کد خبر: ۹۰۵۹۰
تاریخ انتشار: ۰۵:۳۰ - ۰۳ دی ۱۳۹۴ - 2015December 24
شفا آنلاین>سلامت>تغذیه>من بیش از ۴۰ سال نوشتم، خط زدم، پاک کردم، دوباره و چندباره نوشتم. ساختم. شکل دادم. مرمت کردم، خراب شد از رو نرفتم. شکستند خسته نشدم.
به گزارش شفا آنلاین،به نقل از سپید،آ تش زدند خاموش کردم تا بالاخره از دل کویر سبزی‌های کوچکی رویید و رشد کرد. یک عده را دور خودم جمع کردم و گفتم ما کویر را گلستان می‌کنیم. به همه امید دادم، در دل کویر با سختی و مرارت یک‌خانه ساختیم و دل خانه را روشن کردیم که اگر کسی شب در کویر گم شد سوسوی چراغ خانه ما دلگرمش کند و امیدش را از دست ندهد.

       این‌ها گوشه‌ای از روحیه و نگاه زنی است که روبرویم نشسته است و با شور و انرژی از دغدغه‌هایش می‌گوید.

بیشتر از آنکه نگاهش به گذشته باشد مدام از برنامه‌های آینده‌اش می‌گوید از اینکه هنوز و با تمام نامهربانی‌ها که دیده و می‌بیند مهم‌ترین دغدغه‌اش غذایی است که مردم و تغذیه صحیح که می‌تواند در سلامت و توسعه کشور نقش مهمی ایفا کند و باوجود اقداماتی که شده راه طولانی پیش رو مانده است. او رییس کمیته پیشگیری از کمبودید بود که به‌حق یکی از موفق‌ترین طرح‌های بهداشتی بعد از انقلاب بود. شیخ‌الاسلام نام آشنایی در حوزه سلامت غذاست و طرح‌های موفقی را در این زمینه اجرا کرده است.

       دوران کودکی ما با تمام سختی‌هایی که داشت یک نکته منحصربه‌فرد داشت و آن وجود مادرم بود که تمام سختی‌ها را به جان می‌خرید که ما راحت و شاد زندگی کنیم. او یک مدیر واقعی بود چون در زمان‌هایی دشوار، اگر درایت‌های او نبود سرنوشت برای من و برادران و خواهرم به گونه دیگری رقم می‌خورد.

       پدرم با اختلاف سنی 20 سال که از مادرم بزرگ‌تر بود، بعد از ازدواج با مادرم به دلایل منطقی و غیرمعمول آن زمان، بدون مشورت باکسی، تمام داشته‌هایش که شامل چندین روستا و درآمده‌ وقفی از ثروت بازمانده پدری بود را به روستاییان بخشیده بود و دست‌خالی به تهران سفرکرده بود که خودش آینده خود را بسازد.

 زندگی مرفه مادر در خانه پدری و آسودگی بی‌رنج و زحمت پدر در زمان کودکی و جوانی با تصمیمی انسان دوستانه که مادرم با آن مخالف بود ازدست‌رفته بود و معیشت با حقوق اداری با دست و دل‌بازی‌هایی که از گذشته از عادات پدر بود مغایرت داشت و این مشکل شایستگی مادرم را در تنظیم امور تا پایان تحصیلات ما بیش‌ازپیش نشان می‌داد.

از دوران کودکی‌تان چه خاطره‌ای برایتان پررنگ‌تر است؟
       خوش‌ترین و پرخاطره‌ترین ایام کودکی‌ام تابستان‌هایی بود که همه به خانه بزرگ پدری مادرم در اصفهان می‌رفتیم و علاوه بر ما تمام نوه‌های پدربزرگ تمام تعطیلات تابستانی را آنجا می‌ماندیم. در همان زمان‌ها برنامه کتاب‌خوانی عصر‌ها بعد از عصرانه مرا که با کلمات آشنا بودم، شاد می‌کرد چون بااینکه مدرسه نرفته بودم در رقابت با بزرگ‌ترها، می‌توانستم تشویق‌های پدربزرگ را بشنوم و گاهی جایزه‌بگیرم.

قبل از اینکه مدرسه بروید می‌توانستید بخوانید؟
سالم که بود سر کلاس سوم نشستم، چون پدرم با پیش‌زمینه‌ای که داشتم کلاس اول و دوم را با من کارکرده بود و همین شد که من همیشه از بقیه هم‌کلاسی‌هایم کوچک‌تر بودم. یادم هست بچه‌های کلاس سوم با من شوخی می‌کردند و من با رسم و رسوم مدرسه غریبه بودم و به‌جای رفتن به حیاط مدرسه به دفتر و پیش معلم می‌رفتم و روی یک صندلی خالی می‌نشستم. معلم‌ها هرکدام فکر می‌کردند من فرزند یکی از معلم‌ها هستم تا بالاخره معلم خودم مرا صدا کرد و به من گفت که چرا به حیاط نمی‌روم و زنگ تفریح را برایم معنی کرد

 پدر و مادرتان تحصیل‌کرده بودند؟
        پدرم کارمند سازمان برنامه‌وبودجه و مادرم خانه‌دار بود. پدرم طبع شاعری داشت و گه‌گاه شعرهایی می‌گفت. مادرم از خانواده بزرگی بود. او در بچگی معلمی خصوصی داشت که نامش ایران بود و چون او را دوست داشت نام ایران را برای من انتخاب کرد، نام شناسنامه‌ای‌ام انتخاب پدرم بود که گفته بود درخواب نام فرزند دومش را که دختر بوده ربابه گذاشته است. مادرم به دلیل اعتقادات مذهبی خانواده‌اش نتوانسته بود ادامه تحصیل بدهد و برای همین خیلی دوست داشت که ما درس بخوانیم و خیلی به ما اصرار می‌کرد و همیشه باعلاقه به درس خواندن ما نظارت داشت؛ و عشقی که خودش به تحصیل داشت را در دل ما کاشت و خودش پا به‌پای ما درس می‌خواند.

اصراری هم داشتند که حتماً پزشکی بخوانید؟
       اصرار و اجباری که نبود، آن زمان هم مثل امروز رشته‌های پزشکی خیلی مطرح بود و من هم تحت تاثیر‌‌ همان فضا بعد از دیپلم در کنکور پزشکی و داروسازی شرکت کردم.

اگر الآن دوباره شروع کنید بازهم سراغ همین رشته می‌روید؟
       نه. قطعاً هنر می‌خواندم. من همیشه عاشق نقاشی و مجسمه‌سازی بودم. شعر می‌گفتم و اغلب کتاب‌های شعرای بنام زمان خودم را باعلاقه می‌خواندم.

پس چطور داروسازی خواندید و بعد رفتید سراغ حوزه تغذیه؟
       روزی که کنکور پزشکی داشتم درست سر جلسه خون‌دماغ شدم البته اصلاً ناراحت هم نشدم و جلسه را ترک کردم. ته دلم دوست نداشتم پزشکی بخوانم چون دیدن رنج و درد بیمار باروحیه‌ام سازگار نبود، داروسازی رشته تمیزوعالمانه پزشکی است. هیچ پزشکی بدون دارو نمی‌تواند کار کند و من داروسازی را انتخاب کردم چون دارو ازنظر من باید به رنج و درد بیماری پایان می‌داد.

رشته داروسازی را دوست داشتید و باعلاقه انتخاب کردید؟
        شاید نمی‌دانستم دوست دارم یا نه. فکر می‌کردم دارو نجات‌دهنده جان است، البته ما هیچ‌وقت سیستمی نداشتیم که استعدادیابی کند نه زمانی که ما بچه بودیم و نه الآن. بچه‌های ما هنوز هم براساس جو حاکم تصمیم می‌گیرند که چه رشته‌ای بخوانند.

من هم هر وقت مادرم می‌پرسید چه رشته‌ای دوست داری بر اساس فضای حاکم می‌گفتم رشته پزشکی ولی واقعاً ته دلم این نبود. پسر خودم که الآن فارغ‌التحصیل دانشگاه صنعتی شریف است می‌گوید من فقط به خاطر اسمش رفتم این دانشگاه و علاقه خودم شاید این مهندسی نبود.

 من عاشق سالم بودن و شادی انسان‌ها بودم. شاید چون پدرم از زمانی که کلاس سوم دبیرستان بودم بیمار بود و همیشه رنج می‌کشید سمبل سلامت رشته‌های پزشکی بود که می‌توانست از رنج بیماری بکاهد. من همیشه نسبت به مریضی حساس بودم و در ذهن کودکی‌ام همیشه دوست داشتم کاری کنم که کسی مریض نشود و رنج نکشد.

حتی در دوران دانشجویی هیچ‌وقت برای کار به داروخانه نمی‌رفتم و از اول رفتم کارخانه داروسازی چون دوست داشتم در پروسه تولید و ساخت دارو باشم. اصلاً نمی‌توانستم فکرش را بکنم که برای دادن دارو به فردی که بیمار است پول بگیرم ازنظر من این خیلی دردناک بود، پول گرفتن برای از دست دادن سلامت فردی که بیمار است و خودش نخواسته بیمار باشد.

 اولین کارتان بعد از داروسازی چه بود؟
       از زمان دانشجویی در یک کارخانه داروسازی شروع بکار کردم اگرچه اوایل که کارم را شروع کرده بودم خوشحال بودم که من داروهایی را می‌سازم که به تمام کشور می‌رود و بیماران زیادی را درمان می‌کند.

        داروسازی در کارخانه کاری بس جذاب‌تر از کار در داروخانه بود، چون اینجا جایی بود که من احساس مفیدتری داشتم، ترجیح می‌دادم که کار پایدارتری انجام دهم، همیشه فکر می‌کردم باید کاری کنیم که کسی بیمار نشود. من که هنوز شیفته افکار خود بودم کم‌کم احساس می‌کردم روز‌هایم تکراری شده و من قدرتی در تغییر ندارم و همین راه تکراری هرروزه خسته و افسرده‌ام می‌کرد و تصمیم گرفتم کارم را در بخش خصوصی‌‌ رها کنم.

 به وزارت بهداشت رفتید و به تغذیه رسیدید.
       من با حقوقی یک‌پنجم حقوق کارخانه در معاونت دارویی وزارت بهداشت مشغول شدم که بتوانم از تجربیاتم را در ساخت دارو و بر کیفیت تولید در کارخانه‌ها از سطح بالا نظارت کنم. بعد از چند سال که فهمیدم که چرا نظارت در کشور ما بی‌رنگ است مایوس از کار جدید کم‌کم زمزمه‌هایی از تغییر به وجود آمد به سال‌های انقلاب رسیدیم و بعد از پیروزی انقلاب من در بین ۶۰ مدیر دولتی منتخب، کارخانه‌های داروسازی کشور را که اغلب خارجی‌ها اداره می‌کردند، تحویل گرفتیم تا در تولید دارو اختلالی پیش نیاید و من تنها زن این گروه مدیران بودم.

بعد به دلیل اجرای نظام نوین دارویی به‌عنوان سرپرست برنامه‌ریزی دارویی کشور به معاونت دارویی وزارت بهداشت برگشتم ولی واقعیتش را بخواهید آنجا هم آمار بالای مصرف دارو در کشور مرا به اهدافی که صحبت کردم نمی‌رساند و باوجود تلاش بسیار در زمان جنگ برای دارورسانی موثر به جبهه‌ها بیشتر به راه‌هایی فکر می‌کردم که راه را بر بیماری‌ها و شیوع وب روز آن‌ها بگیرد.

        در سال ۱۳۶۴ بعد از باز شدن دانشگاه‌ها دوره مدیریت سلامت عمومی را در دانشکده بهداشت دانشگاه تهران گذراندم تا بهتر بتوانم در بخش بهداشت که می‌دانستم پیشگیری از بیماری و حفظ و بهبود سلامت جزو شرح وظایفش است کارکنم، در سال ۶۶ دوره مدیریت که تمام شد درخواست کردم در‌‌ همان دانشکده همراه باکار در معاونت بهداشتی درسم را ادامه دهم و گرایش تغذیه ازاینجا شروع شد که من در حین کار با دعوت به کمیته کشوری پیشگیری از کمبود ید، روی ید و سایر مواد مغذی و نقش آن‌ها در سلامت بیماری‌ها مطالعه می‌کردم و درخواست من پذیرفته شد و اولین نفری بودم که با حمایت اساتید دانشکده بهداشت خصوصاً حمایت ارزنده استادم آقای دکتر ندیم اپیدمیولوژی را با گرایش تغذیه شروع کردم.

 اولین برنامه اجرایی شما در حیطه تغذیه یددار کردن نمک خوراکی کشور بود و طرح موفقی هم بود؟
       قصه‌اش طولانی است. اگرچه اولین تحقیق درزمینه کمبود ید توسط دکتر امامی و همکاران در سال ۱۳۴۷ نشان داده بود که در ایران گوا‌تر بومی یا گوا‌تر ناشی از کمبودید شایع است ولی تا سال ۶۷ تنها اقدامات پیشگیرانه در مقیاس کوچک توسط اساتید انستیتو تحقیقات تغذیه‌ای مرحوم دکتر کیمیاگر و سایر همکاران در دست اجرا بود و مقالات زیادی هم منتشرشده بود، ولی کمیته علمی پیشگیری از کمبود ید در سال ۱۳۶۶ با گزارشی در این زمینه توسط دکتر عزیزی و همکاران به وزیر وقت بهداشت ارسال‌شده بود آغاز بکار کرد و من هم عضوی از این کمیته بودم که اساتید تغذیه و متخصصین غدد بنام کشور هم عضو آن بودند.

       من درصدد ایجاد دفتر بهبود تغذیه جامعه در معاونت بهداشتی بودم که با مقاومت‌هایی روبرو بود و همیشه تلاش می‌کردم که به مسوولین وزارت بهداشت بقبولانم که سرمایه‌گذاری بر تغذیه جامعه و پیشگیری از کمبود‌های تغذیه‌ای خصوصاً در دوران جنینی تا شش‌سالگی چه نقش ویژه و حیاتی بر سلامت انسان‌ها و نسل‌های آینده، توانمندی جسمی و ذهنی آن‌ها و توسعه آینده کشور دارد ولی متاسفانه باوجود تلاش بسیار در ایجاد دفتر بهبود تغذیه به‌صورت صوری یعنی بدون مجوز و ساختار اداری و تلاش بی‌وقفه و غیرمعمول (در کشور خودمان) توسط همکاران خوب و پرکار این دفتر از سال ۷۱ تا ۸۴ که در دولت نهم بازنشسته‌ام کردند هنوز این دفتر با افت‌وخیزهای بسیار زیاد و رفتن به مرحله انحلال و باز تولد نتوانسته است جایگاه واقعی خود را در نظام سلامت به دست بیاورد.

شما چه زمانی مدیر کشوری پیشگیری از کمبودید شدید؟
        من در سال ۱۳۷۱ به‌عنوان مدیر کشوری این برنامه (پیشگیری و کنترل اختلالات ناشی از کمبودید) از طرف وزیر که آن زمان آقای دکتر ملک‌زاده بودند حکم دریافت کردم و کار‌های اجرایی قدم‌به‌قدم شروع شد.

 سختی‌های کار بسیار زیاد بود که خود نیاز به تدوین یک کتاب دارد. می‌دانید مدیریت یک برنامه اجرایی درون بخشی و بین بخشی علاوه بر دانش فردی عشق و انگیزه‌ای قوی، مهارت ارتباطی بسیار موثر نیاز دارد تا بتواند سایر شرکای برنامه را به یک همدلی برای انجام یک اقدام موثر مشترک و ملی همراه فرابخواند و آن‌ها را همراه کند. استمرار پایداری برنامه درگرو سهم بردن شرکای برنامه در اعتباری است که این موفقیت را به وجود می‌آورد.

بچه‌ها فرزندانتان هم پزشکی خواندند؟
       من دو فرزند دارم، دخترم داروسازی را در دانشکده داروسازی تهران خوانده است و پسرم مهندسی مکانیک از دانشگاه شریف و فوق‌لیسانس از دانشکده فنی تهران را دارد. همسرم هم که داروسازی خواندند و همیشه تنها حامی و پشتوانه من بودند.

سپید: چرا بچه‌ها را برای ادامه تحصیل خارج نفرستادید؟ تحصیل خارج از کشور هم که خیلی مد است.
       من هیچ‌وقت هیچ کاری را به بچه‌هایم تحمیل نکردم. نرفتن و ماندن انتخاب خودشان بود اگر خودشان علاقه‌ای نشان می‌دادند من حتماً قبول می‌کردم چون شرایط برای ما همیشه آماده بود. ولی آن‌ها هم ماندند و اصلاً پشیمان نیستند. خودم هم دوست نداشتم بروم و در مقابل اصرار‌های اعضای خانواده هم مقاومت کردم. آن‌ها هر دو در دانشکده همسران خود را انتخاب کردند و اکنون هرکدام یک فرزند دارند.


چرا باوجودی‌که اعضای خانواده‌تان به خارج رفتند شما در ایران ماندید؟
       من همیشه فکر می‌کنم که همه جای دنیا مشکلاتی وجود دارد ولی البته نوع مشکل‌ها متفاوت است وزندگی بدون مشکل نمی‌گذرد، بجای فرار از مشکلات بهتر است پایداری و مقاومت کرد و سعی کرد آن‌ها را حل کرد. من معتقدم آدم نباید کوتاه بیاید، باید در مقابل مشکلات بایستد و مبارزه کند ما در کشورمان مشکلات زیادی داریم و متاسفانه در طول سال‌های پس از انقلاب گرچه در بعضی علوم موفقیت‌هایی داشته‌ایم ولی درزمینه سلامت اجتماعی و اهداف سند چشم‌انداز موفق نبوده‌ایم ولی حرف من این است که آیا باید منتظر بمانیم کسانی از دیار دیگری بیایند و مشکلات ما را حل کنند. من ماندم و گفتم تلاش خودم را در محدوده تخصص خودم انجام می‌دهم.

حامیان اصلی برای موفقیت شما چه کسانی بودند؟
        اولین و ماندگار‌ترین حامی من در تمام مراحل کاری همسرم بودند و هستند. من همیشه در مقابل کاستی‌های احتمالی که به دلیل حجم کار‌ها ممکن بود در خانه پیش بیاید احساس نامطلوبی داشتم و حتی در پایان‌نامه تخصصی خودم جمله‌ای را نوشته بودم که این حسم را به همسر و خانواده‌ام منتقل و از آن‌ها طلب بخشش کردم و همسرم هر بار آن را می‌خواند بسیار متاثر می‌شد و می‌آمد و پیشانی مرامی بوسید.

       در پایان‌نامه‌ام نوشتم: تقدیم به آن‌هایی که یاریم دادند تا مصلحت همگان را بر راحت آنان بگزینم و کوتاهی‌هایم در خانه را به شوق کار بزرگی که برای کشورم انجام می‌دادم بر من بخشیدند.

 پس همسرتان با شرایط کاری شما مشکلی نداشتند؟
       همسرم هم‌کلاس دانشکده من بود، او روحیه مرا می‌شناخت، اشعار و نوشته‌های مرا می‌خواند و هرگز حتی یک‌بار از من نخواست کارم را ترک کنم. البته در زمان‌هایی که بی‌لطفی‌ها در محیط کار مرا مایوس می‌کرد به من می‌فهماند که اگر می‌خواهی ادامه نده چون سلامت تو برای ما مهم است ولی هم او و هم من می‌دانستیم که فعالیت‌های اجتماعی من که بازتاب‌های مثبت در جامعه و خانواده داشت، سلامت مرا نیز تضمین می‌کند.

 در سفر‌ها اگر من از او می‌خواستم باروی گشاده می‌پذیرفت که هماهنگ کند و با من بیاید؛ و در این سفر‌ها بسیار مفید و یاور من بودگاهی سفر با ماشین در مناطق دورافتاده و بسیار گرم، جاده‌های ناهموار و خاکی دیدن درد‌های مناطق محروم متاثرش می‌کرد و می‌گفت به من افتخار می‌کند که برای کاهش مشکلات آن‌ها تلاشم را می‌کنم و این حس را با افراد فامیل، دوستانمان و خانواده مطرح می‌کرد.

آیا فرزندانتان هم همین حس را داشتند و سفرهای شما ناراحتشان نمی‌کرد؟
       من وقتی کار در بهداشت را که بیشتر وقت‌گیر بود شروع کردم بچه‌ها دقیقه با نوع کار من آشنا بودند و درک می‌کردند. من وقتی آن‌ها کوچک‌تر هم بودند در مورد کار‌هایم به زبان ساده صحبت می‌کردم و همیشه قصه به اینجا می‌کشید که مامان می‌رود کار می‌کند که مشکلات بچه‌های دیگر کشور هم کم شود و ما هم جزو بچه‌های کشور هستیم. بزرگ‌تر که شده بودند کاملاً به من حق می‌دادند و یادم نمی‌رود که همکلاس دخترم روزی گفت کاش مادر من هم مانند شما یک هدف خوب در زندگی خودش داشت. مادر من هدفش تنها من و برادرم هستیم و به ما پیله می‌کند، انگار ما را زیر ذره‌بین گذاشته باشد.

آیا در تصمیم‌گیری برای رفتن یا ماندن دچار چالش نشدید؟
       مسلماً چون برادران من خیلی قبل از انقلاب رفته بودند و آن‌ها و مادرم که مجبور به سفرهای کوتاه و بلند بود همیشه مرا مقصر می‌دانستند که چرا نمی‌روم.

در سفرهای کوتاهی که برای دیدار می‌رفتیم برادرم می‌گفت اگر قصد تو خدمت کردن است در هر جای دنیا می‌توان به مردم خدمت کرد؛ تو حتی می‌توانی در آفریقا به مردم خدمت کنی و لزوماً احتیاجی نیست خودت را در یک محدوده جغرافیایی محدود کنی و همه مردم در همه جای دنیا آفریده خدا هستند؛ اما من همیشه فکر می‌کردم اگر قرار است هرکسی که تحصیلات و توانایی‌هایی دارد که با هزینه این ملت به دست آورده از ایران برود بالاخره چه کسی باید بماند و مشکلات را حل کند. مشکلاتی که ما به‌شدت درگیر آن هستیم و هرروز هم پیچیده‌تر و سخت‌تر می‌شود. مخصوصاً اگر به عرصه سلامت نگاه کنید یک کلاف سردرگم شدیم و خیلی جای کارداریم.

هیچ‌وقت از تصمیمی که گرفتید پشیمان نشدید؟
       اگر راستش را بگویم چرا، موقعیت‌های بود که خیلی پشیمان می‌شدم، وقتی می‌دیدم که گاهی به یک زن بی‌احترامی می‌شود. یک زن مدیر را تحمل نمی‌کنند وزنان موردحمایت قرار نمی‌گیرند، هرچند من خیلی با این شرایط مبارزه می‌کردم ولی خیلی وقت‌ها چنان مورد فشار قرار می‌گرفتم که با خودم می‌گفتم من واقعاً برای چه چیزی ماندم و چرا نمی‌روم.

 مگر من چند بار شانس زندگی دارم، من فقط یک‌بار زندگی می‌کنم و چرا باید این شرایط و سختی‌ها را تحمل‌کنم، اگر بروم که قطعاً فشار کاری کمتری را تحمل می‌کنم و راحت‌ترم. می‌دیدم که به کسانی که توانایی ندارند پست‌هایی می‌دهند که باید برای توجیه آن‌ها زحمت بسیار کشید تا بتوانند اهمیت مسئله را درک کنند.

من در اوایل انقلاب یک وزیر را خیلی راحت می‌توانستم ببینم ولی هر چه گذشت بد‌تر شد. الآن از یک مدیرکل یا رییس یک اداره نمی‌شود وقت گرفت و همین مسائل است که عرصه را برای عده‌ای بسیار تنگ می‌کند. من آرزو می‌کنم دستگاهی بیاید و میزان کار‌‌ همان دفتر بهبود تغذیه را در طول ده سال با هر اداره یا اداره کل دیگری در این کشور مقایسه کند و ببیند و مقایسه کند. ولی بعدازآن بازنشستگی اجباری خیلی از برنامه‌های جاری ما متوقف شد و ایده‌های من برای تغذیه جامعه ناکام ماند. منظورم این است اگر توانایی مدیران ارزیابی می‌شد و میزان کار ملاک بود نه تکریم و چاپلوسی از مقام بالادستی اوضاع خیلی بهتر بود.
 این حساسیت‌های غذایی را برای بچه‌های خودتان هم در نظر می‌گرفتید؟ یعنی از همین نان و سبزی‌ها به آن‌ها می‌دهید؟
       من برای بچه‌های خودم محدودیت‌های خاصی قائل نمی‌شدم.

چه آبی مصرف می‌کنید؟
       آب شیر
: ولی گفتید که آب شرب ما خیلی سالم نیست.
       بله الآن هم می‌گویم ولی من همین آب را به آب‌های معدنی درون بطری‌های پلاستیکی ترجیح می‌دهم.

جه نوع نانی می‌خورید؟
       بیشترنان‌های صنعتی و نان‌های سنتی هم هرکدام که باشد. از همین نان‌هایی که همه می‌خوردند.
سبزیجات چطور؟ سبزی‌خوردن می‌خوردید؟
       بله.

یعنی باوجودی که می‌دانید آبی که سبزی‌ها را آبیاری می‌کنند ناسالم است بازهم محدودیتی برای خودتان قائل نمی‌شوید؟
       نه. به چند دلیل اول اینکه تمام سبزی‌های آلوده نیست و بعد اینکه سبزی‌خوردن ریزمغذی‌هایی دارد که برای بدن ضروری است و نمی‌توان آن را از سفره سلامت حذف کرد. فوایدشان برای بدن ضروری است.

حالا که شما خودتان از همین مواد تغذیه می‌کنید، چرا این‌قدر فضای روانی جامعه در مورد تغذیه آشفته شده؟
       من هیچ‌وقت نمی‌گویم چیزی را نخوردید و حذف کنید. حتی همین سوسیس، کالباس را می‌گویم از یک کارخانه معتبر تهیه کنید و ماهی یک‌بار خوردنش در منزل هیچ ایرادی ندارد به‌شرط آنکه از کارخانه معتبر باشد.

به بچه‌های خودتان سوسیس و کالباس می‌دادید؟
       بله هیچ‌وقت منعشان نکردم و خودم ماهی یک‌بار در منزل برایشان تهیه می‌کردم و باهم می‌خوردیم. من به مادر‌ها می‌گویم خودتان در خانه به بچه‌ها سوسیس و کالباس معتبر بدهید با سبزی‌های شسته شده و سالم و بهداشتی تا هوس غذای بیرون نکنند. هیچ فقط محدودیت خاصی در منزل نداشتم.

خودتان آدم راحتی هستید با غذا؟
       بله من تمام غذا‌ها را هم درست می‌کنم و هم می‌خورم.
 اهل آشپزی هستید؟ وقتی بچه‌ها بودند وقت می‌کردید غذا درست کنید؟
       بله. تا جایی که می‌توانستم برای بچه‌ها غذا درست می‌کردم.

چه نوع غذایی را ترجیح می‌دهید؟
       من معتقدم غذاهای ایرانی سالم‌ترین نوع غذا‌ها هستند به دلیل اینکه در هر خورشتی یک نوع از سبزی‌ها وجود دارد. کدو، بادمجان و اسفناج یک محصول گیاهی هست. ما تنوع غذایی وسیع‌تری داریم. سبزی‌خوردن یکی از ویژگی‌های بارز سفره ایرانی است.
من برای خوردن سبزی ظن را به ذهنم راه نمی‌دهم.

ظن است یا گمان؟
       ظن است، مگر همه سبزی‌ها ما آلوده است. باید این دغدغه مال مسوولین باشد نه مردم. آن‌ها باید دچار تشویش اذهان شوند تا فکری کنند نه اینکه مردم را درگیر کنیم.
***
 در طرح تحول سلامت بحث تغذیه و بهداشت غذا دیده‌شده؟
       بله تا حدودی. کارشناس‌های تغذیه را به کار می‌گیرند اما ما سیاست‌گذاری درستی برای تغذیه نداریم. ما ساختاری برای تعریف غذا و سیاست‌های تغذیه‌ای نداریم درحالی‌که بسیاری از کشور‌ها این ساختار را بسیار قوی و علمی دارند. در حال حاضر دکتر هاشمی وزیر بهداشت فکر می‌کنند تغذیه مربوط به سازمان غذا و داروست و بحث‌های غنی‌سازی مربوط به این سازمان است درحالی‌که این بخش بهداشت است که می‌تواند کمبود‌ها و نیازهای تغذیه‌ای را تشخیص دهد و بداند نیاز‌ها الآن چیست.

:یعنی در سیاست‌گذاری طرح تحول مشکل هست یا در بخش اجرا؟
       در اجرا خوشبختانه کار‌شناس تغذیه جذب می‌کنند، اما در بخش کلان بحث تغذیه چه کسی یا چه ارگانی مسئول مستقیم است؟ اینکه کجا تصمیم گرفته می‌شود که کدام ماده غذایی در اولویت است ما الآن نیاز داریم بیشتر گوشت وارد کنیم یا مثلاً روی سبزی‌های متمرکز شویم.

 ستادی تصمیم می‌گیرد که معلوم نیست کجاست. در این سیاست‌گذاری‌ها باید هم نگاه سلامت غذا را داشت و هم نگاه اقتصادی داشت، نمی‌توان صرفاً به دلیل نگاه اقتصادی به غذای مردم نگاه کرد. اگر تصمیم گرفته می‌شود که گندم ارزان‌تری وارد شود باید معلوم شود که ارزش تغذیه‌ای این گندم چقدر است. گندم ارزان به چه قیمت؟ و با چه توجیهی؟ در تصمیم‌گیری‌های کلان این بحث اصلاً دیده نمی‌شود.

یعنی بحث به این مهمی ندیده گرفته می‌شود؟
       متاسفانه در تصمیم‌گیری‌های کلان این نگاه وجود ندارد. مسئولین کشور شاید هنوز فرق بین غذا و تغذیه را متوجه نیستند، بخشی از ایمنی غذا را اداره نظارت بر مواد غذایی به عهده دارد که در برنامه توسعه ششم نوشته‌شده نظارت بر ایمنی غذا کار این اداره است فکر می‌کند که متولی اصلی بحث ایمنی و نظارت بر مواد غذایی است.

 به نظر شما دلیل این نگاه چیست؟
       چرا باید چنین تفکری وجود داشته باشد درحالی‌که ما شورای عالی سلامت را درست کردیم و امنیت غذایی را به عهده اینجا گذاشتیم و یک کار کاملاً بین بخشی است و کارشناسانی باید باشند که حتی اقتصاد غذا را بدانند و بر تمام جوانب بحث غذا نظارت داشته باشند. هم سلامت غذا و هم نیازسنجی‌های متکی بر تحقیقات علمی و هم اشراف بر اقتصاد غذا لحاظ شود. باید بدانند که بحران‌های تغذیه‌ای چگونه می‌تواند توسعه یک منطقه را تحت‌الشعاع قرار دهد.
تغذیه دو جنبه اصلی دارد که از هم جدایی‌ناپذیرند، سلامت تغذیه و اقتصاد تغذیه که نمی‌توان هیچ‌کدام را نادیده گرفت.

چرا این‌همه سال تغییر مثبتی نیفتاده و بحث سلامت غذا همچنان سردرگم است؟
       یک دلیل عمده این نابسامانی این است که مدیران ما به‌سرعت عوض می‌شوند. این تغییرات ناگهانی و سلیقه‌ای مانع اصلی اجرای طرح‌های هدفمند و درازمدت است.

 اگر ساختار تعریف‌شده‌ای وجود داشته باشد که نباید با تغییر مدیر ساختار‌ها عوض شود.
       ما از‌‌ همان ابتدا ساختار تعریف‌شده‌ای نداشتیم و هنوز هم نداریم، انستیتو تغذیه در تعریف سازمان امور کشوری شناسایی مشکلات تغذیه‌ای در کشور است که حتی بودجه لازم را ندارد. معاونت‌های وزارت باید توجیه می‌شدند تا وزیر را راضی کنند و بعد وزیر با سازمان برنامه‌وبودجه رایزنی می‌کرد تا بودجه کامل گرفته شود.

ما زمانی که در وزارتخانه مشغول بودیم خودمان تماس گرفتیم و حتی به مرحله تصویب هم رسیدندکه بودجه خاصی برای تحقیقات غذایی در نظر بگیرند؛ اما درست همزمان شد بااینکه این سازمان منحل شد و از طرفی در خود تشکیلات وزارت بهداشت هم ما به مشکل خوردیم که دوستان زیر بار نمی‌رفتند و کل طرح مسکوت ماند و هنوز هستند کسانی که به نقش مستقل دفتر بهبود تغذیه اعتقادی ندارند و همچنان بحث تحقیقات متولی خاص و بودجه تعریف‌شده‌ای ندارد.

 در این پروسه جنسیت شما تاثیر داشت که نیمه‌کاره‌‌ رها شد؟
       شاید اگر یک آقا با آقایان مسئول وارد مذاکره می‌شد تاثیر بهتری داشت، من فکر می‌کنم که تا حدودی جنسیت تاثیر داشت و طرح ما در تخصیص بودجه تحقیقاتی را مختل کرد. این حس درونی من است و ممکن است واقعاً این‌طور نباشد.

به نظر می‌رسد بحث تغذیه و بهداشت غذا خیلی نابسامان و آشفته است. به نظر شما ما چرا هنوز یک متولی قدرتمند در این حوزه نداریم؟
       ذهنیت جامعه نسبت به همه‌چیز بدبین شده است سبزی‌های آلوده، لبنیات پالم دار، نان‌های بی‌ارزش و هزاران موردی که اطمینان عمومی جامعه را خدشه‌دار کرده است. آرد ناسالم هوای آلوده برنج‌های مشکوک ما بااین‌همه مشکل به ازدیاد جمعیت هم تشویق می‌کنیم.

       صداوسیما خرافات را تشویق می‌کند و همین رویه همه‌چیز ما را تحت‌الشعاع قرار داده است و در بحث فرهنگ‌سازی در همه زمینه‌ها مشکل‌داریم فقط بحث تغذیه نیست.

ما زمانی که در وزارت بهداشت بودیم ۱۱ میلیون نفر در جنوب کشور آرد غنی‌شده مصرف می‌کردند. آردی که با آهن و اسیدفولیک غنی‌شده بود.

اینکه می‌گویند این ترکیب آرد و آهن باعث آلزایمر در درازمدت می‌شود چقدر صحت دارد؟
       کاملاً حرف غیرعلمی است و پایه علمی ندارد ۸۰ سال است در آمریکا آرد را با آهن غنی می‌کنند. یک‌دفعه یک به‌اصطلاح کار‌شناسی پیدا می‌شود و با یک نظر سطحی باعث تشویش اذهان جامعه می‌شود.
غیر قابل انتشار: ۰
در انتظار بررسی: ۰
انتشار یافته: ۲
مینا
|
Iran, Islamic Republic of
|
۰۹:۲۷ - ۱۳۹۷/۱۱/۰۹
0
0
با سلام و خسته نباشید . به تازگی صحبتی از شما در مورد نمک در واتساپ دیدم ، اما بنظر من این در مورد همه نمکهای دریا صدق نمیکنه . ما چند سال هست که نمک دریا و نمک معدن میخوریم و هیچ مشکلی هم ندارد.حتی برای آزمایش به آزمایشگاه هم بردیم. مثلا دریاچه ارومیه که فاضلابی در اون ریخته نمیشه. اما نمک فروشگاهها شاید 60 درصد از ترکیبات شیمی در اون استفاده شدهو ید کمتر. با تشکر از شما.
ربابه شیخ الاسلام
|
Iran, Islamic Republic of
|
۱۳:۲۹ - ۱۳۹۷/۱۲/۱۰
0
0
نمک دریا با نمک دریاچه فرق دارد رودخانه های زیادی که حاوی فاضلاب های صنعتی هستند به دریاچه ارومیه میریختند
شما با مصرف نمک دریاچه به بدنتان ظلم میکنید خصوصا کودکانتان. ید از این نمک به بدن نمی رسد و کبد شما هرروز البته بمقدار کم باید این مواد شیمیایی که اغلب سمی هستند دفع کند .البته در کوتاه مدت شما متوجه مشکلاتتان نخواهید شد ولی بتدریج و در طولانی مدت تجمیع سموم باعث مشکلاتی میشود .توصیه من مصرف نمک تصفیه شده ید دار است که مجوز وزارت بهداشت را دارد .
نظرشما
نام:
ایمیل:
* نظر: