا چرا دو و نیم سالگی؟
چون
پدرم کارمند دولت بود و برای ماموریت به شهرستانهای مختلف منتقل میشد و
نخستین خاطرهام از یکی از همین ماموریتهاست. نام پدرم رضا بود که فرزند
دوم پدربزرگم بود. پدربزرگم روحانی بود و آنوقت تازه قرار بود افراد
شناسنامه بگیرند و هرکس باید نام فامیلی انتخاب میکرد، لقب فاضل را به سبب
دانش پدربزرگم به ایشان دادند. پدرم نیز کارمند دولت بود واز
تحصیلکردههای زمان خودش بود، مادرم هم باسواد بود. هردو پدربزرگم عالم
بودند و من قسمتی از دستنوشتههای آنها را هنوز دارم و نگهداری میکنم.
خوشنویسی را نزد پدرم آموختم. من در اردستان به دنیا آمدم. پدر و مادرم
تبار اصفهانی داشتند ولی من در ماموریت پدرم در اردستان به دنیا آمدم و
شناسنامهام صادره از اردستان است.
# پدر و مادرتان نسبتی باهم داشتند؟
پسرخاله
و دخترخاله بودند و عشقی دیرپا به هم داشتند، خیلی خوب همدیگر را درک
میکردند. ما هیچوقت شاهد اختلافی حتی لفظی و کوتاه بین آنها نبودیم.
رابطه گرمی داشتند و فضای آرامش و محبت بهخوبی لمس میشد. بهطور عجیبی
باهم هماهنگ بودند. من برای تخصص به آمریکا رفته بودم که پدرم سکته کرد.
متاسفانه پس از درگذشت ایشان به من خبر دادند و وقتی باعجله و سراسیمه
برگشتم حتی مراسم ختم هم انجامشده بود، اینیکی از حسرتهای بزرگ زندگی من
است که هیچگاه ثمرهای از زحماتی که برای من میکشید نصیب او نشد و حتی
در لحظات پایانی عمرش هم نتوانستم بر بالینش باشم.
#پدرتان دوست داشتند پزشک شوید؟
هیچوقت
پدرم رشته خاصی را به ما تحمیل نکرد. دوست داشتند که درس بخوانیم و خیلی
حساس بودند ولی رشته خاصی را به ما نمیگفتند ولی یادم است سالی که قرار
بود کنکور بدهم، یکشبی که بافامیل دورهم جمع بودیم پدرم فال حافظ گرفتند
با این نیت که آیا من رشته موردعلاقهام قبول میشوم یا نه و این غزل حافظ
آمد که (مژده ای دل که مسیحا نفسی میآید). پدرم خیلی خوشحال شدند و گفتند
خیالت راحت باشد قبولی.
# چطور پزشکی را انتخاب کردید؟
خود
من هم خیلی فکر کردهام که چطور شد پزشک شدم، ولی دلیل خاصی برایش پیدا
نمیکنم. از دوران دبستان و از وقتیکه به یاد دارم، خیلی دوست داشتم پزشک
شوم. اصلاً به چیز دیگری فکر نمیکردم. بااینکه چنین سابقهای در خانواده و
اطرافیانمان نبود ولی من حتی از بچگی وقتی مرغی را سر میبریدند میرفتم و
کالبدشکافی میکردم تا با اعضای درونی آن و طرز قرار گرفتن آنها در بدن
آشنا شوم. بعضی وقتها دانشجویان نزد من میآیند که در مورد تخصصی که می
خواهند انتخاب کنند مشورت کنند، تعجب میکنم چون هرکس را برای کاری
ساختهاند. مثلاً ساختار فکری و حتی جسمی چشمپزشکها با ارتوپدها فرق
میکند. میزان استرسپذیری، ذوق و علاقه ونیازهای هر تخصص باعث میشود که
فرد رشته تخصصی را بهتناسب وضع و ذوق خودش انتخاب کند. من از همان آغاز
عاشق جراحی بودم و هیچوقت حتی در دوران تحصیل دانشگاهی هم در این مورد
تردید نکردم. علتش را هم نمیدانم. پزشک خانوادگی ما مرحوم دکتر میرعلایی
مردی خوشسیما و خوشاخلاق بود و شاید شخصیت و رفتار متین او در جذب من به
رشته پزشکی تاثیر داشته است.
# نخستین خاطرهای را که از یک پزشک دارید یادتان میآید؟
بچه که بودم، دیفتری گرفتم. همین مرحوم دکتر میر علایی مرا معالجه کرد و
خیلی به من محبت کرد و دلسوزانه پیگیر شرایطم بود، ولی چیز خاصی که برایم
انگیزه شود نبود.
#همیشه بچه درسخوانی بودید؟
تقریباً
همیشه خوب درس میخواندم و بهترین خاطره کودکی و نوجوانیام مربوط به
دبیرستانم است. دبیرستان سعدی در اصفهان که مدرسه بسیار خوبی بود و تعداد
زیادی پزشک و دانشجوی خوب تحویل جامعه داد.
# پس بعد از دبیرستان دیگر دغدغه انتخاب رشته نداشتید؟
نه
خیلی. چون بهیقین میدانستم که میخواهم پزشکی بخوانم. آن موقع هر
دانشگاه کنکور جداگانه داشت. من در کنکور پزشکی دانشگاه اصفهان و تهران
شرکت کردم و در هر دو قبول شدم. خیلی مشورت کردم و درنهایت دانشگاه پزشکی
تهران را انتخاب کردم. تا آن موقع دوره دکتری ششساله بود ولی ما نخستین
ورودیهای دوره هفتساله دکتری بودیم. البته در مورد کنکور هیچوقت احساس
نمیکردیم حقمان ضایع شود. حتی به ذهنمان خطور نمیکرد در کنکور تقلبی
صورت گیرد. آن موقع ساختار کنکور اینقدر محکم بود، کسی که قبول میشد
میدانست که شایستگی قبولی داشته است و کسی که قبول نمیشد احساس نمیکرد
که حق او ضایعشده است. هفت سال بهیادماندنی دانشجوی دانشگاه علوم پزشکی
تهران بودم. در آن زمان تظاهرات دانشجویی پیوسته برقرار بود. به اقتضای
جوانی در تظاهرات شرکت میکردیم و دو دفعه خیلی کوتاه هم دستگیر شدم. البته
در محدوده دانشگاه کسی به دانشجویان کاری نداشت و ما هم هیجانات جوانی را
تخلیه میکردیم. بعد از پایان تحصیل پزشک عمومی شدم. باید طبق قانون سربازی
میرفتم. با میل خودم سپاه بهداشت و یکی از دورافتادهترین و محرومترین
نقاط ایران را انتخاب کردم. جایی بود بین ملاوی و شاهآباد غرب بهجای دو
سال، سه سال ماندم. چون میخواستم دین خودم را به خاطر تحصیلات رایگان
پزشکی به مملکت ادا کرده باشم. مردمی شریف که بسیار محروم بودند وزندگی
ابتدایی داشتند با هزار مشکل بهداشتی و بیماری. سپس به آمریکا رفتم و بورد
جراحی گرفتم؛ جراحی عروق و پیوند اعضا.
#دو تخصص باهم؟
نه
ـ عروق یک تخصص است ولی پیوند اعضا یک توانایی اضافی است (added Quality) و
پس از اخذ مدرک تخصص جراحی وفوق تخصص عروق سه سال در دیترویت آمریکا به
عنوان متخصص دریک گروه مشترک کارکردم وبه خصوص پیوند کلیه را به راه
انداختم که خیلی هم موفق بود، دو سال قبل از برگشت به ایران با انتخاب و
رای جراحان شهر به عنوان رییس جامعه جراحان انتخاب شدم. یک جمعی از 400
جراح متخصص که خودشان من را انتخاب کردند؛ اما هیچوقت مردم ایران را
نتوانستم فراموش کنم. مخصوصاً بعدها که مسائل انقلاب پیش آمد دیگر آرام و
قرار نداشتم. جنگ که شد میدانستم که چقدر به رشته من احتیاج هست و دیگر
برایم قطعی شده بود که دلم طاقت نمیآورد بمانم و تصمیم گرفتم که برگردم.
در آن زمان من پول و موقعیت خیلی خوبی داشتم که درنهایت گمنامی به ایران
برگشتم، در آن زمان کسی من را نمیشناخت.
# به آنهمه امکانات و موقعیت پشتپا زدید؟
حضور
من در آن شهر باوجودی که 400 جراح دیگر داشت برایشان تفاوتی نداشت ولی در
ایران یک نفر با تخصص من وجود نداشت. بیشتر متخصصها و جراحها به دلیل
شرایط به وجود آمده از ایران رفته بودند و مردم ایران در آن شرایط بینهایت
به تخصص من احتیاج داشتند . خب من چطور میتوانستم تحملکنم؟من همیشه
علاقه فراوانی به ایرانیها داشتم و تمام مدتی که در آمریکا مطب داشتم و
کار میکردم خیلی خوشحال میشدم که بیمار ایرانی داشته باشم و حتی از آنها
هم پول ویزیت هم نمیگرفتم.
# خانواده هم برگشتند؟
بله.
بچهها دبیرستان را اینجا بودند، زبان فارسی و خلقوخوی ایرانی بودن را
یاد گرفتند، یکی از سرمایههای بچههای من همین است. دختر من در درجه اول
یک بانوی ایرانی است و هر سه همسران ایرانی انتخاب کردند.
# چرا به این ایرانیبودن بچهها اصرار و تاکید داشتید؟
من
بینهایت از این اتفاق خوشحالم. من عاشق ایران هستم و این یک حس کاملا
طبیعی است. من 15 سال از ایران دور بودم و این را بهخوبی درک میکنم که چه
سعادت بزرگی است که برای ایران و ایرانی کارکنی. این بزرگترین موهبت من
بود. 150 نفر از فارغالتحصیلان ما رفتند امریکا و شاید از این تعداد کمتر
از انگشتان دست به ایران برگشتند. اما من لذت میبرم از اینکه برگشتم.
هرکسی یک مدت محدودی زنده است و در این محدوده و طول عمر باید طوری زندگی
کرد که وقتی برمیگردی و پشت سرت را نگاه میکنی شرمنده نباشی و یکی از
موجبات سرافرازی و رضایت من از زندگیام همین توفیق برگشتن بود که توانستم
برای مردم سرزمین خودم کاری کنم.
#
ریشه این تعصب و عرق وطندوستی شما چه عاملی بود، شما زمانی برگشتید که
جنگ تازه شروعشده بود و همه ساختارها ازهمپاشیده بود و شما بهخوبی
میدانستید که دارید به چه شرایطی برمیگردید؟
ازقضا
بزرگ ترین انگیزه من برای آمدن همین آشفتگی و بی سروسامانی اوضاع و نیاز
مبرم مردم به تخصص من بود. وقتی به ایران آمدم هیچکسی من را نمیشناخت، من
با یک ساک لباس آمدم؛ نمیتوانستم این را بهراحتی فراموش کنم. در آن زمان
پسرعمویم زنده یاد دکتر هوشنگ فاضل، رییس بیمارستان مصطفی خمینی بود که
محل درمان مجروحین جنگی بود، من را دعوت کردو بلافاصله پذیرفتم وشروع به
کار کردم به هر صورت میدانستم که من با پول این مردم درسخواندهام و پزشک
شدهام.
#سه سال طرحتان را گذرانده بودید ادای دین نشده بود؟
نه.
من نمیتوانستم در یک جای امن با تمام امکانات و رفاه زندگی کنم درحالیکه
مردم سرزمین من هرروز از بین میروند چون یکنفری مثل من آنجا نیست که
درمانشان کند، با این احساس نمیتوانی زندگی کنی، نمیتوانی ادامه بدهی.
این بستگی به روحیه هر فردی دارد. باید یک مجموعهای از عوامل باشد تا آدم
به این جمعبندی برسد. شرایط آن زمان شرایط عجیبی بود بیشتر پزشکان و
جراحان از ایران رفته بودند و واقعا نیاز به جراحی با تخصص من احساس می شد.
# برای شما چه عواملی بود که به چنین تصمیم سختی برسید؟
نمیدانم
اما الان که به گذشته نگاه میکنم میبینم که ذرهای شک و پشیمانی از این
تصمیمم ندارم. اگر دوباره تکرار شود من همین تصمیم را میگیرم. احساس
میکنم دریک مقاطعی به خاطر این تصمیمات من به خانوادهام سخت گذشته،
بچههای من هیچوقت کوچکترین گلهای نکردند ولی شاید از این رفتوآمدها
تحتفشار بودهاند ولی من امروز که به بچههایم نگاه میکنم لذت میبرم، نه
ازلحاظ علمی که فقط یکبخش است بلکه ازنظر انسانی و اخلاقی بچههای من
ممتاز هستند، هر سه تای آنها علاوه بر تخصص در رشتههای مختلف پزشکی بهشدت
راستگو، بااخلاق و انسان هستند و من سربلندم؛ اما خوب در یک شرایطی به
آنها سخت گذشت.
# بچهها ایران نیستند؟
خیر.
در حال حاضر پسر بزرگم علی بورد تخصصی گوارش دارد در واشنگتن. دخترم نسیم،
دانشیار UCLA و فوقتخصص پوست است. پسر کوچکم رضا هم فوق تخصص قلب و عروق
دارد که بهتازگی برگشته است و طبابت خود را درتهران شروع کرده، رضا اسم
پدرم بود که روی پسر کوچکم گذاشتم.
# اینکه هر سه بچهها پزشک شدند تشویق یا تحمیل شما بود؟
ابداً
من اصراری نکردم. اتفاقاً بچهها را تشویق میکردم که به شغل پدرهای
دوستانشان هم توجه کنند و آشنا شوند تا در آینده بادید باز و شناخت رشته و
شغلشان را انتخاب کنند و فقط تحت تاثیر تخصص من نباشند.
# باوجودی که خودتان اینقدر پزشکی را دوست داشتید به بچهها پیشنهاد ندادید؟
نه
اصلاً و دوست داشتم خودشان به یک شناخت و جمعبندی برسند. حتی به دخترم
نسیم پیشنهاد دادم که برای اینکه با زندگی خانوادگیاش هماهنگ باشد
دندانپزشکی بخواند. نصف دوره دندانپزشکیاش را در ایران خواند و همیشه
شاگرداول هم بود و بعد که ازدواج کرد به امریکارفت ودکترای دندان پزشکی خود
را از دانشگاه شیکاگو با رتبه اول گرفت ولی گفت دندان پزشکی را دوست ندارد
و دوره پزشکی را طی کردوبعد متخصص پوست شد. اویکی از معدود متخصصین پوست
دنیاست که دکترای دندان پزشکی هم دارد.
# نوه هم دارید؟
ششتا.
هرکدام از بچهها دوتا که دوتا از نوههایم دانشجوی پزشکی هستند. یوسف پسر
علی دانشگاه ریچموند درس میخواند و سینا پسر نسیم که استنفورد درس می
خواند.
# درمجموع به خودتان چه نمرهای میدهید؟
نمره قبولی را میدهم. فکر میکنم هر آنچه در توان داشتم برای مردمم انجام دادم.
خلاصه گفتوگو
من ثروتمند شدن و پول جمعکردن را بلد نیستم. همیشه معتقد بودم که این
ثروتهای انبوه به درد کسی نمیخورد و فقط یکبار اضافه است که باید
یکعمری به دوش کشید و بعد بگذاریم و برویم.
من فکر میکنم در مقایسه با سایر قشرهای جامعه بدنه اصلی جامعه پزشکی از سایر طبقات سالمتر است.
یک نکته مهمی وجود دارد، اخلاق در کل جامعه دچار افت و سقوط شده. ما دچار بحران اخلاقی هستیم و پزشکی هم استثنا نیست.
ما داریم سقوط میکنیم. من زمانی که میشنوم در برخی مطبها چهار، پنج
بیمار را همزمان ویزیت میکنند خیلی ناراحت می شوم؛ به نظر من این پزشکی
نیست.
من
نمیتوانستم در یک جای امن با تمام امکانات و رفاه زندگی کنم درحالیکه
مردم سرزمین من هرروز از بین میروند چون یکنفری مثل من آنجا نیست که
درمانشان کند، با این احساس نمیتوانی زندگی کنی، نمیتوانی ادامه بدهی.
اتفاقاً بچهها را تشویق میکردم که به شغل پدرهای دوستانشان هم توجه کنند
و آشنا شوند تا در آینده بادید باز و شناخت رشته و شغلشان را انتخاب کنند و
فقط تحت تاثیر تخصص من نباشند.
هرکسی که با دستش کار میکند خلاق است، هر کس بامغزش کار میکند اندیشمند
است و هرکسی با قلبش کار میکند یک هنرمند عاشق است. جراح کسی است که با
دست، مغز و قلبش همزمان کار میکند. جراحی فاخرترین هنر است، من عاشق این
هنر بودم و هستم. نجاتبخش جان انسانهاست و کم کردن درد و مریضی کم اتفاقی
نیست.
فکر
میکنم هر کسی که میخواهد به یک مدیریت و یا وزارتی برسد، علاوه بر
کاردانی و آشنایی کامل با مسئولیت پذیرفتهشده بینیازی و استغنای مادی و
معنوی باید جزو شرایط انتخاب او باشد. بیشتر مسایلی که در مدیریتهای
ناموفق و حتی مخرب مشاهده میکنیم شاید به دلیل بده بستان و به فکر همه چیز
غیر از صلاح مردم بودن است.
اگر قانون در جامعه حرمت نداشته باشد، هیچکس حرمت نخواهد داشت. افراد
زیادی هستند که در جامعه بیاخلاقی میکنند و به جایی نیز پاسخگو نیستند.
اگر افرادی که بیتالمال را قلع و قمع کردند، مجازات میشدند دیگر کسی در
کشور به خیانت و بیاخلاقی تشویق نمیشد.
انسان تلاش می کند و با اراده خود به سمت خدا ( نیکی مطلق ذهن بشر ) حرکت می کند، پس از آن به انسان فرمان داده می شود که برو و با خلق من بساز و مدارا کن که خیر هر دو جهان در خیر رساندن به نوع بشر است.
امثال دکتر فاضل و پروفسور برومند، نمونه های بارز این افراد هستند که الحق والانصاف این آیه قرآن را که انسان را خلیفه الله نامیده، به اوج زیبایی سخن رسانده اند.
شاید این قطعه از سعدی جان کلام را بیان دارد که می فرماید:
خنک آن که در صحبت عاقلان
بیاموزد اخلاق صاحبدلان
انسان تلاش می کند و با اراده خود به سمت خدا ( نیکی مطلق ذهن بشر ) حرکت می کند، پس از آن به انسان فرمان داده می شود که برو و با خلق من بساز و مدارا کن که خیر هر دو جهان در خیر رساندن به نوع بشر است.
امثال دکتر فاضل و پروفسور برومند، نمونه های بارز این افراد هستند که الحق والانصاف این آیه قرآن را که انسان را خلیفه الله نامیده، به اوج زیبایی سخن رسانده اند.
شاید این قطعه از سعدی جان کلام را بیان دارد که می فرماید:
خنک آن که در صحبت عاقلان
بیاموزد اخلاق صاحبدلان