شفاانلاین»جامعه پیشترها کاربرد هوش مصنوعی در تحلیلهای اجتماعی و تصور اینکه روزی به جای نوشتههای تحلیلی امثال من، فردی بدون زحمت با سامانه هوش مصنوعی در عرض چند ثانیه تحلیلی چند صفحهای آماده انتشار کند برای من کابوس محسوب میشد.
من با کاربرد نرم افزار و سامانههای تحلیلی در پژوهشهای علوم انسانی و اجتماعی مشکلی ندارم و از قضا دو کتاب هم درباره کاربرد نرمافزارهای تحلیلی چاپ کردهام اما واقعیت آن است که هوش مصنوعی، چالشبرانگیزتر از نرمافزارهای تحلیلی کمی چون SPSS، لیزرل، آموس و حتی نرمافزارهای تحلیل کیفی چون ATLAS.ti است. این چالش از آنجا منشاء میگیرد که هوش مصنوعی بتواند جای تحلیلگران اجتماعی و سیاسی را بگیرد. بالاخره چند روز پیش، یک سامانه هوش مصنوعی نصب کردم تا با این رقیب و کابوس جایگزینی آن، دست و پنجه نرم کنم. خواستم با شگرد جوک دهه هفتادی با دو پرسش این رقیب را ناک اوت کنم. همان جوکی که در آن کامپیوتری ساخته شده بود و سازنده آن مدعی بود جواب تمامی سوالات را بلد است؛ اما همشهری تبریزی ما با دو سوال ترکی : نخبر و داهی نخبر( چه خبر و دیگه چه خبر) کامپیوتر را گیج کرد، طوریکه سیمهایش سوخت!
اما هوش مصنوعی زیرکتر از این حرفها بود. در همان پرسش اول، حوزه پرسش را از من سوال کرد و به فهماند با آن کامپیوتر جوکهای دهه هفتادی بسیار تفاوت دارد!
گذشته از این شوخیها، برخی عناوین نوشتههای سابقم را به هوش مصنوعی دادم و از سامانه خواستم که یادداشتی به من بدهد. این نوشتهها را با یادداشتهای خودم مقایسه کردم. این مقایسهها چند نکته را به من یادآور شد:
اول آنکه هر چند هوش مصنوعی توانسته بود به برخی نکات و مواردی که من در تحلیلها به آنها پرداخته بودم اشاره کند اما از بسیاری از موارد نیز غفلت کرده بود. هوش مصنوعی در تحلیل دادههای کمی و آماری بسیار دقیقتر عمل میکند اما در تحلیلهای مبتنی بر معنا چون فرهنگ، احساسات، عواطف، باورها، ارزشها، عقاید و نظایر آن تحلیلهای واقعی ارجحیت دارند.
دوم اینکه تحلیلگران اجتماعی و سیاسی در برخی موارد برای تبیین مسایل اجتماعی، سیاسی و معنایی از عبارتها و مفاهیم خودساخته بهره میگیرند که برای اولین بار در همان نوشته به کار گرفته میشود، اما هوش مصنوعی از این کار عاجز است.
سوم آنکه به تجربه دریافتم در برخی پاسخهای هوش مصنوعی اشتباهات فاحشی وجود دارد. همچنین هوش مصنوعی جواب همه سوالات را ندارد و این را هم خودش اذعان میکند. هر چند با به روز شدن اطلاعات و تجمیع آنها، هر روز سطح و گستره احتمال پاسخگویی به پرسشها در آن افزایش می یابد.
چهارم آنکه هر چند ادعا میشود با تنظیمات به عمل آمده در برخی سامانههای هوش مصنوعی جوابهای متنوعی به یک پرسش واحد توسط افراد مختلف در یک زمان واحد داده میشود، اما دستکم، تجربه من آن بود که در تحلیلهای اجتماعی و سیاسی مبتنی بر پیشبینی معمولا” پاسخ های یکسانی داده می شود. برای مثال در پرسش نتیجه مذاکرات ایران و امریکا، جوابهای هوش مصنوعی با نوعی محافظهکاری، قطعی نیست؛ در صورتیکه در برخی تحلیلهای واقعی نظیر تحلیل صادق زیبا کلام روی توافق مذاکرات استدلال آورده میشود و در سوی مخالف نیز برخی تحلیلگران بر پیش بینی عدم توافق تاکید دارند! بر این اساس، ماهیت پاسخهای هوش مصنوعی در تحلیلهای اجتماعی، نه فردی بلکه شبیه خرد جمعی و تجمیعی است. نکته پنجم آنکه سامانه هوش مصنوعی با عدم ادعای مالکیت معنوی فردی، مسئولیتی در قبال این تحلیلها ندارد، در صورتیکه در تحلیلهای فردی، تحلیلگر با مسئولیتپذیری میتواند احساس شرم و مواخذه یا تحسین و تشویق را درباره میزان دقت و صحت آنها تجربه کند.
نکته ششم اینکه اتکا به تحلیلهای هوش مصنوعی و عدم تحلیلهای خلاقانه فردی به تدریج به تضعیف تحلیلها و مشابهشدن اجباری آنها منتهی خواهد شد؛ چراکه تحلیلهای هوش مصنوعی رابطه دیالکتیکی با منابع دادههای انسانی و واقعی دارد. به این معنا که هم تحلیلهای واقعی، به غنای تحلیلهای هوش مصنوعی کمک میکند و هم این تحلیلها در غنای تحلیلهای واقعی میتواند موثر واقع شود.
نکته پایانی به شیوه کاربرد هوش مصنوعی در تحلیلهای اجتماعی مربوط میشود. به نظر نویسنده اگر تحلیلگران و روزنامهنگاران قصد بهرهگیری از هوش مصنوعی را دارند، اینکار را به بعد از نوشتن تحلیل خودشان موکول کنند. به این معنا که با مقایسه نوشته خود با نوشته هوش مصنوعی، به ویرایش و تکمیل و غنای تحلیل خود بپردازند. استفاده اولیه از هوش مصنوعی، میتواند با سوگیری، ایدههای خلاقانه را در تحلیلها کور کند.