شفاانلاین»جامعه» «تجربه نزدیک به مرگ» (Near Death Expeience)، تجربهای نادر است که از سوی معدود افرادی گزارش میشود که به دنبال حادثهای در آستانه مرگ قرار گرفتهاند و در آن ادعا میشود روح فرد از کالبد جسم خارج شده و با مشاهده فرازهایی از بیکرانههای عالم غیب به کالبد تن باز گشته است.
ادعاهای مرتبط با تجربه نزدیک به مرگ، سابقهای بسیار طولانی دارد، اما در شرایط کنونی جامعه ایران، رسانهای شدن این نوع تجربههای نادر، از منظر جامعه شناختی حائز اهمیت است. پرسش این است که دلایل افزایش توجه اجتماعی به تجربه نزدیک به مرگ در ایران با کلیدواژه «زندگی پس از زندگی» با اقتباس از برنامه تلویزیونی به همین نام، چیست؟
در پاسخ باید به گرفتاری جامعه ایران در «بحران ناباوری دینی» اشاره نمود که با ریشههای مختلف اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و مذهبی، جامعه را تشنه هر پدیدهای کرده است که معنایی دوباره به زندگی آنها میبخشد.
شاید این بحران را بشود در گفتگو با برخی دبیران و مدرسان دروس معارف دینی مدارس و دانشگاهها به عینه لمس نمود. این گفتگو نشان خواهد داد تدریس معارف دینی و اقناع نوجوانان و جوانان به علت بحران ناباوری، تردیدها و شبهات دینی و استیلای علمباوری بسیار دشوار است. در این میان، رسانهها، با افزایش قدرت بازاندیشی در سنتها از جمله آموزههای دینی، موجب تشدید بحران ناباوری و تهدید معنا شدهاند.
اکنون تجربههای نزدیک به مرگ به کمک همان رسانهها دریچههای جدیدی از شگفتی و هیجان و پرسش درباره عجز علم در امور ماورای طبیعی را به تصویر میکشند. این عجز، به انسان گرفتار در تنهایی و بی معنایی، قدرتی در معنایابی می بخشد. انسانی که با فاصله گرفتن زمانی از معجزههای ادعا شده در ادیان و بازاندیشی در آموزههای دینی به مدد رسانهها، شک و ناباوری چون خوره به روانش افتاده است، اینبار فرصتی دوباره یافته است تا به مدد «تجربههای غیرعادی» از منظری دیگر به پرسشهای کلیدی خلقت و رابطه خود با آنها بنگرد.
به استناد پژوهش های انجام یافته درباره این تجربه نادر، چند نکته قابل ذکر است:
نکته اول اینکه تجربه نزدیک به مرگ، تجربهای جهانی- محلی است. به این معنا که این تجربه به قومیت یا فرهنگ یا دین خاصی اختصاص ندارد. شاید به همین دلیل است که پس از انتشار کتابی تحت عنوان «زندگی پس از زندگی» به قلم «ریموند مودی» Raymond Moody در سال ۱۹۷۵ مؤسسهای با عنوان «انجمن بینالمللی مطالعات نزدیک مرگ» در سال ۱۹۸۱، تأسیس شد.
از طرف دیگر شباهت های عمدهای در اظهارات بیان شده تجربه گران مناطق مختلف جهان وجود دارد که از جمله آنها ادراک و حس بیرون از بدن بودن، رؤیت اقوام فوت کرده و شخصیتهای مذهبی و همچنین تعالی نفس و مرزهای فضا-زمانی، حرکتی سریع به سمت نور و یا غوطهور شدن در آن است.
اما با وجود این شباهتها، تفسیر این تجربهها اغلب با عقاید فرهنگی، فلسفی یا دینی افراد تجربهکننده متناظر است. در نتیجه تفسیر تجربه گران مسلمان، مسیحی، بودایی، هندو و… با همدیگر یکسان نیست.
نکته دوم آنکه در تبیین تجربه نزدیک به مرگ بین تبیین های طبیعی(تئوریهای روانشناسی یا فیزیولوژیکی) و تبیین های ماورای طبیعی نوعی رقابت و تقابل وجود دارد. تبیین های طبیعی تلاش دارند پایهای زمینی و طبیعی برای این تجربهها دست و پا کنند. اما واقعیت این است که در این تجربهها، مواردی مشاهده شده است که با این پایه زمینی و طبیعی قابل تبیین نیست.
نمونه اخیر آن، در برنامه زندگی پس از زندگی با اجرای آقای عباس موزون به آقای جهانگیر ولادی مربوط میشود که صحتسنجی ادعاهای او جلوی افراد مختلف، موجب شگفتی شده است.
نکته سوم آنکه، علاقه اجتماعی مردم ایران به اظهارات تجربهگران نزدیک به مرگ، به معنای احیای باورهای دینی در معنای سنتی آنها نیست. هر چند برخی ادعاهای مطرح در تجربه نزدیک به مرگ، با باورهای نظامهای دینی حاکم بر جوامع متناظر است و این مساله میتواند در تحکیم باورهای دینی سنتی برخی باورمندان موثر باشد، اما با توجه به جهانی بودن این تجارب و شباهت آنها به همدیگر، تفاسیر عمومی از آنها در راستایی متفاوت است.
نویسنده معتقد است در جامعه ایران به تدریج پیوند بین «باورهای معنابخش به زندگی شخصی» با «نهادهای مشروعیت بخش زندگی عمومی» تضعیف میشود. به عبارت دیگر گرایشهای سلیقهای و خصوصی دینی در حال افزایش است. معنای این ادعا آن است که برخی افراد برداشت خود از باورهای دینی را بدون توجه به نظامها و ساختارهای دینی پیگیری میکنند که در عدم علاقه آنها به انجام مناسک و شعایر جمعی دینی نمود دارد. علاقه بخشی از جامعهایران به ادعاهای تجربه نزدیک به مرگ نیز ریشه در همین تمایلات به ویژه «رهایی از هراس بیمعنایی زندگی روزمره» دارد.