کد خبر: ۱۸۳۱۵۸
تاریخ انتشار: ۰۰:۱۵ - ۱۰ بهمن ۱۳۹۶ - 2018January 30
زمانی بیماری هیستری یکی از تشخیص‌های پزشکی مرسوم برای زن‌ها بود. در حقیقت، بعضی از محققان هیستری را اولین اختلال روانی مختص زنان توضیح می‌دهند.
       
شفا آنلاین>اجتماعی>سلامت>زمانی فکر می‌شد که بیماری روانی نتیجه تنبیه مذهبی یا تملک شیطانی است. وقتی‌که امروزه در مورد بیماری روانی فکر می‌کنیم، بیماری‌های مرسومی همچون افسردگی و اختلال استرس پس از سانحه به ذهن ما می‌آیند. اما اگر به کتاب‌های تاریخ نگاهی بیندازید متوجه وجود بیماری‌های روانی مرسومی می‌شوید که اکنون به فراموشی سپرده‌شده‌اند. درحالی‌که بعضی از این بیماری‌های قدیمی باگذشت زمان به بیماری‌های امروزی تحول پیداکرده‌اند، اما بعضی از این بیماری‌ها کاملا ناپدید شده‌اند. در ادامه به شش مورد از این بیماری‌های روانی <mental illnesses>فراموش‌شده اشاره می‌کنیم:

هیستری: بیماری روانی زنانه
به گزارش شفا آنلاین:زمانی بیماری هیستری یکی از تشخیص‌های پزشکی مرسوم برای زن‌ها بود. در حقیقت، بعضی از محققان هیستری را اولین اختلال روانی مختص زنان توضیح می‌دهند. احساسات افراطی، اضطراب، ضعف، بی‌خوابی، تمایل جنسی از علائم این بیماری دانسته می‌شدند. دکتر مارگارت کاسیماتیس، دانشیار دانشگاه کارول در شهر ووکشا ایالت ویسکانسین می‌گوید: «هیستری واقعا یک تشخیص کلی و مبهم بود.» علائم هیستری را می‌توان در متونی یافت که تاریخ آن‌ها به 4000 سال قبل برمی‌گردند. دکتر کاسیماتیس می‌گوید: «در زمان‌های قدیم تصور بر این بود که هیستری با رحم غم‌زده یا نامناسب در ارتباط است.» در حقیقت کلمه هیستری برگرفته از یک کلمه یونانی به نام هیستری (Hystera) است که معنای آن رحم است. شدت بیماری هیستری به حدی بود که بتواند باعث توهم زنان، ناتوانی آن‌ها درحرکت دست یا پا و علائم فیزیکی غیرقابل‌کنترل اضطراب شود. در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم تشخیص‌های هیستری بنا به دلایل متفاوت قابل‌مجادله‌ای همچون تشخیص نادرست و تکوین دلایل علمی رو به کاهش یافت. درنهایت در سال 1980 مفهوم هیستری از راهنمای تشخیصی و آماری اختلال‌های روانی (ویراست سوم) حذف شد. اکنون علائم هیستریک تجلی مجموعه‌ای از اختلال‌های پیچیده من‌جمله فراموشی تجزیه‌ای، اختلال هویتی تجزیه‌ای، اختلال تبدیلی و اختلال شبه جسمی قلمداد می‌شوند.
ضعف اعصاب (نوراستنی): سلف یا جانشین خستگی مزمن؟
یک عصب‌شناس آمریکایی به نام جورج بیرد (George Beard) در سال 1869 برای اولین بار مشکل پزشکی ضعف اعصاب را توضیح داد. به عقیده انجمن روان‌شناسی آمریکا علائم ضعف اعصاب شامل افسردگی، اضطراب، میگرن‌ها و بی‌خوابی است. تصور بر این بود این بیماری با کار کشیدن زیاد از مغز و استرس زیادی در بین افراد دارای شغل‌های پرزحمت‌تر در ارتباط است. هم مردها و هم زن‌ها می‌توانستند دچار ضعف اعصاب شوند، اما درمان آن وابسته به جنسیت آن‌ها بود. به زنان مبتلابه ضعف اعصاب غالبا استراحت محض تجویز می‌شد، درحالی‌که مردهای مبتلابه ضعف اعصاب را تشویق به شرکت در فعالیت فیزیکی سخت و نوشتن در مورد این فعالیت خود می‌کردند. دکتر نورمن روسنتهال، استاد بالینی روان‌پزشکی در دانشگاه جورج تاون می‌گوید: «ضعف اعصاب به‌احتمال‌زیاد جانشین بیماری‌های مرسوم امروزه بوده است. اکنون این علائم را می‌توان به چیزهایی همچون سندرم خستگی مزمن، عملکرد کم تیروئید و کمبودهای تغذیه‌ای نسبت داد، اما در آن زمان‌ها پزشک‌ها نمی‌دانستند که چنین بیماری‌هایی وجود دارند، بنابراین به افرادی که این بیماری‌ها را داشتند افراد مبتلابه ضعف اعصاب می‌گفتند.» پس از جنگ جهانی اول تشخیص‌های ضعف اعصاب رو به کاهش یافت، چون پزشک‌ها دریافتند که ضعف اعصاب یک عبارت کلی است و علائم آن را می‌توان برای بیماری‌های ذهنی و فیزیکی متنوعی بکار برد.
قلب سرباز: نوع اولیه اختلال استرس پس از سانحه (PTSD)
چیزی که امروز در مورد PSTD می‌دانیم با گذشت زمان تکامل‌یافته است، مخصوصا اینکه این بیماری مربوط به کهنه سربازهای جنگ است. دکتر کاسیماتیس توضیح می‌دهد که در طول جنگ داخلی برای سربازانی که از جنگ برمی‌گشتند میزان مشخصی از همدلی وجود داشت. او می‌گوید: «این درک وجود داشت که بسیاری از این مردهای جوان که به جنگ رفته‌اند از زمین‌های کشاورزی آمده‌اند و به میدان جنگ عادت نداشتند و در میدان جنگ چیزهای نسبتا وحشتناکی دیده‌اند.» درنتیجه، سربازان را مبتلابه مرضی به نام قلب سرباز تشخیص می‌دادند.
اما وقتی‌که پس از جنگ جهانی اول قلب سرباز معروف به روان رنجوری جنگ شد همه‌چیز تغیر کرد. دکتر کاسیماتیس می‌گوید: «برای سربازها تشخیص وجود این بیماری در آن‌ها یک‌چیز واقعا شرم‌آور بود. به همین دلیل مردها به جنگ می‌رفتند و وقتی‌که برمی‌گشتند در مورد هیچ‌چیزی صحبت نمی‌کردند.» پس از جنگ ویتنام بود که اختلال استرس پس از سانحه به‌عنوان یک بیماری روانی خطرناک و مشخص شناخته شد.
حمله عصبی (غش): بیماری جنس ظریف‌تر
حمله عصبی که منشا آن با اصطلاح هیستریا در ارتباط است بیماری دیگری است که زنان عصر ویکتوریا را تحت تاثیر قرار داد. حمله عصبی که علائم آن ضعف، تندخویی، اضطراب و آشفتگی بود انعکاسی از دید اجتماعی کلی زن‌ها در آن زمان بود. دکتر کاسیماتیس می‌گوید: «حمله عصبی بخشی از از زن بود که به‌عنوان جنس ظریف‌تر مردها باید از آن مراقبت می‌کردند.» حتی اعتقاد بر این بود که سفتی کرست زنان دوره ویکتوریا به شروع حمله عصبی کمک می‌کند. دکتر کاسیماتیس می‌گوید: «زن‌ها باید از استرس‌های زندگی محافظت می‌شدند و فشار تصمیم‌گیری‌ها نباید روی آن‌ها می‌بود.» او ادامه می‌دهد: «حتی در آن زمان مردها تقریبا با زنان خود به‌مانند کودکان رفتار می‌کردند.»
وهم شیشه‌ای: بیماری مسری پخش‌شده توسط یک پادشاه
وهم شیشه‌ای یک بیماری روانی است که در اثر آن شخص معتقد است که کاملا از شیشه درست‌شده است. این بیماری روانی در قرون‌وسطای اروپا مرسوم بود و همین وهم غیرمعمول باعث این اعتقاد در مردم شد که هرلحظه امکان متلاشی شدن آن‌ها وجود دارد. یکی از پادشاهان فرانسه به نام چارلز ششم اولین قربانی‌های این اختلال بود. این پادشاه قرون‌وسطایی پتو را دور خود می‌پوشاند تا از شکسته شدن اتفاقی خود جلوگیری کند. به گزارش بی بی سی اگرچه مردم تحت تاثیر این وهم قرارگرفته و نگران شکسته شدن بودند، اما همچنان به‌عنوان یک فرد نرمال تلقی می‌شدند و می‌توانستند وظایف روزانه خود را انجام دهند.
دکتر کاسیماتیس می‌گوید: «زندگی با این وهم قطعا یک زندگی وحشتناک و اضطراب‌آور بوده است.» این وهم به مدت حدودا 200 سال یعنی از قرن 15 تا قرن 17 در اروپا نسبتا مرسوم بود. بعضی از کارشناس‌ها این فرضیه را مطرح می‌کنند که این وهم ویژگی‌های بیماری روانی اجتماعی را داشت. دکتر روسنتهال می‌گوید که چون مردمان بی‌شماری فکر می‌کردند که یک‌چیز شکننده هستند، درنتیجه وهم شیشه‌ای از وهم‌های مرسوم آن زمان بود. دکتر کاسیماتیس توضیح می‌دهد: «مردم می‌دانستند که چارلز ششم وهم ساخته‌شدن از شیشه را دارد و به همین دلیل تحت تاثیر این وهم قرار گرفتند، چون بعضی از وقت‌ها وهم‌ها می‌توانند اندکی مسری باشند.»
دراپتومانیا (Drapetomania): آرزوی آزاد بودن
در سال 1851 دکتر ساموئل کارترایت، یک جراح و روانشناس اهل لوئیزیانا مقاله‌ای را در مورد دو بیماری نوشت که آمریکایی‌های آفریقایی‌تبار را تحت تاثیر قرار می‌دادند. دراپتومانیا یکی از این بیماری‌ها بود که در اثر این بیماری برده‌های آمریکایی-آفریقایی را منجر به فرار می‌کرد. دکتر کاسیماتیس می‌گوید: «در تاریخ بیماری‌های روان‌پزشکی بخش‌های واقعا زشتی وجود دارند.» او ادامه می‌دهد: «از این بیماری روانی برای توجیه غمگینی برده‌ها، تنبلی آن‌ها و تمایل آن‌ها برای رهایی از این وضعیت استفاده می‌کردند.»
در مقاله‌ای دکتر کارترایت توضیح داد که چطور می‌توان از عهده برده‌های داری علائم دارپتومانیا برآمد. دکتر کارترایت می‌نویسد: «وقتی‌که برده‌ها بدون دلیلی قهر کرده و ناراضی هستند و خود را درخطر می‌بینند برای جلوگیری از فرار احتمالی و دیگر رفتارهای بد آن‌ها باید این احساس‌های آن‌ها را نیست و نابود کرد و این احساس‌ها به‌مانند شیطانی هستند که درون برده‌ها وجود دارند.» امروزه به اثبات رسیده است که بیماری‌های را که کارترایت توضیح داده است ریشه در نژادپرستی و نه علم ‌دارند.سپید

everydayhealth


نظرشما
نام:
ایمیل:
* نظر: