کد خبر: ۱۶۱۵۶۴
تاریخ انتشار: ۱۲:۴۰ - ۱۴ مرداد ۱۳۹۶ - 2017August 05
اگر سری به صفحات مجازی پزشکان بزنیم یا در جمع های صمیمانه انها به حرفهایشان گوش کنیم اولین چیزی که برای هر مشاهده گری برجسته است این است که انگار اغلب پزشکان" خشنود" نیستند و این همان " روی دیگر سکه" است.
شفاآنلاین>جامعه پزشکی>چند سال پیش وقتی دردرمانگاه بیمارستانی کوچک شیرخوار سه ماهه ای را كه بر اثرخوراندن کمی شیره تریاک دچار ایست قلبی تنفسی شده بود روی تخت روبروی من گذاشتند و من با شتاب اقدامات احیا و ماساژ قلبی را شروع کردم ،با نخستین فشارها روی قفسه سینه نحیف او مادر برزرگ شیرخوار مچ دستم راگرفت ، گمانم تصویر فشار انگشتان من به نظرش خشن ، ناگوار و آسیب رسان آمده بود ، اما او نمی دانست که درآن وانفسا نباید مچ دست پزشک معالج را بگیرد...

حسی که در چشمهای مضطربش بود هرچه بود اعتماد نبود، حسی که با دلشوره های ناشی از خطای خودش در هم آمیخته بود چون شیره را او به دست خود برای درمان اسهال و بیقراری شیرخوار و_ البته به سنت دیرینه پیشینیانش _به او خورانده بود....

جوناپایدار

این روزها با پدیده ای در زمانه خود مواجه ایم که به آن جو ضد پزشک میگویند، اگرچه این پدیده جدید نیست اما شاید شدت و حدت آن بی سابقه باشد، این روزها عادت نمیکنیم که از لابلای خبرهای روزمره خبری ناگوار از جامعه پزشکی نشنویم ، از درگیری های لفظی و کلامی گرفته تا توهین و فحاشی بگیر تا موارد حمله فیزیکی و کتک کاری و حتی بازداشت!

انگار حمله ور شدن به کادر درمانی و در راس آن پزشک به مثابه یک شهر بی دفاع تبدیل به یک رویه و روال عادی و مبتذل شده است

عجیب اینجاست که ما در کشوری زندگی میکنیم که در ردیف ده کشور سانحه خیز دنیاست ،سونامی سرطان را در پیش دارد و تا کنون هم تعداد زیادی از مشاهیر خودش را از بازیگر و ورزشکار گرفته تا خواننده و پزشک و...به همين دليل ازدست داده و با معضلات طبی مثل دیابت چاقی فشارخون و بیماری های قلبی دست به گریبان است ، اضطراب و افسردگی و ناهنجاری های روحی و روانی و اعتیاد و... هم سر جای خود، تمامی این موارد یعنی نیاز به درمانگر. یعنی ما به کسانی که شدیدأ نیازشان داریم اينگونه بي محابا حمله میکنیم.

کسانی که بهترین و با کیفیت ترین سالهای عمرشان را وقف یادگیری راه های مقابله با همین امراض کرده اند .

اما این پدیده دو روی دارد. یک روی آن برمیگردد به سابقه نارضایتی تاریخی مردم از سیستم بهداشتی درمانی و نارسایی ها و قصورهایی که در آن وجود داشته است که خیلی از اوقات به پزشک هم مربوط نمیشده امادر اکثر موارد نهایتأ انگشت اتهام به سمت پزشک نشانه رفته است. در واقع انتقادات زیادی به این سیستم واردست تا جاییکه در ابتدای عمر این دولت وزارت بهداشت تصمیم به اجرای طرح موسوم به تحول نظام سلامت گرفت. یعنی حتی وزارتخانه هم که انتظار میرود نگاهی خوشبینانه و مایل به حفظ وضع موجود داشته باشد نیاز به تحول را احساس کرده، نیاز به تحول نه تقویت یا ترمیم.

یکی از ستون های اصلی اجرای طرح را نیز پزشکان خصوصأ متخصصین در نظر گرفت اما درنهایت مجموعه ناملایماتی که در سالهای اخیر بر پزشکان گذشت به تضعیف این ستون حیاتی منجرشد و هر "معماری ناخوانده ای "هم میداند که ستون لرزان برای یک بنا یعنی چه.

فرار مغزها

"ایران بهشت پزشکان است" این رایکی از دوستان من با گلایه از برخوردهای پزشکان میگفت.با نشان دادن نتایج چندجستجو دراینترنت به او گفتم اگر اینگونه است چرا در صف مهاجران ما ،حضور پزشکان عمومی و متخصص اینقدر پررنگست نام سه تن از دوستان و آشنایان مشترک پزشکمان را به او به یادآوری کردم که به کانادا و استرالیا رفته بودند و دوست منتقد من قبول داشت که هرسه آنها پزشکانی خوب مجرب و با اخلاق بودند ولی برای پرسش من که " چرا پس از بهشت رفتند؟" پاسخی نداشت.

البته او مادرش را به طرز دردناکی ازدست داده است، 2سال قبل شب هنگام در یک از شهرهای کوچک اطراف، مادرش تصادف سختی میکند و به بیمارستان شهر منتقل میشود جایی که امکان درمان چنین مصدومی با ضربه شدید مغزی و خونریزی وسیع در ناحیه سر را نداشته، نیاز به پذیرش در بخش مراقبت های ویژه پیدا میکند و اینجاست در بن بست یک چاه ویل قدیمی و مرگبار می افتد:. هیچ کدام از بخش های ویژه استان تخت خالی ندارند و پذیرش نمی دهند.

هنوز نمیدانم چه کمبودی در آن شب شلوغ بیمارستان باعث شد آمبو بگ را به دست خودش به عنوان همراه بیمار بدهند تا ناشیانه متحير آمبو بزند که تهویه را برای لوله هوایی تعبیه شده بیمار برقرار کند آمبو زدن وظیفه کادر درمانی آموزش دیده بیمارستان است نه همراه مضطرب بیمار. اما قرار گرفتن در متن خون و رنج عزیز ترین آدم زندگی برای هرکسی کافیست تا برای همیشه از هرچه بیمارستان و پزشکیست بدش بیاید. کاش روزی بحران کمبود 2400تخت مراقبت های ویژه حل شود.

پزشکان بیکار و داستان الاکلنگ

قاعدتا کسی که حداقل بیست و پنج سال از عمرش را صرف تحصیل کرده نباید بیکار باشد.اما به شکلی ناباورانه و دور از ذهن این فاجعه رخ داده.پزشکانی هستند که با وجود کسب نمرات بالا در زمان تحصیل و شایستگی علمی و عملی و طی کردن دوره های متعدد آموزشی، به خاطر اشباع و تراکم حضور پزشک در بسیاری از شهرها عملا " بیکار" هستند.چون آمار خدمت گیرندگانشان ناامید کننده ونزدیک به صفرست .

شاگرد زرنگ و باهوشی که سال های سال فقط تلاش کرده عرق ریخته استرس تحمل کرده محروميت كشيده و سرانجام فارغ التحصیل شده حالا پس از گذران بهترین سال های زندگیش، در میان سالی به امید کسب درآمد شروع به کار میکند اما پس از مدتی حقیقتی تلخ را احساس می کند: ظاهرأ هیچ کس به او نیاز ندارد بخش خصوصی اشغال است و دولت هم او را استخدام نمی کند و سال ها آموخته و اندوخته او معطل و بلا استفاده مانده است و این احساس بر باد رفتن عمر یک انسان همان چیزیست که اندیشمندان به آ ن میگویند فاجعه .

تفاوت های بین رشته ها نیز برای مردم چندان آشنا نیست پزشکان قدیمی و یاچند تخصص خاص و متمایزکه همواره درامدهای قابل توجهی داشته اند با پزشکان جوان که در بازار کار ناعادلانه فعلی آچمز شده اند به یک چشم دیده می شوند.

مردم به طور سنتی به مطب های شلوغ میروند و ساعتها صف انتظار را به جان میخرند تا در نهایت ویزیت کوتاه و سریعی بشوند و راضی یا ناراضی به همین روال ادامه دهند. آنها اغلب این احتمال را نمیدهند که پشت در اطاق مطبی خلوت و جوان ممکنست پزشکی باسواد حاذق و کارآزموده نشسته باشد ، از آنجاییکه در این دیار سیستم رتبه بندی و ارزیابی دقیقی برای پزشکان نداریم معیارخوب بودن پزشک از نظر مردم شلوغ بودن مطب است کسی هم دنبال رفع این سوتفاهم نبوده و نیست

دستمزدهای پزشکان به راستی عجیبست گاهی بطرز عجیبی بالا و جایی به طرز عجیب تری پایین دقیقأ مثل الاکلنگ.

مردم بسیاری از حقایق دیگر را در مورد پزشکان نمی دانند.بسیار پیش آمده که از نحوه برخورد یا درمان آنها خصوصا در مراکز دولتی شاکی هستند.اما از ریشه های آن بيخبرند .مثلا آنها نمی دانند که پیش از این در این مملکت ده ها سال بود که ،پزشک پس از طی سال ها تحصیل سخت و و جانفرسا و فارغ التحصیل شدن سرانجام مطب خود را می گشود و پذیرای بیماران می شد.

اما از 2سال قبل همین حق داشتن مطب بدون اعلام قبلی و رضایت قلبی از پزشکان خصوصأ متخصصین گرفته شده و آنها بعد از تحصیل باید در خدمت طرح تحول سلامت باشند چون تامین نیروی متخصص مورد نیاز بیمارستان ها خصوصأ در مناطق محروم به شیوه اختیاری غیر ممکن شده است.از طرفی پزشک فارغ التحصیل ماهها بدون حقوق می ماند و پس از آن نیز به صورت کاملا نامنظم و غیر قابل برنامه ریزی دستمزدش را دریافت می کند.

همین پزشک در درمانگاههای شلوغ در مقابل خیل عظیم بیماران قرار می گیرد.شب و روز در رسانه ها و از زبان سایر پرسنل و مردم در مورد دریافت های نجومی کل پزشکان طعنه و متلك می شنود و سکوت می کند و حاصل انباشت این همه دردرون او عیان تر از آن است که نیاز به بیان داشته باشد.بعد از پایان طرح هم پزشکان خصوصا متخصص دو راه در پیش دارند.یا به همراه خانواده به شهرستانهای دور و کمتر برخوردار از امکانات بروند به هوای درآمد بهتر و یا در شهرهای بزرگ بمانند و رقابت نابرابر و دیرهنگام خودشان را شروع کنند که اغلب به سرخوردگی می انجامد

ازآنجایی که شهر های کوچک ما بر خلاف کشورهای پیشرفته توسعه ای همگام و متناسب با شهرهای بزرگ ندارند و اغلب عاری از امکانات مناسب اموزشی و رفاهی هستند و طبیعیست که جذابیت ماندگاری برای پزشکان و خانواده هایشان نداشته باشد.

چهره اندوهگین طبیب

اگر سری به صفحات مجازی پزشکان بزنیم یا در جمع های صمیمانه انها به حرفهایشان گوش کنیم اولین چیزی که برای هر مشاهده گری برجسته است این است که انگار اغلب پزشکان" خشنود" نیستند و این همان " روی دیگر سکه" است.طرح تحول سلامت برای عده ای از پزشکان آمد داشت و وضعیتشان را بهبود بخشید.اما این هرگزهمه داستان نبود.در سال های اخیر چیزی که از آن به عنوان "جو ضد پزشک "نام بردیم رفته رفته تشدید یافت و این وضعیت خصوصا دربیمارستان ها مشکل ساز شد.بسیاری از آسیب دیدگان آرزو میکنند فورا ستاد بحرانی در وزارتخانه یا هیات دولت تشکیل میشد تا فکری اندیشیده شود برای این همه تهاجمی که از هر سو به سمت پزشکان روانه است و تیشه به خیلی از ریشه ها میزند که مصداق بارز همان شعر شیخ اجل است"یکی بر سر شاخ و بن می برید".

چندی پیش یکی از بزرگان جامعه پزشکی از پزشکان خواست" سقوط نکنند حتی اگر جامعه از نظر اخلاقی سقوط کرد" (نقل به مضمون).به گمانم منظور اصلی او باید این بوده باشد که از سقوط باز گردیم و مجددا صعود کنیم.شاید بار دیگر طب در این سرزمین بر جایگاه اصلی خود بنشید.

ممکن است عده ای نگارنده را به سیاه نمایی متهم کنند یا اغراق. خصوصأ آنها که وضعیت جامعه پزشکان را از دور میبیند و در متن ماجرا قرار ندارند.ولی حقیقت این است که هر ساله تعداد زیادی جوان مستعد پرشوروارد حیطه پزشکی میشوند همان طور که نسل ما و همسالان ما با ارزوهای طلایی به این وادی قدم گذاشتیم.نتیجه مشاهدات نگارنده در مورد بسیاری که قبل ازاین ها ادم های سالم ، متعهد و دلسوزی بوده اند پس از گذشت سالیان جدأ نا امید کننده و غم انگیز است. قصد این مقاله دفاع از پزشکان نیست قطعأ مشکلات فراوانی در درون جامعه پزشکی وجود دارد ولی آنچه مورد غفلت قرار گرفته اینست که " باپزشکان که فرزندان همین مملکتیم چه کرده ایم که اکنون سزاوار سرزنش و تنبیهشان میدانیم. چیزهایی از درون و برون، این پزشکان خوب را فرسوده کرده و به چشم خود می بینیم که فضیلت های آرمانی کمرنگ شده است.تبدیل پزشکان خوب،سالم،دلسوز،با اخلاق و مورد اعتماد به پزشکانی خسته،کم انگیزه، دلمشغول و بی تفاوت به راستی که هنر است و اگر این هنرنمایی دردناک ادامه پیدا کند دیگر هشدار هایی نظیر آنچه در این متن به آن اشاره شد نیز کاری بس عبث و دیرهنگام است.

وقتی می بینم که فرشتگان سفیدپوش سلامت نشاط ندارند،کسی مشکلات آنان را باور نمی کند و زخم هایشان را نمی بیند چون دور از ذهن وعجیب است و بسیاری از آنها بدون هیچ تقصیر و قصوری به یک چوب رانده و مصداق آش نخورده و دهان سوخته می شو ند و دم به دم از گوشه وکنار طعنه و ناملایمت و حمله میبنند و در درد دلهایشان ميشنوي كه بیش از هرچیز گرفتار حسرت هستند به این می اندیشم که براستی پزشکان در زمانه عسرت هستند...

پرواز اعتماد را باهم تجربه نميكينيم

زمستان پارسال بود که شایعه سوختگی و فوت یک نوزاد گیلانی مبتلا به زردی دربیمارستان به سرعت برق و باد مملکت را درنوردید . یک ماه بعد از آن جریان پدر ومادری، شیرخوار خودر ا هراسان برای ویزیت به درمانگاه بیمارستان آوردند

علت مراجعه خونریزی بعد از ختنه بود،و پدرو مادر به شدت از پزشک ختنه کننده شاکی وعصبانی. دستور بستری دادم ولی بلافاصله مادر معترضانه گفت" نه اینجا بستری نمیکنم " دلیل را پرسیدم . گفت " مگر همینجا نبود که نوزاد در دستگاه درمان زردی سوخت". وضع مالیشان اجازه بستری در مراکز خصوصی را _ مطلقآ _ نمیداد. هرچه سعی کردم با آرامش توضیح دهم که دستگاه فتوتراپی از نوعی مهتابی ساخته شده و مهتابی اصولأ کسی را نمی سوزاند و آن مورد هم اصلأ سوختگی نبوده بلکه یک بیماری پوستی بوده و تقصیر کسی نبوده و دستگاه هم خراب نبوده و... فایده ای نداشت که نداشت.

مادر در مقابل تمام توضیحات من یک جمله را ترجیع وار تکرار میکرد." نه اینجا نه. تلویزیون نشان داد، تلویزیون، من خودم دیدم"

خودش دیده بود راست میگفت و گزارش تلویزیون برای او فصل الخطاب بود. ... در آن ماجرا رسانه های مختلف گزارش های جذاب و پرمخاطبشان را پخش کرده بودند، جماعتی چندین روز بر پزشکان تاخته بودند و ازاین آب گل آلود تا میشد ماهی گرفته شده بود، اعتماد های بسیاری سلب شده بود و چشم های بسیاری ترسیده بود ، حتی عده ای از درمان زردی نوزادشان در دستگاه فتوتراپی میترسیدند،خبر بهبودی و ترخیص نوزاد مبتلا به بیماری پوستی(Skin disease) نیز یک صدم اصل ماجرای کذب و خیالی سوختگی بازتاب نیافت.

از نظر آن جو هیجانی و رسانه ها و جماعت همراهش ، همه چیز کاملا تمام شده بودجز یک چیز ؛ خونریزی شیر خوار شش ماه ادامه داشت

دكتر سيد مهدي نقبايي / متخصص كودكان


نظرشما
نام:
ایمیل:
* نظر: