معلمان، ظرافت کار آموزشگری و ماهیت هنری و رمانتیکی شغل آموزگاری را دوست دارند. آنان عاشقترین افراد جامعه نسبت به فرزندان جامعه هستند. آنان مشتاقترینهای جهان نسبت به دانایی و آگاهی و بیداریاند.
شفاآنلاین>اجتماعی>به مناسبت
این روز چند نفر از معلمان و فعالان صنفی فرهنگی دلنوشتههایی در خصوص این
شغل و دغدغههایشان نوشتهاند.به گزارش شفاآنلاین،
روز معلم است. نه حتی هفته معلم اما چند درصد از افراد جامعه جز خریدن
هدیهای از طرف دانشآموزانشان برای معلمان به این روز اهمیت میدهند؟
چقدر چرخه اشتباه سالهای گذشته در خصوص معلمان اصلاح شده و تغییرات مثبتی
در زمینه مشکلاتشان ایجاد شده است؟به مناسبت این روز چند نفر از معلمان و فعالان صنفی فرهنگی دلنوشتههایی در خصوص این شغل و دغدغههایشان نوشتهاند.معلمی هم شغل استدر بسیاری از موارد، «عشق و علاقه» در انتخاب شغل، حرف اول را میزند. مواردی هم هست که جریان انتخاب شغل(job)،
با «شرایط» موجود رقم میخورد؛ شاغلان زیادی را میتوان دید که شغل خود را
از پدر و پدربزرگ خود به ارث بردهاند؛ اشتغال فرزندان در مشاغل پدران به
ویژه آن دسته از مشاغل آزادی که جنبه هنری و صنعتی و تجاری و کشاورزی و
دامداری و... دارند، امری تسهیل شده و در دسترس است. اما گاهی در انتخاب
شغل، نه از عشق و علاقه کاری ساخته است و نه از شرایط آسان و آماده و مهیا
بودن مشاغل آبا و اجدادی. وقتی درآمد و دستاورد مادی یک شغل، انتخابگر را
اقناع و ارضا نمیکند، عشق و علاقه و شرایط آسان و آماده، نمیتواند او را
به انتخاب آن مجاب کند. اینجاست که عشق و عشوهگری در مقابل منطق و حسابگری
رنگ میبازد.اما در میان انتخابگران مشاغل،
معلمان عاشقترینشان هستند. معلمان، ظرافت کار آموزشگری و ماهیت هنری و
رمانتیکی شغل آموزگاری را دوست دارند. آنان عاشقترین افراد جامعه نسبت به
فرزندان جامعه هستند. آنان مشتاقترینهای جهان نسبت به دانایی و آگاهی و
بیداریاند. معلمان با وجود رسم روزگار و باور برخی اقشار که منفعت و ترقی
خود را در اغفال دیگران میجویند، راز منفعت همگانی و سر اصلاح امور جهان
را در بیداری جهانیان یافتهاند. آنان در انتخاب شغل، با همه حسابگریها،
عشق و علاقه و اشتیاق به آموزگاری را بر درآمد بالای سایر مشاغل ترجیح
دادهاند. اما به هر حال، معلمی «شغل» است و معلمان، «شاغل»اند. این یعنی
هزینههای زندگیشان باید از رهگذر همین شغل تامین شود.ناگفته
پیداست که شغل و زندگی دو مقوله جداییناپذیرند. کیفیت زندگی آدمها تا
حدود زیادی با شغل آنها گره خورده است. از رهگذر شغل، نان اهل خانه تامین
میشود و این، حداقل موهبتی است که از یک شغل انتظار میرود. ستونها و سقف
خانه را نیز عایدات حاصل از شغل باید بنا کند. رفاه و سلامت کودکان نیز با
سطح درآمد حاصل از شغل والدینشان پیوند خورده است. برخورداری از
حداقلهای یک زندگی متوسط حق همگان است. انتظاری که متاسفانه برای جامعه
فرهیخته آموزگاری برآورده نمیشود.همه
میدانیم و همه مسوولان میدانند که حقوق و دستمزد معلمان نسبت به سایر
کارمندان بسیار پایین است. حداقلهای زندگیشان به سختی تامین میشود و
خواستههای حداقلی فرزندانشان برآورده نمیشود.خود
و فرزندانشان از لذت مسافرتهای حداقلی محرومند. سقف دریافتیشان در ازای
انجام وظیفه در شغل معلمی، زیر خط فقر است. اگر شغل دومی نداشته باشند،
تامین هزینههای بسیاری از نیازمندیهای زندگی برایشان محال است. در
همسایگی خود کارمندانی را میبینند که غرق در رفاه و آسایش و تجملاتاند.
لیکن آنچه از اشتغال در شغل شریف معلمی نصیب اینان شده، شرمساری از خانواده
است. چند روز پیش در آستانه هفته معلم، وقتی چند نفر از معلمان مشغول
جابهجایی اتومبیلهای شخصی خود در محوطه پشتی مدرسه بودند، دو دانشآموز
به همدیگر میگفتند؛ «ماشین همه معلمان اسقاطیاند.» مسوولان آموزش و پرورش
میدانند و بهتر است سایر مسوولان عزیز نیز بدانند که با گذشت بیش از هفت
ماه از سال تحصیلی، هنوز معلمان حقالتدریس، حقوق هفت ماهه خود را دریافت
نکردهاند و هر روز چشم به راه اقدام فرادستانند که دست کریمانهشان از
آستین برون آید و حقشان را ادا کند. اوایل اسفندماه ۹۵ آموزگار
حقالتدریسی که راهی مدسه بود، میگفت: «پنج ماه از سال تحصیلی گذشته و
هنوز هیچ حقوقی نگرفتهام.دلم برای خودم نیز
میسوزد. کرایه رفت و آمدم را در مدت این پنج ماه از جیب خانواده پرداخت
کردهام.» میگفت: «عیب ندارد؛ حقوق ندهند اما ایکاش حق بیمهمان را
پرداخت کنند.» مایه تاسف است که گاهی پرداخت حقالتدریس و حقالزحمه این
جامعه نجیب، آنقدر به تعویق میافتد که ارزش آن در برابر رشد قیمتها در
طول زمان چنان تنزل مییابد که هیچ دردی از دردهایشان دوا نمیکند. معلمانی
هستند که با این وضع به کسوت بازنشستگی نایل میشوند و ماهها و سالها
چشمانتظار پاداش پایان خدمت و منتظر دریافت مطالبات دیون رفته خود
میمانند و حتی از دار فانی به دیار باقی میکوچند ولی طعم دریافت این
مطالبات را نمیچشند!*آموزگار و فعال صنفی روز معلم، روز قدردانی یا...سحر
ظهوری*- 12 اردیبهشتماه هر سال، روز معلم نامیده شده است. در این روز
همگان مقام معلم را گرامی میدارند و بر معلم و کوششهای سازنده او ارج
میگذارند؛ معلمی که وظیفه سنگین آموزش و پرورش فرزندان این خاک را توامان
برعهده دارد و قرار است از تلاشهای صادقانه او در این روز تقدیر به عمل
آید. اما آیا چنین تقدیری انجام میشود؟ گرامیداشت روز و هفته معلم باید
یادآور لحظاتی خوش و همراه با خاطراتی دلگرمکننده باشد اما برای من و
تعداد زیادی از همکارانم چندین سال است که همراه تلخی و دلتنگی است. به
خودمان میگوییم که ایکاش این روز حذف شود.من
که خود فرزند پدر و مادری معلم بودم همیشه در دوران کودکیام خوشحال و شاد
از فرارسیدن این هفته بودم و در دوران تحصیلم از روزها قبل در مدرسه و خانه
به فکر برنامهریزی جشن روز معلم و خرید هدیه برای معلم بودم. در آن
سالهای دور هفته معلم واقعا به قدردانی از معلم میگذشت و هر کسی به
اندازه وسعت اندیشه و توانایی مالیاش، قدمی در جهت تقدیر و قدردانی از
معلمش برمیداشت. این باور در اذهان عموم مردم وجود داشت که بهترین یاریگر
فرزندشان، معلم اوست؛ کسی که میتوانست فرزندشان را سعادتمند کند فقط و فقط
معلم او بود، بنابراین جایگاه معلمی از مرتبهای بالا برخوردار بود و تلاش
میشد قدردانی درخور و شایستهای از معلم شود. اما در سالهای اخیر خود
بارها و بارها شاهد توهین به جایگاه معلم از طرف مسوولان ادارات و مدیران و
اولیای دانشآموزان بودهام.روزی مسوولان گفتند
و رسانهای کردند که نباید به هیچوجه دانشآموزان هدیهای برای معلم خود
تهیه کنند و این شد آغاز راهی که برخی مدیران مدارس همراهی کنند برای
تحقیر معلم. مدیرانی در جلوی در مدرسه میایستادند تا هدایای دانشآموزان
را از آنها بگیرند و به اولیا پس بدهند. هیچ دانشآموزی حق نداشت با هدیه
وارد مدارس شود و بعدها هم در مدارسی خاص بعضی معلمان وارد کارزار رقابت
هدیه گرفتنهای پنهانی از دانشآموزان شدند برای به رخ کشیدن توانمندیهای
خود به دیگران. (هر معلمی هدیه بیشتر و گرانتری جمع کند، پس معلم بهتری
است) البته معمولا این اتفاقها بیشتر در دبستانهای غیردولتی دخترانه رخ
میدهد؛ مدارسی که به زور از معلم برای تهیه هدیه برای مدیر پول جمع
میکنند، مدیری که خود را برتر از معلم میداند، مدیری که نهتنها خودش
کلامی از معلم تقدیر نمیکند بلکه جشن ساده کودکانهای را که دانشآموزان
برای معلم خویش میگیرند، تاب نمیآورد.* آموزگار معلمی که خود را دانشآموز میداندحسین
حسینینژاد*- معمولا در روزهای بزرگداشت مقام معلم ذهن انسان میرود به
سمت معلمان تاثیرگذارش. در کتاب «استادان و نااستادانم» عبدالحسین آذرنگ
اغلب معلمان خوب و بد استاد معرفی شدهاند. روش و منش آنان نشان داده شده
است. البته خوبها را به نام معرفی میکنند و از بدها یعنی کسانی که
نامعلم بودهاند، تنها رفتارشان را نقد میکنند. در نظر ایشان راننده،
سرباز، پدر، مادر، فروشنده، فرمانده، مردم کوچه و بازار هم میتوانند استاد
باشند و هم نااستاد. از اینرو افراد تاثیرگذار زندگیشان را در کتاب
استادان و نااستادانم معرفی کردهاند. کتاب، راهنمای خوبی برای همه کسانی
است که بخواهند از این منظر نقبی به زندگی خویش بزنند. با خواندن این کتاب
فهرستی از استادان و نااستادان خودم را تهیه کردم. از میان استادانی که در
مدرسه داشتم و کسانی که در جامعه راهنمای من بودند، یکی را انتخاب کردم و
به مناسبت روز معلم یادداشتی بر منش و روش ایشان نوشتم؛ اسفندیار معتمدی.
اگرچه مستقیم افتخار شاگردیشانرا نداشتم اما نزدیک به دو دهه است که در
جامعه شاگردشان هستم.همیشه آرزو میکنم خلق و
خوی ایشان را داشته باشم. کسانی که از نزدیک استاد را میشناسند، همواره
ایشان را دست به قلم دیدهاند. نکتههایی که از شما میشنوند و برایشان
جالب است را یادداشت میکنند. اینکه چند سال از استاد کوچکتر هستید،
برایشان مهم نیست. مهم این است که دارند مثل دانشآموزی کوشا نکتهای از
شما میآموزند. در پایین یادداشت شماره شما را یادداشت میکنند و دنبال
فرصتی میگردند تا شما را دوباره ببینند. از منظر مهربانی اندک هستند
معلمانی که همه در نظرشان یکسان باشند. وی جزو آن گروه است که وقتی شما را
میبینند، با رویی گشاده با شما مواجه میشوند. احساس میکنی بهترین دوست
او هستی. فکر میکنی هیچکسی جای شما را نزد استاد پر نمیکند. این ویژگی
بزرگی است که آدمها را به یک چشم نگاه کند و افراد را گلچین نکند. در بعد
علمی و نشر نیز استادی نمونه هستند. تاریخ آموزش فیزیک ایران را تالیف
کردند.کتاب آموزش پژوهشمحورشان به چاپ هشتم
رسید. در این کتاب به زبانی ساده روش تحقیق علمی را به دانشآموزان
میآموزند. با تالیف کتاب تاریخ علم در ایران سرچشمههای علم در ایران را
به علاقهمندان معرفی کردند. اینکه بتوان همزمان هم برای دانشآموز مباحث
علمی نوشت و هم برای بزرگسالان تاریخ علم را تشریح کرد، کار بزرگی است که
استاد به خوبی از عهده آن برآمدهاند. تعلق خاطرشان به مباحث علمی موجب شد
زندگی دانشمندان را در انتشارات مدرسه به چاپ برسانند: زندگی ابوریحان
بیرونی، خواجه نصیرالدین طوسی و.... همچنین همکاری در تالیف زندگینامه
دانشوران، همکاری با فرهنگنامه کودکان و نوجوانان به سرپرستی شادروان توران
میرهادی از دیگر فعالیتهای علمی ایشان است. استاد که متولد 1317 سده
اصفهان هستند گوشهچشمی هم به مسایل فرهنگیِ بومی استان خود دارند. حاصل
این توجه تالیف کتابی درباره زادگاهشان به نام سده لنجان و کتاب اصفهان،
مدارس جدید و مفاخر آن است. در زمینه تدریس و همکاری با سازمان پژوهش
یکبار تعریف میکردند «در جنوب شهر تا شمال شهر، درشهرهای کوچک و بزرگ
تدریس داشتهام. بهترین لحظات عمرم زمانی بود که در کلاس تدریس میکردم.
ثمره این تدریس داشتن دوستان متخصص بزرگواری است که در داخل و خارج مشغول
کارهای علمی هستند. همکاری با گروه فیزیک دفتر تالیف سازمان پژوهش در
سالهای گذشته از دلخوشیهای من است. نوشتن در نشریات رشد به ویژه رشد معلم
از لحظات شیرین عمرم بود که در یادداشتهایی تحت عنوان معلمان ماندگار من،
بزرگانِ آموزش و پرورش بهویژه کسانی که برمن اثرگذار بودند را معرفی
میکردم.» آخرین اثر استاد که به تازگی انتشارات مدرسه آنرا منتشر کرد
«معلمان بزرگ ایران» است. در این کتاب معلمان تاثیرگذار آموزش و پرورش
ایران از دیرباز تاکنون معرفی شدهاند. ویژگی غالب این معلمان، مثل خود
استاد، اهل قلم بودنشان است؛ معلمانی که در آموزش و تربیت آثاری از خود به
یادگار گذاشتهاند. این قبیل معلمان خیلی دیرتر فراموش خواهند شد. بارها و
بارها با هر ارجاعی در جامعه دوباره متولد میشوند و باز معرفی میشوند.
مسلما استاد معتمدی با این همه تلاش و تدریس و تالیف از زمره معلمانی است
که همواره در جامعه علمی جاوید میمانند. بجاست وزارت آموزشوپرورش قدر
تجلیل از چنین معلمان بزرگی را سرلوحه خود قرار دهد. تقدیر از این عزیزان،
تجلیل از علم، تلاش و پویایی، خلاقیت و نشر امید در جامعه است؛ جامعهای که
سخت به این الگوها نیاز دارد تا مردمش در گرداب مشکلات غرق نشوند و همواره
در پی کسب علم و دانش باشند همانند دانشآموزان کوشا.* دبیر بازنشسته و مدیرمسوول ماهنامه انشا و نویسندگی هفته معلم و انتخابات ریاست جمهوریمهدی
بهلولی*- هفته معلم امسال با بحث انتخابات ریاست جمهوری گره خورده است. به
این صورت که هفته معلم زمانی را در اختیار نامزدهای انتخاباتی میگذارد تا
درباره آموزگاران و جایگاه آنها و همچنین دشواریهای معیشتی زندگی آنان،
سخن بگویند. بیگمان بخش بزرگی از این سخنان تکراری هستند. سالهاست گوش
آموزگاران پر است از تعریف و تمجیدها از مقام و جایگاه آنان. اما در عمل
چیزی که دیده میشود با آنچه که گفته شده و میشود تفاوت بسیار دارد.
هماکنون برخی از آموزگاران به این نتیجه رسیدهاند که برای آنان هیچ فرقی
ندارد که چه کسی و چه گرایش سیاسی، دولت را در اختیار بگیرد؛ وضع آموزش و
پرورش و آنان دگرگونی چشمگیری نخواهد کرد.با
این که این سخن، سخنی درخور درنگ است و نمیتوان و نباید سراسر نادیده
گرفته شود، اما کاملا هم پذیرفتنی نیست. به ویژه اگر با نگاهی خردنگرانهتر
بنگریم تاثیر دولتها بر آموزش و پرورش و زندگی فرهنگیان نمایان است. نکته
مهمی که در زمینه آموزش و پرورش و دگرگونیهای آن نباید نادیده گرفت این
است که این نهاد، هم با فرهنگ یک جامعه پیوندی سفت و سخت دارد و هم با
رویکردهای کلی و سیاستهای حاکمیتی یک کشور؛ میدانیم که تغییر در این دو
به آسانی رخ نمیدهد. از این رو، کسانی که آموزش و پرورش و رخدادهای درون
آن را با نگاهی جزییتر دنبال میکنند، درمییابند که برای مثال میان
دولتهای دهم و یازدهم در همین زمینه آموزش و پرورش تفاوتهایی مهم وجود
دارد. در دولت دهم، قدرت خرید فرهنگیان عمدتا به دلیل تورم بالا و افزایش
حقوق سالانه خیلی کمتر از تورم واقعی کاهش چشمگیری داشت. با این که میزان
نارضایتی فرهنگیان در دولت دهم بالا بود اما هیچ امکانی برای نمود گروهی آن
و برگزاری گردهماییهای اعتراضی وجود نداشت. هیچ پیوندی میان وزارتخانه
آموزش و پرورش و تشکلهای صنفی فرهنگیان نبود و حتی وجود این تشکلها به
رسمیت شناخته نمیشد. در نهاد اقتصادی همچون صندوق ذخیره فرهنگیان، فسادی
گسترده در جریان بود اما هیچ گونه برخوردی با آن نشد و هیچ پاسخی هم به
اعتراضهای رسانهای برخی از آموزگاران و نهادهای صنفی آنان داده نشد.در
عوض در برنامه پنجم توسعه، سهم واریزی دولت به حساب فرهنگیان قطع شد. وزیر
آموزش و پرورش دولت دهم، پس از رخداد دردناک آتشسوزی مدرسه شینآباد و در
واکنش به درخواستهای فراوان استعفای او، به جای استعفا یا دستکم
پاسخگویی منطقی و صادقانه به افکار عمومی، نیشخندی زد و نمایندگان مجلس
شورای اسلامی(parliament) هم، هیچگاه
عزمی جدی برای استیضاح او از خود نشان ندادند. طرحها و برنامههای
شتابزده زیادی همچون 3-3-6 و برنامههایی صوری و نمایشی همچون
«هوشمندسازی» مدرسهها انجام گرفت که بیگمان با رویکردی کارشناسانه
نمیتوان از هیچکدام از آنان دفاعی استوار کرد اما به هیچ انتقادی هم توجه
نشد و پاسخی منطقی داده نشد. نگارنده بر این باور است که با رویکردی صنفی،
میتوان به تفاوتهای میان دولتها پرداخت و کوشید تا دولتی سر کار بیاید
که در راستای بهسازی آموزش و پرورش مفید و کارآمدتر باشد.* عضو کانون صنفی معلمان استان تهران آموزش کارآمد نیازمند آموزگار کارآمد استمحمدرضا
نیکنژاد*-روزهای میانی اردیبهشت با نام معلم گره خورده و هر سال در این
روزها فرصتی فراهم میشود برای پرداختن به دلنگرانیهای معلم و معلمی.
گرچه در هفته معلم همه از معلم و جایگاهش میگویند و مینویسند و شعرها
میسرایند و شعارها میدهند، اما آنچه در پایان روز و هفته معلم و هر سال
آموزشی مانده و میماند همچنان گرههای ناگشوده حرفه معلمی و به دنبال آن
دشواریهای پیش روی نهاد آموزش است. کمتوجهی به نهاد مدرسه و درگیر بودنش
با کمبودهای فزاینده نرمافزاری و سختافزاری آن را در دوره گسترش
باورنکردنی آموزشهای غیررسمی زمینگیر کرده است؛ آن هم در دروه اینترنت و
گوشیهای هوشمند و... در این دوره یادگیریهای بیرون از مدرسه، آموزگار،
آموزش یاب و آموزگاه را تندباد سهمگینی از بیانگیزگی فراگرفته است. این
آسیب در زمانی رخ میدهد که نهادهای تصمیمگیر، پایشی و پژوهشی آموزش و
پرورش به سختی درگیر ناکارآمدی و دست و پا شکسته انجام وظیفههای سنتی
خویشند. از توفان آسیبزای رسانههای نوین و بیبرنامگیِ به شدت
نگرانکننده نهاد خانواده و آموزش در مورد آن که بگذریم، نمیتوان از درهم
پیچیدگی فرآیند آموزش با آموزگار چشم پوشید.بیگمان
میتوان با برخی کاستیهای سختافزاری و حتی نرمافزاری در ساختار آموزشی
کنار آمد و تا اندازهای به آموزشی کارآمد دست یافت اما با برخی نه! بهترین
نمونه آن است که در محرومترین روستاهای کشور و با کمبودهای باورنکردنی
امکانات آموزشی میبینیم که معلمانی باانگیزه با به کارگیری خلاقیت و
تواناییهای فردی، برنامههای آموزشی در چارچوب هدفهای نوین آموزشی در
پرورش تواناییهای فردی و اجتماعی دانشآموزان کارهایی میکنند کارستان و
آفرینبرانگیز. دستاوردهای فناورانه نوین و گسترش ارتباطهای رسانهای هر
چند توانسته بر بسیاری از بخشهای زندگی انسان چیرگی یابد اما تاکنون هیچ
الگو و انگاره آموزشیای نتوانسته است جایگزینی برای معلم و نقش تاثیرگذار
او در آموزش بیابد. نادیده گرفتن معلم در فرآیند آموزش به تنهایی میتواند
آموزش را به تعطیلی بکشاند و از ساختار گسترده و پیچیده نهاد آموزش، تنها
کالبدی توخالی و عریان بیافریند که شوربختانه آفریده است و خوشبختانه هنوز
هستند معلمانی که با همه نامهربانیهایی که در حق آنان میشود، همچنان معلم
باقی میمانند و معلمی میکنند. در این دوره آنچه نگرانیافزاست این است
که ساز و کارهای حاکم بر جامعه، فرهنگ و سیاست، چیرگی نگاه فردگرایانه و
سودانگاری بر همه گسترههای اجتماعی در کل و ریشهدواندن نگاه سودمحورانه
در ساختار آموزشی و ژرفتر شدن رویکردهای کمی و دوری از نگاه کیفی و
پرورشمحور در آن به آرامی مانند خورهای به جان پایههای فرهنگ آموزشی
چندهزار سالهمان افتاده و هر روز بیش از روز پیش بنیانهای آن را سست
میکند. در این زمانه هراسآور و خطرخیز بیگمان سرمایهگذاری روی آموزش و
از رهگذر آن به کارگیری و آموزش آموزگارانی انگیزهمند و توانا میتواند
آموزش را از خطر ناکارآمدی بیشتر نجات دهد و بسامان کند. گمانی نیست که در
جهان پیچیده و پررقابت امروز، آموزش میتواند پایگاهی محکم برای انسانها و
از آن میان ما ایرانیان باشد و باز بیگمان آموزش کارآمد بدون معلمان
توانا و کارآمد دستنیافتنی. پس امروز بیش از هر زمانی نیازمند
سرمایهگذاری برای پرورش آموزگاران توانمند، علاقهمند و راضی از حرفه و
زندگی شخصی و اجتماعیشان هستیم. امروز زمان این کار است؛ شاید فردا دیر
باشد!جهان صنعت