شفاآنلاین»سلامت» پزشک با مسئولیتهایی مقدس و سختیهای جانسوز، نگهبان مرز باریک زندگی و نیستی است؛ او که سپر بلای دردهاست، خود در خفا با مصائبی دست و پنجه نرم میکند: از سنگینی تصمیمگیریهای لحظهای که سرنوشت سازند، تا خستگی ناشی از ساعات طولانی و نگاههای منتظر و بار عاطفی مواجهه با رنج و مرگ.
و شاید سختتر از همه، این است که پزشک، درد همگان را درمان کند، اما برای دردهای خویش، درمانگری نداشته باشد.
او شمعی است که میسوزد تا راه را برای دیگران روشن کند و پزشکی را از شبه علم و خرافه تفکیک کرده و از قدرناشناسیها عبور کند. قهرمانی گمنام در نبردی بیپایان که پاداشش اغلب نه تشویقی، بلکه تنها آرامش درونی و نگاه سپاسگزار بیماری است که نجات یافته.
پزشک بودن، شبیه عاشقیست. عاشقی که معشوقش، «جانِ آدمی» است. پزشک، معشوقی دارد که همیشه بیمار است، معشوقی که گاهی میخندد، گاهی میگرید و طبیب، با دلِ خسته و چشمِ بیخواب، باز هم میماند، چون عاشق نمیتواند رها کند.
پزشکی، همان عشق است، عشقی که بهایش سنگین است، اما در عوض، پاداشش یک لبخندِ دوباره و نجاتِ جانی است که ادامه زندگی را فریاد میزند.
* وزیر اسبق علوم و تحقیقات و فوق تخصص آلرژی و ایمنی شناسی بالینی