کد خبر: ۷۵۲۲۷
تاریخ انتشار: ۰۶:۵۰ - ۰۸ شهريور ۱۳۹۴ - 2015August 30
شفا آنلاین>اجتماعی>نيازي بر تاکيد دوباره اهميت نهاد خانواده نيست. اين نهاد اجتماعي طي تاريخ در همه زمان‌ها و مکان‌ها وجود داشته است.
به گزارش شفا آنلاین، خانواده مهم‌ترين گروهي است که رشد روان شناختي، آموزش اجتماعي‌و تعاملات هيجاني هر فرد در آن شکل مي‌گيرد. براي بسياري از ما خانواده جايي است که نيرومندترين عشق‌ها و نفرت‌ها را در آن تجربه مي‌کنيم، از عميق‌ترين رضايت‌ها لذت مي‌بريم و از دردناک‌ترين دل‌شکستگي‌ها رنج مي‌کشيم.

در جوامع امروز نقش خانواده در تکوين شخصيت کودکان، نقشي تعيين‌کننده و بنيادي است چراکه با پيچيده شدن مسائل اجتماعي، فرهنگي و پيشرفت تکنولوژي نقش خانواده‌اي در پرورش شخصيت اعضاي آن اساسي‌تر است.

در هر خانواده‌يي مثلث پدر – مادر – فرزندان ساختار خانواده را شکل مي‌دهد. دو ضلع اصلي اين مثلث يعني پدر و مادر نقش تعيين‌کننده‌اي در فضاي عاطفي خانواده دارند. زيگموند فرويد بيان کرد انتخاب موضوع محبوب در بزرگسالي، خود روابط عاشقانه و ماهيت روابط ديگر، انتخاب شغل و... عمدتا به ماهيت و کيفيت روابط کودک در سالهاي اول زندگي بستگي دارد. همانندسازي يکي از مکانيزم‌هاي موسسه‌اي است که فرد به وسيله آن رابطه عميقي را با خانواده، گروه يا موسسه‌اي به منظور بالا بردن مقام خود برقرار مي‌کند. مثلا در دوران کودکي، دختري خود را با مادر همانندسازي مي‌کند، با اسباب‌بازي‌هايش مشغول غذا درست کردن مي‌شود يا پسر همانند پدر عينک مي‌زند و رفتارهاي مردانه وي را نمايش مي‌دهد.

 بدين شکل کودکان در جريان رشد خود يک سلسله نگرش‌ها و الگوهاي رفتاري را فرا مي‌گيرند که شبيه نگرشها و الگوهاي رفتاري والدين خود است و اين شباهت گاهي به قدري چشمگير است که حتي در راه رفتن، اطوار و زير و بم صدا و... هم مشاهده مي‌شود.

زيگموند فرويد معتقد بود همانندسازي جزو مکانيزنهاي دفاعي است که براي سازگاري بهتر فرد بکار مي رود. اين مکانيزم به‌طور ناآگاه صورت مي‌گيرد و شخص به وسيله آن سعي مي کند خود را جانشنين شخص ديگر و يا کاملا شبيه او سازد زيرا اين عمل در رشد و توسعه شخصيت انسان اهميت زيادي دارد و در ساخته شدن فرامن نقش مهمي ايفا مي‌کند.

فرويد در مقاله‌اي به نام «همانندسازي» مي‌گويد:
«تاريخچه اوليه عقده اديپ نقش مهمي بر عهده دارد. يک پسر بچه کوچک علاقه ويژه اي به پدر خود نشان خواهد داد، او مي خواهد تا مثل او بزرگ شود و شبيه او شود و در همه جا جايگاه او را تصاحب نمايد. مي توانيم به سادگي بگوييم که او پدرش را به عنوان آرمان خود برمي‌گزيند. اين رفتار به هيچ وجه نگرشي منفعلانه يا زنانه نسبت به پدرش (و نسبت به مردان به‌طور کلي) نيست بلکه در مقابل يک رفتار تيپيک مردانه است».

همانند‌سازي نخستين و اصيل‌ترين شکل پيوند هيجاني با موضوع عشق است. پيوند متقابل بين اعضاء يک گروه در ماهيت، يک همانند‌سازي است که مبتني‌بر يک کيفيت مشترک هيجاني مهم است، و مي‌توان مشکوک شد که اين کيفيت مشترک به ماهيت پيوند با رهبر گروه ( والد ) بر مي‌گردد.

اما برخي ديگر از روان‌شناسان نظريه فرويد را مبني‌بر اينکه همانندسازي فرايندي ناآگاه است مورد انتقاد قرار داده‌اند. اين عده معتقدند که کودکان و نوجوانان با تمام ويژگي‌هاي يک الگو همانندسازي نمي‌کنند. مثلا يک پسر ممکن است از نظر مهارت‌هاي اجتماعي همانند پدر شود؛ ولي از لحاظ خصوصيات ديگر شبيه دوست خود شود و خصوصيات اخلاقي پدر را مورد تاييد قرار ندهد. به نوعي اين عده از روا‌ن‌شناسان همانند‌سازي را نوعي يادگيري مي‌دانند که در طي آن کودکان و نوجوانان آن دسته از رفتارهايي را مورد تقليد و همانندسازي قرار مي دهند.

با توجه به اين دو ديدگاه مي‌توان به نقش مهم الگوهاي مختلف اجتماعي و جايگاه آنها در شکل‌گيري و بروز تمايلات، نگرش‌ها و رفتارهاي کودکان و نوجوانان پي‌برد و از آنجا که هر فرد اولين و بيشترين برخورد را در زندگي با والدين خود دارد، آنها به‌عنوان نخستين
«ديگري بزرگ» منبع اصلي همانندسازي به حساب مي‌آيند. همانندسازي تحت عنوان مکانيزم درون سازي هم ذکر شده است.

بايد در نظر داشت کودکان و نوجوانان با دروني ساختن ويژگيهاي والدين برادران و خواهران (به‌ويژه همجنس) مربيان، پيشوايان مذهبي، دوستان و ديگران خود را به صورتي ناآگاه با آنان همانندسازي مي‌کنند. همانندسازي با والد يک امر واقعي است و عوامل زيادي در شکل گيري آن اهميت دارد؛ مثل رابطه با والد همانندسازي شده، چگونگي حل شدن عقده اديپ، جايگاه رواني اجتماعي والد، سبک فرزندپروي وي و همچنين دنياي رواني اجتماعي فرد.

در بين جامعه دانشجويان پزشکي بسيار ديده مي‌شود که فرزندان نسل امروز به‌تبع والدين خود دست به انتخاب رشته پزشکي مي‌زنند و پا در جاي پاي والد خود مي گذارند. همگي ما به‌کرات ديده‌ايم که در يک خانواده 5و6 نفري يا کمتر همه اعضا پزشک هستند يا اگر چنين نباشد در شکل ديگر آن لقب «دکتر» را با خود حمل مي‌کنند که بازنمايي ديگر از همانندسازي
(آگاه يا ناآگاه) با «ديگري بزرگ» (والد) است. حال سوالاتي به ذهن مي آيد از جمله تا چه حد انگيزه‌ها و اميال آگاهانه خود فرد در اين انتخاب موثر است؟ چه ميزان اين انتخاب از سر يکي شدن با والد و همانندسازي ناآگاه است؟ چگونه مي‌توان اين فرضيه را رد کرد که اين انتخاب فقط براي رسيدن به مقام و ارزش و اعتبار والد است نه شغل طبابت؟ تا چه ميزان والدين بر حضور فرزند خويش در رشته پزشکي تاکيد (آگاهانه و مستقيم و ناآگاهانه و
غير‌مستقيم) داشته‌اند؟ و... پر واضح است براي هر کدام از اين سوالات مي‌توان پايان نامه‌ها و تحقيقات گسترده‌اي انجام داد و داده‌ها را با عوامل ديگري همچون موفقيت، مسئوليت پذيري، احساس رضايتمندي و سلامت رواني در بين قشر پزشکان بررسي کرد.


رضا شهلا

دانشجوي دکتري روان‌شناسي
نظرشما
نام:
ایمیل:
* نظر: