کد خبر: ۱۰۷۴۲۵
تاریخ انتشار: ۰۱:۵۹ - ۲۰ ارديبهشت ۱۳۹۵ - 2016May 09

دست‌هایی با عطر 500 تولد

شفا آنلاین>اجتماعی>سال است که این عضو افتخاری هلال احمر به زائران حسینی خدمت می‌کند
به گزارش شفا آنلاین،دفتر زندگی او  که بیش از 20 سال همراه و همنفس مادران در لحظه به دنیا آمدن نوزاد بوده است پر از خاطراتی است که هر کدام از آنها پر از لحظات شیرین شروع زندگی است.

اعظم السادات حسینی که در مناطق محروم جنوب کشور و همچنین به زائران حسینی خدمت کرده است می‌گوید:  سال 72 از دانشکده علوم پزشکی بوشهر فارغ‌التحصیل شدم. وقتی به گذشته نگاه می‌کنم روزهایی برای من تداعی می‌شود که از تحصیل در رشته مامایی دلسرد شده بودم اما جمله یکی از استادان پزشکی باعث شد تا نگاهم را به مامایی تغییر دهم و عاشقانه تحصیل در این رشته را ادامه بدهم. او گفت سعی کنید در هر کاری که هستید بهترین باشید.

 اگر یک ماما بتواند بهترین خدمت را به مردم کند شایسته تر از پزشکی است که نسبت به بیمارانش بی‌تفاوت باشد. این جمله مسیر زندگی ام را عوض کرد. فرزند دوم خانواده بودم و پدرم مهندس نیروی دریایی بود و در بوشهر خدمت می‌کرد. پس از  کنکور وقتی زمان انتخاب رشته فرا رسید از آنجا که پدر دوست داشت همه خانواده در کنار هم باشیم از من خواست تا رشته مامایی دانشکده علوم پزشکی بوشهر را انتخاب کنم. به خاطر کار پدر در بوشهر زندگی می‌کردیم.

 خواسته پدر را پذیرفتم و رشته مامایی را انتخاب کردم و با قبولی در کنکور وارد دانشگاه شدم. سالهای دهه 70 ذوق و شوق درس خواندن در رشته پزشکی در بین دخترها و پسرها وجود داشت و کمتر کسی سراغ رشته مامایی می‌رفت.

 بسیاری از دروس رشته ما با پزشکی مشترک بود. سال اول تحصیل تصمیم گرفته بودم از ادامه تحصیل در رشته مامایی انصراف دهم اما یکی از استادان به من گفت اگر یک روز بتوانید برای زنان و بخصوص کسانی که می‌خواهند مادر شوند مفید باشید بهتر از پزشکی هستید که هیچ اهمیتی به بیمارانش نمی‌دهد. از همان روز سعی کردم در بین دانشجویان رشته مامایی بهترین باشم.


دوران دانشجویی در کنار بهترین استادان درس‌های زیادی آموختم و  در کلاس‌های عملی و همچنین بخش زایمان حضور پیدا می‌کردم. در یکی از  این کلاس‌های عملی وقتی در بخش، یک مادر، نوزاد 17 کیلویی مرده با عمل سزارین به دنیا آورد، استاد به ما می‌گفت عمل‌های زایمان جذابیتی برای من پزشک ندارد اما شما به عنوان ماما فقط زیبایی هایی را می‌بینید و با شنیدن صدای گریه نوزاد خوشحال می‌شوید و سعی می‌کنید به مادر آرامش بدهید.
برای گذراندن طرح به برازجان که در آن زمان یکی از مناطق محروم کشور بود رفتم. از آنجا که تعداد دانشجویان پزشکی و مامایی در بوشهر زیاد نبودند من و یکی  دیگر ازدانشجویان در بخش زایمان بیمارستان  وظیفه به دنیا آوردن نوزادان را برعهده داشتیم. با تمام وجود به مادرانی که برای به دنیا آوردن نوزادشان به بیمارستان می‌آمدند روحیه می‌دادم و گاهی اوقات وقتی شیفت کاری ام تمام می‌شد بیماران بخش زایمان از من می‌خواستند کنار آنها بمانم و کمک کنم تا نوزادشان را به دنیا بیاورند. آن سالها نوزادان زیادی در برازجان به دنیا می‌آمدند و گاهی اوقات تا نیمه شب در اتاق عمل بیمارستان کار می‌کردیم. به خاطر قدرت بدنی بالایی که داشتم و لحظه زایمان کمک مؤثری به مادران می‌کردم به من لقب بولدوزر داده بودند.

لحظه به دنیا آمدن نوزاد به حضرت ابوالفضل(ع) توکل می‌کنم و از او می‌خواهم به من قوت دهد تا نوزاد را سالم به دنیا بیاورم.  وی ادامه داد به یاد دارم یکی از شب‌ها بشدت خسته بودم و ساعات پایانی شب زن بارداری به بیمارستان ما منتقل شد. این زن معلم بود و وضعیت جنین به شکلی بود که هر لحظه امکان خفه شدن او وجود داشت. باید هرچه سریعتر نوزاد را خارج می‌کردیم.

در اتاق عمل از این زن خواستم که همکاری کند تا بتوانیم نوزاد را به دنیا بیاوریم اما او درد داشت و تلاشی برای به دنیا آوردن نوزاد نمی‌کرد. با فریاد از او خواستم برای نجات جان نوزاد به خود فشار بیاورد. خوشبختانه نوزاد پسر سالم به دنیا آمد. از خستگی روی زمین نشستم نمی‌توانستم بایستم. چند دقیقه بعد وقتی از اتاق عمل بیرون آمدم همسر این زن که فریادهای مرا شنیده بود شروع به ناسزا گفتن کرد و گفت چرا سر همسر من فریاد کشیدی ؟ از شدت خستگی توان  حرف زدن نداشتم، نگاهی به او انداختم و به خوابگاه رفتم. چند دقیقه‌ای گذشت و هنوز چشمانم گرم نشده بود که از بخش با خوابگاه تماس گرفتند. همسر آن زن پشت خط بود و از من عذرخواهی کرد و گفت ما نمی‌دانستیم جان نوزاد ما در خطر است و پرستاران به ما گفتند اگر شما نبودید بچه ما مرده به دنیا می‌آمد. می‌خواهم به جبران زحمات شما و اشتباهی که انجام دادم انتخاب نام پسرم را به عهده شما بگذارم. با اصرار او نام حسین را انتخاب کردم و آن مرد با همین نام برای پسرش شناسنامه گرفت.
انسانیت مرز ندارد

نجات جان انسان‌ها هیچ مرزی ندارد و اگر انسانی از هر‌نژاد و قوم و مذهب و دین نیاز به کمک داشته باشد وظیفه ما کمک و درمان بیمار است. اعظم السادات حسینی بهترین پاداش زندگی اش را خادمی امام حسین(ع) می‌داند و می‌گوید: بارها همراه با گروه‌های پزشکان هلال احمر برای خدمت‌رسانی به زائران به کربلا و نجف رفته ام و خدمت‌رسانی به زائران را بزرگترین افتخار زندگی‌ام می‌دانم. برای خدمت‌رسانی به زائران توجهی به‌نژاد و مذهب و دین کسانی که نیاز به کمک و درمان دارند نمی‌کنیم و همه پزشکان و کادر درمانی و امدادرسانی با همه وجود به آنها خدمت می‌کنند.

سال 82 همراه با یک گروه مردم نهاد از هلال احمر برای خدمت‌رسانی به زائران عاشورای امام حسین(ع) به کربلا رفتم. آن سال‌ها ناامنی در عراق زیاد بود. اولین سالی بود که بعد از سقوط صدام زائران ایرانی برای حضور در مراسم روز تاسوعا و عاشورا به کربلا آمده بودند. در عاشورای خونین آن سال که تعداد زیادی از مردم در انفجار بمب به شهادت رسیده بودند تیم‌های امدادرسانی که از ایران اعزام شده بودند با همه وجود به زخمی‌ها کمک می‌کردند.

من هم در کنار دیگر نیروهای امدادی و پزشکی به مجروحان امدادرسانی می‌کردیم. تیم ما 15 نفر بودند و باید به 400 زخمی حادثه امدادرسانی می‌کردیم. علاوه بر آن برخی از عزاداران را که با زنجیرهای نوک تیز و یا قمه به خودشان آسیب زده بودند باید درمان می‌کردیم. روز بسیار سختی بود. همسرم دکتر گنجی که پزشک جراح است نیز همپای ما به مجروحان امدادرسانی می‌کرد. فردای روز عاشورا وقتی در چادر مشغول استراحت بودیم یک مرد افغان درحالی که سراسیمه بود به ما مراجعه کرد و گفت همسرش درحال وضع حمل است و نیاز به کمک دارد. همراه آن مرد از کوچه‌های تنگ و تاریک عبور کردیم و در آن لحظات به خطراتی که ممکن بود سر راه من  باشد توجهی نداشتم. چند دقیقه بعد وقتی وارد خانه مرد شدم همسر15 ساله  او را دیدم که  به خاطر وضعیت بد قرار گرفتن نوزاد در رحم با مشکل مواجه شده بود.

با ابتدایی ترین وسایل نوزاد را که 3 کیلوگرم وزن داشت به دنیا آوردم. چند دقیقه بعد همسرم که نگران من شده بود  به دنبالم آمد. در آنجا با همه وجود حس کردم که انسانیت مرز ندارد و همه برای امدادرسانی وارد میدان شده بودند. سالهای بعد نیز این توفیق نصیب من شد که بتوانم به زائران حسینی خدمت‌رسانی کنم. این بانوی امدادگر افزود با همسرم در بیمارستان آشنا شدم. وقتی مادرم در بیمارستان بستری بود او پزشک معالج مادرم بود و آنجا بایکدیگر آشنا شدیم.

صاحب سه فرزند شده ام. هیچگاه روزی را که پسرم به دنیا آمد فراموش نمی‌کنم. حس مادری زیباترین حسی بود که آن روز تجربه کردم. روزی که پسرم به دنیا آمد من و همسرم می‌خندیدیم و به استادم می‌گفتم این درد برای من بسیار شیرین است.  وی با بیان اینکه ماماها انسان‌های فداکاری هستند که عاشقانه در این حرفه مشغول به کار هستند اظهار کرد متأسفانه  توجه کمی به ماماها  می‌شود. ماماها در شیرین‌ترین لحظه زندگی یک مادر کنار او هستند و زیباترین خاطره را برای او رقم می‌زنند. چه خوب است با توجه به آنان، لحظات دشوار را برایشان هموار کنند تا بتوانند آسوده تر خدمت کنند.ایران
نظرات بینندگان