کد خبر: ۱۷۳۹۳۱
تاریخ انتشار: ۱۲:۵۰ - ۲۳ آبان ۱۳۹۶ - 2017November 14
پوریا فقط 8 بهار را تجربه کرده بود، اما بیماری مهلک سرطان مهلتش نداد
شفا آنلاین>سلامت>خبر کوتاه اما تکان دهنده بود: «پوریا رفت.» با بغلی پر از آرزوهای قشنگ رفت.

به گزارش شفا آنلاین، پوریا فقط 8 بهار را تجربه کرده بود، اما بیماری مهلک سرطان(cancer) مهلتش نداد. آرزوی بزرگی داشت. از آن جا که خودش بزرگ بود، آرزوهای بزرگی هم داشت که متأسفانه در بوروکراسی دست و پاگیر اداری ما محو شد.

حالا که او رفته با خود می‌گوییم، آیا واقعاً نمی‌شد لبخند تحقق آرزوی پوریا را ببینیم؟ آرزو داشت فقط برای یک روز-و برای چند ساعت- وزیر بهداشت باشد تا شاید خواسته‌های کودکانی را که مانند او با درد و رنج زندگی می‌کنند، به گوش همه برساند.

روزی که شنید مسئولان وزارت بهداشت(Ministry of Health)، درمان و آموزش پزشکی با خواسته‌اش موافقت کرده‌اند، سر از پا نمی‌شناخت. از آن لحظه به بعد برای رسیدن روز تحقق آرزویش لحظه شماری کرد اما افسوس که گل آرزویش در این لحظه شماری عبث و بی‌انتها همین طور خشکید و خشکید. شاید برخی نمی‌دانستند که او زمان کمی دارد و چه بسا تحقق این آرزو، پوریا را برای ادامه مبارزه با این بیماری مهلک قوی‌تر می‌کرد. اما روزها از پی هم گذشتند و چشم پوریا به در خشک شد؛ و او پس از ماهها چشم انتظاری 16 آبان ماه پرکشید.

پوریا تنها خواسته‌اش را در فیلمی که از او به یادگار مانده، بازگو کرده است. خواسته‌ای که ریشه در درد داشت. با وجود سن کم، برنامه‌های زیادی برای وزارت یک روزه‌اش داشت. در این فیلم گفته: «آرزو دارم وزیر بهداشت شوم تا با کمک دیگر وزارتخانه‌ها در شهرهایی که بیمارستان، بیماران مبتلا به بیماری‌های خاص ندارد، بیمارستان تأسیس کنیم. می‌خواهم کاری کنم که مردم هر شهر براحتی به بیمارستان و پزشک دسترسی داشته باشند تا دیگر به خاطر نبود بیمارستان نمیرند.

می‌خواهم با کمک دیگر وزارتخانه‌ها گرد و غبار استان خوزستان را پاکسازی کنم و آب سالم و تصفیه شده را به جای آب شور به دست مردم شهرم برسانم. می‌خواهم در بیمارستان‌ها غذای خوب به بیماران و کودکان بدهم و آخرین کار من هم این خواهد بود که امکانات پزشکی را به روستاها و شهرهای دورافتاده ببرم تا پزشکان بتوانند مردم بیمار را درمان کنند.»

این آرزوهای پوریا بود و می‌خواست با فراهم شدن شرایط برای وزارت یک روزه‌اش آنها را برآورده کند. هدی رشیدی مدیر مؤسسه پنجمین فصل قشنگ که همراه با گروهی از جوانان خونگرم خوزستانی آرزوی بسیاری از کودکان مبتلا به سرطان را برآورده کرده است از نامرادی‌هایی که بر سر راه برآورده شدن آرزوی پوریا اتفاق افتاد این گونه می‌گوید: پوریا اهل مسجد سلیمان است و روزی که وزیر بهداشت برای افتتاح بیمارستان بقایی 2 به اهواز آمده بودند و ما برای تجهیز اتاق بازی این بیمارستان به آنجا رفته بودیم، پوریا از آرزوی بزرگ زندگی‌اش به من گفت.

او آرزو داشت یک روز وزیر بهداشت باشد و جالب اینکه بخوبی با وظایف این وزارتخانه آشنا بود. اردیبهشت ماه سال‌جاری طی مکاتبه‌ای با وزارتخانه بهداشت و درمان و آموزش پزشکی از آنها خواستم شرایطی را فراهم کنند که این کودک به آرزویش برسد. موافقت‌ها انجام شد و حتی از طریق یک واسطه مطلع شدیم که دکتر هاشمی نیز موافقت کرده‌اند که این کودک به آرزویش برسد.

قرار بود در نخستین فرصت این کار انجام شود اما متأسفانه با وجود پیگیری‌های زیاد این امر محقق نشد و هر بار وعده روزهای آینده داده می‌شد تا اینکه یک ماه قبل پوریا به ما گفت که از این آرزو منصرف شده است و دوست دارد که به کربلا برود.

از آنجایی که می‌دانستیم زمان زیادی نداریم بلافاصله مقدمات این سفر را فراهم کردیم اما قبل از اینکه این سفر آغاز شود پوریا برای همیشه از میان ما پرکشید. آرزوی پوریا درحالی در بوروکراسی‌های اداری گم شد که بسیاری از ارگانها مانند نیروی انتظامی با وجود مأموریت‌های مهمی که دارند همکاری بسیار خوبی در برآورده کردن آرزوی کودکان مبتلا به سرطان داشته‌اند و ‌ای کاش آرزوی پوریا فرامو ش نمی‌شد.ایران

نظرشما
نام:
ایمیل:
* نظر: