کد خبر: ۱۸۳۹۴۹
تاریخ انتشار: ۰۷:۵۹ - ۱۶ بهمن ۱۳۹۶ - 2018February 05
آن زمان افسر جنایی پلیس آگاهی میناب بودم. تا حدودي همه پرونده‌هایم کشف شده‌بود و مورد خاصی نداشتیم تا اینکه سر ظهری مردی هراسان وارد اداره شده و از ربوده شدن پسر هشت ساله‌اش به نام «سلیمان» خبر داد.
شفا آنلاین>اجتماعی>حوادث>آن زمان افسر جنایی پلیس آگاهی میناب بودم. تا حدودي همه پرونده‌هایم کشف شده‌بود و مورد خاصی نداشتیم تا اینکه سر ظهری مردی هراسان  وارد اداره شده و از ربوده شدن پسر  هشت ساله‌اش به نام «سلیمان» خبر داد.

به گزارش شفا آنلاین:این مرد که خیلی نگران به نظر می‌رسید به ما گفت که صبح امروز پسرش در کوچه در حال بازی بوده و هنگام ناهار که همسرش رفته تا وی را صدا کند متوجه شده او همراه همبازی‌هایش در کوچه نیستند و هرچقدر نیز به دنبالش گشته نتوانسته پسرش را پیدا کند.

 همسرش به او زنگ زده و ماجرا را خبر داده است. پدر سلیمان سریع خود را به خانه رسانده و هرجایی که تصور می‌کرده پسرش آنجا رفته را زیر پا گذاشته ولی از او اثری نیافته بود.
پدر سلیمان همچنین مدعی شد که مرد غریبه‌ای به خانه زنگ زده و ادعا کرده که پسرشان را دزدیده و برای آزادی وی 200 میلیون تومان پول می‌خواهد و برای تهیه پول نیز 24 ساعت زمان داده است.
با ادعای این مرد تیم ویژه‌اي از پلیس آگاهی میناب برای بررسی ماجرا وارد عمل شدند و شماره تلفن ناشناس را تحت ردیابی قرار دادند و دریافتند خط متعلق به زنی به نام «سکینه» است.
به دنبال سرنخی از آدم‌ربایان بودیم تا اینکه تماس دیگری با خانواده پسر بچه گرفته شد و یکی از گروگانگیران با تهدید پدر سلیمان از وی خواست تا پول را صبح روز بعد در جایی که بعد اعلام می‌کند تحویل بدهد وگرنه پسرش را خواهند کشت. صدای گریه پسرک آن‌سوی خط شنیده می‌شد و لحظاتی بعد تلفن قطع شد. گریه پسرک و بی‌تابي مادر او خیلی ناراحت‌مان کرد و سعی کردیم هر طور شده و در کمترین زمان گروگانگیران را دستگیر کنیم و بچه را به خانواده‌اش برگردانیم.
ما با ردیابی تلفن‌ ناشناس خانه زن جوان که صاحب خط بود در یکی از محلات حاشیه‌ای والبته خطرناک پیدا کردیم.
 با توجه به اینکه احتمال می‌دادیم در صورت احضار وی به اداره‌مان سناریوی‌مان لو برود، به بهانه اینکه صاحب خط برنده جایزه سیم کارت اعتباریش شده او را به شرکت پست کشاندیم.
پس از دو ساعت این زن به شرکت پست آمد و همان‌جا بازداشتش کردیم و او را بدون هیچ اتلاف وقتی تحت بازجویی گرفتیم که او ادعا کرد سیم‌کارت را به مرد جوانی به نام «قادر» فروخته است که با راهنمایی وی این مرد نیز دستگیر شد و در بازجویی‌ها گفت سیم کارت را به دوست قدیمی‌اش به نام «احمد» هدیه داده است.
با توجه به حساسیت ماجرا و در خطر بودن جان پسر بچه سریع این جوان را در روستای «بندزرک» دستگیر کردیم که وی در بازجویی‌ها مدعی شد سیم‌کارت را به‌صورت قرضی به دوستش «اسماعیل» داده است و دیروز که با هم بوده‌اند، اسماعیل شماره‌ای را گرفته و از او خواسته تا مثل بچه‌ها گریه کند و هنگامی كه این کار را کرده از اسماعیل پرسیده  منظورش از این کار چه بوده و او در پاسخ گفته  که قصد داشته کسی را اذیت کند و موضوع مهمی نیست. او بيان کرد که اطلاعی از آدم‌ربایی نداشته است.هنوز 48 ساعت نشده بود که برای یافتن ردی از گروگانگیران از چندین تیم دیگر نیز کمک گرفتیم و با استفاده از سرنخ‌هایی که به‌دست آورده بودیم، با درگيري فراوان موفق به دستگیری دو مرد به نام‌های «علی» و «نجف» شدیم.این دو آدم‌ربا که ادعا می‌کردند کسی را ندزدیده‌اند، وقتی با سرنخ‌های پلیس روبه‌رو شدند و دریافتند که پلیس از راز سیاه‌شان باخبر است در بازجویی‌ها گفتند که پسر بچه را به‌دليل اینکه جایی برای نگهداری نداشته‌اند، به درختی نزدیکی ساحل بسته‌اند.با این اعترافات همراه با بازپرس پرونده به جست‌وجوی شبانه دست زدیم و شعاع منطقه را به وسعت  پنج  کیلومتر مربع تحت تجسس قرار دادیم ولی هیچ نشانه‌ای از پسرک نیافتیم. تحقیقات نشان می‌داد آدم‌ربایان دروغ می‌گویند و با ادعاهای دروغین قصد گمراه کردن‌مان را دارند.
گذشت هر دقیقه برای خانواده سلیمان، ما  و بازپرس بسیار مهم بود. می‌خواستیم اتفاق بدی برای پسربچه نیفتاده وی را از مرگ نجات بدهیم. هوا سرد بود و از سویی احتمال داشت حیوانات وحشی پسرک را از پای درآورند.
مردان تبهکار را دوباره تحت بازجویی فنی قرار دادیم و این بار ادعا کردند که وقتی از دریافت پول ناامید شده‌اند، به دليل اینکه تحت ردیابی قرار نگیرند، سلیمان را در نزدیکی جنگل زنده به گور کرده‌اند.
ادعاهای این دو مرد در مقابل ما و بازپرس بسیار هولناک و البته غير قابل باور بود. کسی باور نمی‌کرد پسر بچه به سرنوشت تلخی دچار شده باشد؛ بنابراین همراه با تیم‌هایی از آتش‌نشانی سریع خود را به جایی که آنان گفته بودند رساندیم و خاک‌ها را کنار زدیم و با پیکر غرق در خون وی روبه‌رو شدیم.
سلیمان کوچولو با چند ضربه چاقویی که به سرش خورده بود مرگ را در آغوش گرفته بود و بررسی‌های پزشکی قانونی نشان می‌داد وی ابتدا به شدت مجروح شده است و سپس به علت قطع شدن هوا به قتل رسیده است.
بازپرس، دستور انتقال جسد پسربچه را به پزشکی قانونی داد و از ما خواست تا از دو مرد بی‌رحم بازجویی و عامل جنایت را شناسایی کنیم. عاملان جنایت که خود می‌دانستند دست به چه کاری زده‌اند، لب به اعتراف گشودند و پرده از جزییات قتل پسر بچه برداشتند.
نجف اعتراف کرد چاقو را وی به سلیمان زده است. او در بارجویی‌ها گفت به دلیل اینکه از دریافت پول ناامید شده‌بودند و از سویی می‌ترسیدند که پلیس آن‌ها را دستگیر کند، برای راحت شدن از دست پسر بچه ابتدا چاله‌ای برایش کنده‌اند و سلیمان را زنده زنده  داخل آن گذاشته‌ و رویش خاک ریخته‌اند. وقتی می خواستند محل را ترک کنند  صدای سلیمان از زیر خاک بیرون  می آمده و برای اینکه صدای را خاموش کنند از روی خاک چند ضربه به سلیمان زده‌اند تا او برای همیشه ساکت شود.
با اعترافات مردان بی‌رحم با بازسازی صحنه جنایت و تکمیل تحقیقات، پرونده را در اختیار بازپرس جنایی قرار دادیم که بازپرس نیز با صدور کیفر خواست آن‌ها را تا روز دادگاه روانه زندان کرد.
 این پرونده برای ما بسیار مهم بود زیرا که جان پسربچه‌ای در میان بود و رسیدگی به آن به‌صورت ویژه و با حساسیت بالایی صورت گرفت و در کمترین زمان گروگانگیران شناسایی شدند ولی متاسفانه آنان دست به قتلی زدند که کسی فکرش را هم  نمی‌کرد. در48 ساعت ابتدایی رسیدگی به این پرونده همه چیز برای‌مان مشخص شد ولی متاسفانه تلاش ما برای نجات سلیمان بی‌نتیجه ماند ولی خوشبختانه عاملان جنایت دستگیر شدند وبه سزای عمل‌شان رسیدند.
برای کشف این جنایت هولناک سرگرد کامران راستی  و استوار خلیل علیزاده، تلاش زیادی کردند و اگر فعالیت‌های شبانه روزی آن‌ها نبود، شاید راز این جنایت برای همیشه سر به مهر باقی می‌ماند.قانون

 

نظرشما
نام:
ایمیل:
* نظر: