شفاآنلاین»جامعه» تعلیق روانی در جامعهای که بحرانی را پشت سر گذاشته اند و دائم در معرض اخبار متناقض قرار دارند، وضعیتی است که بخش گستردهای از مردم میان امید و ناامیدی، آرامش و اضطراب، و ثبات و بیثباتی معلق می مانند. این حالت نه به معنای بحران شدید و نه آرامش نسبی است، بلکه به شکل یک فضای مبهم، پرابهام و بلاتکلیف جلوه میکند که در آن فرد نمیداند باید برای آینده برنامهریزی کند یا در لحظه بماند؛ باید دل خوش به بهبود شرایط باشد یا آماده مواجهه با بدتر شدن اوضاع. تعلیق روانی، حالتی است که در آن ذهن و روان فرد، و در مقیاس کلان، روان جمعی جامعه، در برزخی بین گزینههای متضاد گرفتار شدهاند. این وضعیت روانی نه از دل تنشهای مقطعی، بلکه از تداوم نااطمینانیها، وعدههای بیسرانجام، و تجربههای مکرر بیاعتمادی به ساختارهای سیاسی، اقتصادی و اجتماعی شکل گرفته است.
عوارض فردی تعلیق روانی
به گزارش شفاآنلاین: یک روانشناس در رابطه با عوارض فردی این عارضه اجتماعی می گوید: »تعلیق روانی وضعیتی است که در آن ذهن و روان فرد در حالت بلاتکلیفی مزمن قرار دارد. این حالت ناشی از تضادهای حلنشده، تصمیمات معلق، یا قرار گرفتن مداوم در موقعیتهای مبهم و پیشبینیناپذیر است.» سمیرا عرفی نژاد می افزاید: «فرد در این وضعیت دچار تردید تصمیمگیری، اضطراب و احساس بیاختیاری میشود. روان انسان برای حفظ سلامت نیاز به کنترل نسبی بر محیط و آینده دارد، اما وقتی این احساس به طور مداوم سلب میشود، ذهن وارد فاز دفاعی میشود: انکار، بیتفاوتی، پرخاشگری یا گوشهگیری. در تعلیق روانی، فرد نمیتواند احساساتش را منسجم تجربه کند. امید و ترس، شوق و بیانگیزگی، امنیت و خطر به صورت همزمان تجربه میشوند. این وضعیت روانی، بهویژه اگر طولانی شود، منجر به فرسایش هیجانی، اختلالات اضطرابی، افسردگی خفیف یا شدید، و گاه بیحسی عاطفی میشود. واکنش روانی متداول در این وضعیت، نوعی حالت «خاموشی احساسی» یا emotional shutdown است که در آن فرد برای محافظت از خود، دیگر نه شاد میشود و نه عمیقاً غمگین؛ فقط ادامه میدهد.»
عوارض اجتماعی تعلیق روانی
اما این موضوع که از بطن جامعه شکل می گیرد، عوارض فراگیر دیگری هم دارد. وقتی فرد دچار تردید تصمیمگیری و اضطراب می شود، ناخودآگاه برروی جامعه نیز اثر گذار خواهد بود. برای بررسی کوتاه این موضوع یک جامعه شناس به «آرمان امروز» می گوید: « تعلیق روانی جلوهای از یک وضعیت بد اجتماعی است که شاید نتوان نام بحران را بر آن نهاد، اما لایه های زیرین جامعه را دچار اختلال و تشویش می کند.» امان الله قرائی مقدم می افزاید: «در اینجا تعلیق نه فقط یک تجربه فردی، بلکه یک پدیده ساختاری و جمعی است که ناشی از ضعف نهادها در ارائه معنا، اعتماد و ثبات به شهروندان است. جامعهشناسان از مفاهیمی چون آنومی (از امیل دورکیم) یا بحران معن (از پیتر برگر) استفاده میکنند تا نشان دهند که چگونه در شرایطی که قواعد روشن نیستند و آینده مبهم است، در چنین شرایطی افراد دچار بیهدفی میشوند. تعلیق روانی اجتماعی زمانی بروز میکند که مردم احساس کنند هیچ کاری تأثیری ندارد، کار و تلاش تضمینی برای بهبود زندگی نیست، برخی به واسط رانت از سود و درآمد بیشتری برخوردارند و شایستهسالاری جای خود را به روابط داده است. در چنین فضایی، فرسودگی جمعی، بیاعتمادی، کاهش سرمایه اجتماعی، و نوعی بیتفاوتی شکل میگیرد. جامعهای که درگیر تعلیق روانی است، کمتر مشارکت میکند، کمتر مطالبهگر است، و بیشتر درگیر رفتارهای واکنشی، چون فرار به دنیای مجازی یا حتی مهاجرت ذهنی میشود.»
اما راه حلی که این دو کارشناس اراده می دهند، در یک مسیر است و آنها باور دارند که راه غلبه بر این وضعیت، ساده یا فوری نیست. نخست باید در سطح مدیریت کلان، بازسازی اعتماد عمومی جدی گرفته شود؛ شفافیت در سیاستگذاری، پاسخگویی نهادها، احترام به حقوق شهروندان و ایجاد امکان مشارکت واقعی، از جمله پایههای این بازسازی است. در سطح فردی و میانفردی، تقویت شبکههای حمایت اجتماعی، ترویج گفتوگوی صادقانه درباره احساسات و تجربیات جمعی، و همچنین دسترسی به خدمات سلامت روان، میتواند از شدت این فرسایش بکاهد. جامعهای که بتواند از این تعلیق خارج شود، جامعهای است که دوباره به آینده فکر میکند، شور زیستن را بازمییابد و از رخوت جمعی فاصله میگیرد. رهایی از تعلیق روانی، آغاز راه بازیابی نشاط اجتماعی و پویایی فرهنگی است، اگر که هم ارادهای عمومی برای آن شکل گیرد و هم امکانهای واقعی برای تغییر فراهم شود.