از گلولههای برفی در برگهای آخر تقویم هیچ خبری نیست. هر چه هست گلولههای سربی است که در پلک بهم زدنی شلیک میشوند تا انسانها به سادگی آب خوردن جان دهد

شفاآنلاین>سلامت> از گلولههای برفی در برگهای آخر تقویم هیچ خبری نیست. هر چه هست گلولههای سربی است که در پلک بهم زدنی شلیک میشوند تا انسانها به سادگی آب خوردن جان دهد.
یمن یا اوکراین چه فرقی میکند، وقتی همه روزهای سال چهارشنبه سوریاند و آتش چنان گُر گرفته و شعله کشیده که اسمها بیصاحبانشان به خانه بر میگردند و جسدهای نحیف روی زمینهای یخ زده آب میروند.
حالا مدت هاست چهارشنبه سوری برای ما از ابتدای فروردین شروع میشود و تا آخر اسفند ادامه دارد. حالا انگار نه آجیل مشکلگشا میتواند گره کور مشکلات را باز کند و نه قاشق زنها پشت درهای بسته آرزو میکنند این زمستان بلند و آغشته به درد پایان بگیرد و گورش را گم کند.
در چهارشنبه سوری سالِ بغض و بهانه، حتی اگر صدای ترقهای به گوش برسد و فشفشهای رو به آسمان آتش بگیرد هم کمتر کسی زردیاش را به سوری خواهد بخشید و سرخی را از آن لعبت طربناک وام خواهد گرفت. تو بگو با این زخمهای عمیق بر تن چگونه میتوان به مختصر حریقی دل سپرد و با پریدن از روی خارها احساس خوشبختی کرد.
غمی فراخ در چشمها جای گرفته و بنیآدم که اعضای یک پیکرند چنان از هم دورافتادهاند که هیچ تنابندهای بوی خاک باران خورده و شمع و شمعدانی را به خاطر نمیآورد تا هر چه هست دلتنگی و حسرت و حرمان باشد و دیگر هیچ.
حالا که
تقویمها راست نمیگویند، بهتر است ما برای ساعاتی لااقل به چیزهای خوب بیندیشیم و گریه را از چشمهای مادران در اخبار ساعت بیست و سی پاک کنیم. بهتر است برای یک شب هم که شده به عشق این سنت دیرینه در جلد آریاییهای رستگار فرو رویم و با بوی زرنیخهای نارنجی و قهوهای ادای زیستن بر روی سیارهای مثلا رمانتیک را درآوریم و با خیره شدن به شیشههای رنگی تُرشی و چشیدن طعم آجیلی که نیست کمی حال دلهایمان را خوب کنیم.
صدای درهای بیکلون میآید. خوب گوش کن. قاشق زنها آمدهاند انگار.../ امید مافی/ روزنامه آفتاب یزد