شفاآنلاین»سلامت» «جراحان مرد، بهترند»، «نظر یک پزشک مرد را هم بپرس»، «دندانپزشکان مرد برای حراجی دندان حاذقتر عمل میکنند» و «روانپزشکان مرد مسلطتر هستند» و ... اینها نمونههایی از جملاتیست که هنوزهم در قرن بیستویک از زبان افراد تحصیلکرده و عوام میشنویم و نشان میدهد: علیرغم حضور چشمگیر زنان در عرصه پزشکی، همچنان برای ازبینبردن کلیشههای جنسیتی موجود درباره بیاعتمادی جامعه به پزشکان زن، باید تلاشهای کارآمدی صورت بگیرد. بخشی از چالش را میتوان مسائل فرهنگی و سنتی، تبعیض جنسیتی، تجربیات ناموفق شخصی و فقدان معرفی الگوهای زن دراینحوزه دانست.
به گزارش شفاآنلاین: درست است که همین مسائل فرهنگی و گاه باورهای مذهبی موجب شده که بسیاری از زنان، گرایش بیشتری به مراجعه به پزشکان زنان داشته باشند؛ اما مقصود اصلی، اعتماد کلیِ افراد جامعه؛ اعم از زن و مرد برای مراجعه به پزشکان زن و «اعتماد درونی» به تشخیصهای پزشکی آنان است. چهبسا در شاخههایی مثل زیبایی و پوست و مو، جراحی بینی و عملهای زیباییِ صورت که سالها اموری زنانه تلقی میشوند و امروزه بازارشان داغ است نیز نام پزشکانِ نامیِ زن شنیده نشده یا انگشتشمارند؛ درصورتیکه قطعاً در میان فارغالتحصیلان زنِ اینرشتهها نمونههای درجهیک و توانمند، کم نیستند. این، موضوعیست که زنان نیز خود به آن دامن میزنند؛ زیرا بهعنوانمثال: در صفحات مجازیِ هیچکدام از زنان بازیگر و سلبریتی هم کلیپهای تبلیغیِ پزشکان زن دیده نمیشود و آنچه میبینیم، بیشتر سپاسگزاری از آقایانِ دکتریست که نتیجه کارشان موجب رضایت و لبخند چهرههای جذاب زنان است! بهعبارتی: در نتیجهی عوامل بسیار اجتماعی، فرهنگی و تاریخی حتی زنان نیز خواسته و ناخواسته، این تفکرات را قوت میبخشند. امروز باوجودیکه برخی مطالعات نشان میدهد پزشکان زن ممکن است مراقبتهای با کیفیت بالاتری نسبت به پزشکان مرد ارائه دهند؛ اما همچنان باورهای کلیشهای و سنتی دراینزمینه وجود دارد. ایندرحالیستکه زنان برای دستیافتن به جایگاه واقعی خود دراینحوزه قرنهاست تلاش کردهاند و آنچه اکنون میبینیم، ثمره ازپاننشستنهای سخت و طاقتفرسایی دراینراه است. شاید کمترشنیدهشدنِ نام زنانِ پیشرو دراینحوزه، موجب بهوجودآمدن چنین طرز تلقی از توانمندی آنان در باور عمومی شده است؛ بنابراین، معرفی بیشترِ چهرههای موفق زنان در عرصه پزشکی، میتواند یکی از راههایی باشد که اینشرایط را تغییر دهد. دراینراستا مروری خواهیم داشت به تاریخچه حضور زنان در دنیای پزشکی.
شواهد نشان میدهد: زنان از دوران باستان؛ حتی پیش از حرفهایشدنِ پزشکیِ مدرن، به طبابت مشغول بودهاند؛ چه درزمینه داروهای گیاهی، چه طب جایگزین و چه مامایی. طبیعیست که با وجود تعداد بیشتر مردان دراینحرفه از دوران باستان، زنان، کار سختتری درپیش داشتند تا توانستند نقش طبیعی خود را بهعنوان «مراقب و پرستار» اثبات کنند؛ هرچند حضور زنان در حوزه پزشکی، تاریخی طولانی و گسترده دارد که از یونان باستان آغاز شده و تابهامروز ادامه یافته است. براساس یافتهها و مستندات تاریخی؛ «مترودورا» که با نام «کلئوپاترا مترودورا» نیز شناخته میشود، یکی از اولین زنان مطرح در عرصه پزشکیست. او اصالتاً مصری بود و درحدود قرن هفتم پسازمیلاد در یونان زندگی میکرد. «مترودورا» علاوهبراینکه یک متخصص زنان، ماما و جراح نوآور بود؛ چندین کتاب نیز نوشت. آثار برجسته او عبارتاند از «درباره رحم، شکم و کلیهها» و «درباره بیماریها و درمانهای زنان» که در آنها جزئیات بیماریهایی را که معمولاً زنان مبتلا میشوند، توضیح میدهد. یکیدیگر از معاصران تأثیرگذار او در یونان باستان، «اسپاسیا» (قرن چهارم پسازمیلاد) بود. «مترودورا» و «اسپاسیا» با انجام جراحیهای نوآورانه، مانند عمل هموروئید رحمی، واریس و جراحیهای زیبایی، در پزشکی پیشرفت کردند. «مریت پتاه» بهعنوان اولین پزشک زن شناخته میشود که در سال 2700 قبلازمیلاد در سلسله مصر، پزشک ارشد دربار سلطنتی بود. پسشت (Peseshet) پزشک دیگری بود که در دوره سلسلههای اولیه مصر، حدود 2500 قبلازمیلاد، بهعنوان «بانوی ناظر پزشکان زن» شناخته میشد. او بهعنوان اولین پزشک زن با نام حقیقی ذکر شده؛ اما واقعیت تأسفبار ایناستکه حضور بسیاری از زنان در عرصه پزشکی در عهد باستان نادیده گرفته شد و بهرغم جمعآوری مکتوب اطلاعات درآنزمان؛ بهدلیل فرهنگ غالب مردسالار که زنان در فعالیتهای اجتماعی به حاشیه رانده میشدند، در هیچ تذکره و کتابی ثبت نشد؛ حتی سوابقی از چندین زن وجود دارد که با «جعل هویت مردان» به طبابت میپرداختند؛ موضوعی که درآنزمان نهتنها در حوزه پزشکی؛ بلکه در دیگر عرصههای اجتماعی درباره زنان پیشرو بهعنوان قانونی نانوشته اِعمال میشد. یکی از داستانها مربوط به «آگنودیس» است: او بهعنوان اولین پزشک زن یا ماما، در یونان باستان (قرن چهارم قبلازمیلاد) شناخته میشد که با لباس مبدل مردانه به طبابت میپرداخت؛ اما بعداً هویت جنسی او فاش و محاکمه شد. هرچند اعتراض بیماران زنِ او، به تبرئهاش منجر و همینامر موجب شد که پس از محاکمه، قانونی که زنان را از طبابت در یونان باستان منع میکرد نیز لغو شود. اوایل قرن 12 در آلمان، «هیلگارد»؛ راهبه و شفادهندهای بود که دو صومعه تأسیس کرد. او از همه کسانیکه به صومعهها میآمدند، مراقبت روانی و فیزیکی میکرد و درواقع، آنجا را به پناهگاه امنی برای بیماران و ستمدیدگان تبدیل کرده بود. پس از کسب استقلال و ریاست صومعه «روپرتسبرگ»، او متون علمی-پزشکی بسیاری را تألیف کرد؛ ازجمله Liber Simplicis Medicinae (پزشکی ساده) و Liber Compositae Medicinae (پزشکی ترکیبی). در ایتالیا نیز در شهر کوچکی بهنام «سالرنو» که مرکز پررونقی برای یادگیری پزشکی بود، «تروتولا سالرنو» در قرن 11 یا 12، بهعنوان اولین استاد زن پزشکی شناخته میشد. «تروتولا» کتاب بسیارمهمی بهنام «درباره درمانهای زنان» نوشت که مورداستقبال قرار گرفت و بهطور گسترده در کل اروپا منتشر شد. «مریل اس. جاستین» در گزارش تاریخچه فعالیت زنان پزشک در آمریکا، میگوید: «ورود زنان به حرفه پزشکی آمریکا در اواسط قرن 19، نتیجه مستقیم جنبشهای اصلاحات اجتماعی بود که ویژگی آندوره بهشمار میرفت. دو روند در 10سالاول مشخص بود: پذیرش پراکنده زنان در دانشکدههای پزشکی مختلط و تأسیس مؤسسات آموزشی پزشکی منحصراً برای زنان. هردومورد، مستلزم غلبه زنان بر موانعی متعدد در مبارزه برای بهرسمیتشناختهشدن و پذیرش بود». نیز «آکانکشا سینگ»؛ جراح دندانپزشک هندی در مقالهای که 15 اوت 2024 در سایت News Medical Life Sciences منتشر کرد، گفته: «همانطورکه طبابت در دوره مدرن متأخر (پس از جنگ جهانی دوم) آغاز به حرفهایشدن میکرد، مؤسسات متعددی برای آموزش پزشکی تأسیس شد. درنتیجه، زنان پیشرفت قابلتوجهی در حرفههای مختلف پزشکی، مانند مامایی و متخصصان بهداشت وابسته، داشتند؛ یکی از این زنان برجسته، مارتا بالارد بود؛ یک مامای آمریکایی موفق که در کارنامهاش 816مورد زایمان ثبتشده از سال 1785 تا 1812 بهچشم میخورد. تااینکه سال 1849، سقف شیشهای این حرفه توسط الیزابت بلکولِ مشهور شکسته شد. او از کالج پزشکی ژنو فارغالتحصیل شد تا اولین پزشک زن آمریکا باشد. این، کارِ آسانی نبود؛ حضور او در یک کالج پزشکیِ تماماً مردانه بهخوبی مورداستقبال قرار نگرفت. چندسال پس از فارغالتحصیلی، یک درمانگاه در نیویورک برای درمان زنان و کودکان فقیر تأسیس کرد. در سال 1857، عملکرد داروخانه کاهش یافت و او بههمراه خواهرانش، بیمارستانی بهنام درمانگاه نیویورک برای زنان و کودکان نیازمند تأسیس کرد. در آنجا، او زنان دیگری را برای سِمَتهای قابلتوجه مانند پزشک و اعضای هیئتعلمی، استخدام کرد. در قرن 19، پایههای چند دانشکده پزشکی زنان، مانند کالج پزشکی زنان نیوانگلند، بوستون (1848) و کالج پزشکی زنان پنسیلوانیا (1850) گذاشته شد. در 1868، الیزابت بلکول نیز کالج پزشکی خود را که به درمانگاه نیویورک او (کالج پزشکی زنان درمانگاه نیویورک) وابسته بود، تأسیس کرد». دیگر زن برجسته در دنیای پزشکی، «سوفیا جکس-بلیک» است که برای پذیرش زنان در دانشکدههای پزشکی مبارزه کرد. در سال 1869، او و هفت زنِ دیگر برای اولینبار در بریتانیا آموزش پزشکیِ خود را در دانشگاه ادینبورگ آغاز کردند. بااینحال، مدارک آنها پس از اعتراضات لغو شد. آنها تحصیلات خود را در سایر دانشگاههای اروپایی ادامه دادند. در مقالهای که توسط «سوفیا جکس-بلیک» نوشته شده است، او اشاره میکند که حتی زمانیکه زنان غریزهای برای مراقبت از افراد ناتوان دارند، این، مردان هستند که بر حرفه پزشکی تسلط داشتهاند. او نیاز به یک «میدان عادلانه و بدون تبعیض» را اعلام کرد. در سال 1874، «سوفیا جکس-بلیک» مدرسه پزشکی لندن برای زنان را تأسیس کرد که در سال 1886، به «مدرسه پزشکی ادینبورگ برای زنان» ارتقا یافت. اگرچه زنان بهطورکلی در پزشکی پیشرفت میکردند؛ اما پیشرفت برای زنان رنگینپوست کند بود. در سال 1864، «ربکا لی کرامپلر» از کالج پزشکی زنان نیوانگلند فارغالتحصیل شد تا اولین آفریقایی-آمریکایی باشد که مدرک پزشکی دریافت میکند. انتشار کتاب «گفتارهای پزشکی» او نیز اولین متن پزشکیست که توسط یک آفریقایی-آمریکایی نوشته شده است. با وجود نژادپرستی بیامانی که درخصوص او لحاظ شد؛ پس از پایان جنگ داخلی، به درمان بردگانِ آزادشده ادامه داد. پس از پیشرفتهای چشمگیری که زنان در پزشکی در قرن 19 بهدست آوردند، شتاب برای پیشرفت در اوایل قرن 20 در آمریکا متوقف شد. استانداردهای یکنواخت و مشخصاتی برای دانشکدههای پزشکی تعیین شد. بسیاری از مدارسی که زنان را پذیرش میکردند، تعطیل شدند و متعاقباً تعداد دانشجویان پزشکی زن نیز کاهش یافت؛ تنها «چهاردرصد» از دانشجویان پزشکی در 1914 زن بودند. ازآنجاییکه مردان طی جنگهای جهانی به نیروهای مسلح پیوستند، ثبتنام زنان در دانشکدههای پزشکی تاحدی افزایش یافت. بااینحال، اینتعداد تا جنبش سلامت زنان در دهه 1970 پایین باقی ماند. طی جنبش سلامت زنان در دهه 1970، تغییرات زیادی در ایالاتمتحده رخ داد. کلینیکهای بهداشتی متعددی که توسط زنان اداره میشدند، در سراسر کشور ایجاد شدند که بهجای نظامهای سنتیِ ارائه مراقبتهای بهداشتی، سرویسهای ویژهای به زنان ارائه میدادند. در سال 2003 البته 50درصد از کل متقاضیان دانشکدههای پزشکی آمریکا زن بودند؛ اینتعداد از دهه 1970 دوبرابر شد و در سال 2018، تعداد متقاضیان و فارغالتحصیلان زن بیشتر از مردان بود. حتی تعداد متقاضیان زن از اقلیتهای نژادی و قومی نیز اندکی افزایش یافت. حال اگر نگاهی بهاینمقوله در ایران داشته باشیم، درمییابیم بااینکه فعالیت در حوزه طب، از زمینههایی برشمرده میشود که زنان پس از دگرگونیهای اجتماعی در میانههای دوره قاجار توانستند در آن حضور یابند؛ قطعاً پیشازآن نیز تلاشهایی دراینباره صورت گرفته بود. «ادوارد پولاک»؛ پزشک اروپایی دربار «ناصرالدینشاه»، در سفرنامه خود بهنامِ «ایران و ایرانیان»، از فعالیت چند زن کحال (چشمپزشک) در تهران یاد میکند که بهدلیل مهارتشان در درمان بیماریها، پرآوازه بودند. طبق شواهد تاریخی و گاه مکتوب؛ در حوزه داروسازی نیز میتوان ردپای حضور زنان را مشاهده کرد. «پولاک» به زنانی اشاره دارد که داروهای گیاهی را خوب میشناختند و برای افراد، دارو تجویز میکردند. در سال ۱۳۲۲، بیمارستان «نسوان (امیراعلم کنونی)» برای زایشگاه و تربیت پرستار و ماما تأسیس شد و «اقدس غربی» و «اختر فردوس» اولین زنان فارغالتحصیل در حوزه داروسازی در «دانشگاه تهران» بودند. تا امروز که بیش از ۵۵درصد دانشجویان دانشگاههای علومپزشکی ما را دختران تشکیل میدهند. البته با وجود فارغالتحصیلی بیشتر زنان از دانشکدههای پزشکی، همچنان تعداد کمتری از زنان اعضای هیئتعلمی دانشکدهها را تشکیل میدهند و با وجود افزایش تعداد رؤسای بخشهای زن، کماکان توازنی در این سِمَتها میان زنان و مردان دیده نمیشود. شاید همچنان تعصب جنسیتی، شکاف حقوقی و آزارواذیت جنسی، به این نَشتی کمک میکنند؛ درحالیکه تعارض کار-خانواده نیز برای نسل جدید پزشکان زن کماکان موضوعی قابلاعتناست. باید در خاطر سپرد که زنان در پزشکی، باوجود فرازونشیبها و قرنها تبعیض، پایداری کردهاند. زنان با وجود شکاف واضح دستمزد، آزار جنسیِ گسترده در محل کار و تعارض میان کار و خانواده، به این حرفه ادامه میدهند؛ اما بهنظر میرسد درحالیکه تلاش فعالان جنبشهای زنان موجب شده حقوق برابر برای زنان فعال در حوزه پزشکی در اکثر کشورها وجود داشته باشد؛ همچنان نیاز به ایجاد فرصتهای برابر در هر سطح از سلسلهمراتب حرفه پزشکی احساس میشود. شاید همانگونه که امروز در فضای مجازی و رسانههای جهان، عکس و اطلاعات مربوط به بازیگران، خوانندگان و دیگر زنانیکه حضورشان به چرخش بهترِ چرخهی سرمایهداری کمک میکند، باید فرصت دیدهشدن و امکان معرفی عمومی را برای زنان سرآمد در حوزه پزشکی نیز فراهم آورد تا با ارائه الگوهای موفق زنان در گستره پزشکی، «کلیشههای رایج» دراینخصوص نیز شکسته شود تا هزاران دانشمند و محقق زن جوان، از اختصاص زندگی خویش به تحقیقات علمی، دلسرد و سرخورده نشوند؛ باید پذیرفت درعینحالکه دسترسی نابرابر به آموزش، فناوری و موقعیتهای کلیدی بوده که بسیاری از ذهنهای درخشان زن را از مشاغل علمی محروم کرده و مانع پیشرفت آنها شده است؛ نادیدهگرفتن نامهای بزرگ زنان در دنیایی که رسانه، حرف اول را میزند نیز عاملی تأثیرگذار بهشمار میرود. درعینحال بهنظر میرسد که با بیشتر شنیدهشدن و بیشتر دیدن زنان موفق دراینعرصه، باور عمومی نیز تغییر کرده و سطح اعتماد افراد به پزشکان زن بیشتر و لزوم بهرهگیری از متخصصان کارآمد در حوزه پزشکی احساس؛ و پزشکان زنان آرامآرام از زیر فشار جوامع جنسیتزده خارج شوند. شاید با فراهمآوردن چنین امکانی در سالهای آینده، نام زنان بیشتری را در فهرست جوایز بینالمللی؛ ازجمله نوبل بشنویم؛ چراکه امروز این یک واقعیت است که با وجود خیل عظیم زنان پیشرو در عرصههای مختلف، بین سالهای 1901 تا 2019 از 923 برنده جایزه نوبل، تنها 54 زن، این جایزه را بهدست آوردهاند. 20نفر از آنها درزمینه علم (فیزیک، شیمی و پزشکی) و در میان اینها، تنها 12نفر جایزه نوبل پزشکی را دریافت کردهاند؛ با این تبصره که دونفر از آنها نیز «همراه با همسرشان» جایزه را دریافت کردهاند!