شفاآنلاین »جامعه» امسال اولین ماه سال تحصیلی با مرگ سه دانش آموز سپری شد،دو سکته و یک خودکُشی. یکی بواسطه تنبیه در زنجان ،دیگری به "گفته مسئولان" بدون تنبیه در خراسان و سومی خودکشی بواسطه ترس از حضور اولیا در مدرسه شهید شهریاری شیراز.
به گزارش شفاآنلاین صرفنظر از شیوهی برخورد، تنبیه دانشآموزان در مدرسه مسبوق به سابقه است و از دیرباز رایج بوده است. شاید هنوز درد خودکار لای انگشتان دست و فشار معلم بر آن، یا مشت بر سر و سیلی خوردن، پرتاب گچ از سوی معلم و حتی در گوشهی کلاس دستها بالا و روی یک پا ایستادن را پدر و مادرهای امروزی بهیاد داشته باشند؛ تحقیر، توهینها و ترکه و چوب دست ناظم هم بماند.
حالا دوران عوض شده و تختهسیاه گچی جای خود را به تختهی هوشمند داده و از گچپرانی هم خبری نیست. اکنون با پیشرفت تکنولوژی، بیشتر مدارس به دوربین مداربسته مجهز شدهاند و از سوی دیگر، به لطف فضای مجازی، تصاویر برخورد با دانشآموزان بلافاصله در اختیار عموم قرار میگیرد. تصاویری که برخی از آنها گویای این هستند که در عصر نوین آموزش نیز کم نیستند اولیای مدرسهای که هنوز تنبیه فیزیکی را بهترین شیوهی مواجهه با دانشآموزان خاطی یا کمکار میدانند.
پیرو این تفکر، نیمهی مهر امسال دو دانشآموز قزوینی مورد ضربوشتم مدیر قرار گرفتند و هفتهی گذشته نیز این برخورد در دبیرستانی در پرند صورت گرفت، اما اینبار توسط ناظم دبیرستان.
به شیراز برگردیم؛ اینکه چرا علیرغم اصرار «سام زارعی»، اولیای مدرسه به خواهش او برای عدم حضور والدینش در مدرسه توجهی نکردند و با پافشاری، وجههی شخصیتی وی را نادیده گرفتند. مگر آنها از نوع رفتار و شرایط خانوادهی وی باخبر بودند؟ شاید «سینا» مَگوهایی داشت و بهواسطهی برخی مسائل، تمنای مطلعنشدن اعضای خانوادهاش از این خَبط را داشت. فراموش نکنیم نقش مشاور مدرسه را نیز در این قضیه نمیتوان نادیده گرفت.
خبرگزاری «خبرآنلاین» در گفتوگو با علیرضا مرادی، روانشناس و عضو هیأت علمی دانشگاه خوارزمی، به چرایی ترس این دانشآموز شیرازی و امنیت روانی وی پرداخته است.

به نظر شما چرا دانشآموز شیرازی بهواسطهی ترس از حضور خانواده در مدرسه اقدام به خودکُشی کرد؟
بحث تعلیم و تربیت، چه در منزل، چه در مدرسه و چه در محیط جامعه، یک بسته است؛ یک پَک که باید مدنظر قرار گیرد. مهمترین نکتهای که در تعلیم و تربیت، بهخصوص در مورد دانشآموزان مطرح است، این است که ما احساس امنیت را برای آنها فراهم کنیم. احساس امنیت فقط امنیت فیزیکی نیست؛ از بحث امنیت غذایی و اقتصادی تا امنیت روانی... و این نیاز بشر است و شکی در آن نیست. «هرم مازلو» نیز بر این موضوع تأکید میکند و تقریباً همهی تئوریهایی که در روانشناسی وجود دارد، نظیر نظریهی «دلبستگی بالبی» و دیگر دیدگاهها، بر این تأکید دارند که حس امنیت زمینهی رشد سالم را فراهم میکند.
اگر این امنیت به هر دلیلی در خانواده، مدرسه یا محیط دچار نقصان شود، میتواند مشکلاتی نظیر اضطراب، افسردگی، تمایل به خودکُشی و سایر اختلالات را به وجود بیاورد. گاهی خصوصاً در خانوادهها و حتی در مدارس، تحقیر بچهها منجر به این اختلالات میشود.
به عبارتی، شاهبیت روابط اجتماعی سالم، حفظ امنیت است؛ یعنی اینکه فرد امانتداری کند، دروغ نگوید و حق را بگوید.
چه نوع برخوردی را میتوان پاشنهی آشیل این حرکت دانست؟
هر کسی حق دارد دیگران به او احترام بگذارند و احترام حق هر کس است. ما نباید تصور کنیم که بچهها این موارد را درک نمیکنند و نمیفهمند؛ برعکس، آنها کاملاً میفهمند و قضایا را تفسیر میکنند و مانند یک فیلسوف دنبال میکنند. آنها با اندیشهی خود با پدیدهها برخورد میکنند و تصمیم میگیرند.
در خصوص دانشآموز شیرازی، یک بخش خانواده است و یک بخش مدرسه. باید دید در آن خانواده چه اتفاقی افتاده و چه مشکلاتی وجود داشته که این بچه دچار چنین ترس شدیدی شده است. قاعدتاً مشکلات اقتصادی وجود دارد و مشکلات روابط عاطفی نیز همچنین، که اینجا احتمالاً گُم شده است. از سوی دیگر، نادیدهگرفتن نقشهای درست بهوسیلهی پدر و مادر و در مدرسه بهوسیلهی معلمین میتواند سبب شود که وضعیت به جایی برسد که یک دانشآموز اینگونه خود را بکُشد.
یعنی ایراد را در نحوهی برخورد خانواده میبینید؟
ممکن است بهواسطهی اوضاع و احوال اقتصادی و سیاسی جامعه، برخی خانوادهها دچار آسیب شده باشند و پدر و مادر نتوانند وظیفهی خود را درست انجام دهند و فشار را به شکلهای مختلف بر اعضای خانواده و کودک بیاورند. از اینرو باید کالبدشکافی شود که درون آن خانواده چه میگذشته که وضعیت به اینجا رسیده است. یادمان باشد پدر و مادری شغل اعتباری نیست که فرد بگوید میخواهم استعفا دهم؛ نقش آنها حقیقی است و قابل تفویض و تعطیلشدن نیست. پدر، پدر است و مادر، مادر. با هر شرایطی نمیتوانند بگویند من استعفا میدهم، چون این شغل نیست. از اینرو باید نقش پدری و مادری درست ایفا شود.

یعنی شیوهی برخورد اولیای مدرسه در این تصمیم نابخردانه تأثیرگذار نبوده است؟
البته مدرسه نیز مؤثر است؛ یعنی اینکه چگونه پیام را انتقال میدهد و چگونه رابطه برقرار میکند. اگر مسئولان مدرسه کمی پختگی لازم را داشته باشند، قاعدتاً این موارد را باید تشخیص دهند و بفهمند و بیگدار تصمیم نگیرند تا منجر به فاجعهای از این دست نشود. بهنظر میرسد در اینجا نقش خوبی ایفا نشده است. اینکه دانشآموزی به هر دلیلی اشتباهی کرده، بلافاصله چنین تصمیمی گرفته شود، میتواند این آسیبها را بهوجود بیاورد.
من معتقدم اگر خانوادهای آسیب داشته باشد ـ که خانوادههای زیادی این آسیب را دارند ـ مدرسه میتواند نقش جبرانی ایفا کند. معلمین اگر نقش درستی داشته باشند، احساس امنیت ایجاد میکنند تا این بچه بداند اگر فرضاً معاون مدرسه درخواست حضور والدینش را داشته باشد، در سایهی آن احساس امنیت، دیگر آن ترس را نخواهد داشت. شاید بخشی از مشکل در اینجا این بوده که اولیای مدرسه نقش خوبی ایفا نکردهاند که میتوان برای آن نیز دلایلی آورد.
قبول دارید که سالهاست مدارس از اصول فرهنگی اصیل خود دور شدهاند؟
بله، دقیقاً. ظاهراً مدارس ما از آن حس مسئولیتی که باید بر عهده داشته باشند و تربیت را بهعنوان یک وظیفهی شاخص و برجسته برای خود تعریف کنند، دور شدهاند؛ که البته مشکلات معلمین و نگاهی که جامعه به معلمین و زندگی آنها دارد، در این امر دخیل است.
اجمالاً اینکه معلمین و اولیای مدرسه در این قضیه میتوانستند نقش بهتری ایفا کنند تا کار به اینجا نکشد. احتمالاً این دانشآموز ترسی نیز در داخل مدرسه داشته و نمیتوانسته بگوید در خانوادهاش چه گذشته و خانواده نیز قاعدتاً مسئول است که متأسفانه نتوانستهاند وظیفهی خود را ایفا کنند و دچار غفلت شدهاند.
راهکار جلوگیری از تکرار چنین اتفاقات ناخوشایندی چیست؟
یکی از مشکلات این است که بچه را تحقیر میکنیم و او را بهعنوان یک هویت مستقل نادیده میگیریم. تحقیقات نشان داده بچههایی که در خانه سرزنش میشوند یا والدین نسبت به آنها غفلت میورزند، آمادگی دارند که در سنین بالاتر اختلالات شدید روانشناختی و شخصیتی پیدا کنند.