با
اين حال، چخوف پزشکي هم خوانده بود و بخش زيادي از زندگي حرفه ايش را هم
سرگم کار طبابت بود و ظاهرا، بيماري سل که باعث جوانمري شا شد را هم از
بيمارانش گرفته بود.
در
عين حال، او همواره در طول زندگي حرفه ايش به عنوان يک پزشک، کار ادبي و
نويسندگي ادبيات را هم انجام ميداد. اولين داستان کوتاهش را درست در همان
ماه اول تحصيلش به مطبوعات داد و حتي رساله دکترايش، گزارشي بود از وضعيت
تبعيديان در جزيره دورافتاده ساخالين (جزيرهاي روسي در شمال درياي ژاپن).
اين گزارش که حالا با عنوان «جزيره ساخالين» به عنوان جلد پنجم از مجموعه
آثار چخوف شناخته ميشود، در ابتدا قرار بود فقط به بررسي وضعيت بهداشتي
ساکنان اين تبعيدگاه اختصاص داشته باشد، اما چخوف از همين تحقيق پزشکي هم
يک مونوگرافي خواندني ساخت که تا مدتها استادان دانشگاه مسکو نميدانستند،
بايد آن را در دسته آثار پزشکي قرار بدهند يا نه. خود چخوف جمله معروفي
دارد که سرگشتگي او بين اين دو حوزه متفاوت را نشان ميدهد.
او
ميگفت: «پزشکي همسر رسمي من است و ادبيات معشوقه من. بارها تصميم گرفت
يکي از اين دوتا را کنار بگذارد و برود سراغ ديگري و تقريبا هر بار هم اين
تصميم، بيشتر از يک هفته دوام نياورد. نه ميتوانست از نوشتن دل بکند، نه
زشکي برايش ارزشي کمتر از ديگر علاقهاش داشت.»
اين،
مشکلي بود که بعدها تعداد زيادي از پزشکان ديگر هم مبتلايش شدند. علاقه
دومي که ذهن يک پزشک را به ترديد انتخاب مياندازد. در همين کشور خودمان هم
تعداد زيادي از پزشکان جوان دچار همين ترديد هستند. بوده اند، کساني مثل
شهريار تبريزي يا سامرست موآم انگليسي که ولو در سال آخر پزشکي، اما
بالاخره تصميم خودشان را گرفتهاند و بر ترديدهايشان غلبه کردهاند. اما
هستند کساني که هرگز نميتوانند در اين دوراهي انتخاب تصميم نهايي را
بگيرند. هم دل در گرو پزشکي دارند و هم علايق ديگري دارند که رهايشان
نميکند.
از
قاسم غني که کار سياست و تصحيح ديوان حافظ را در عين کار پزشکي دنبال
ميکرد، تا بهرام صادقي که رمانش را توي مطب مينوشت، تا محمد اصفهاني که
هم مطب ميرود و هم استوديوي ضبط صدا، تا اميد روحاني که در فيلمها هم
دوست دارد نقش پزشک را بازي کند و تا آنهمه اسم ديگري که در يک يادداشت
کوچک نميشود همهشان را فهرست کرد.
شايد
اين خاصيت پزشکي باشد. اينکه چيزي در آن هست که نميشود به سادگي رهايش
کرد. هرچقدر هم که مثل چخوف، در زمينه ديگري مهارت داشته باشي و به کار
ديگري علاقه، باز هم پزشکي «آن»ي دارد که رهاکردني نيست.