اصل اول: برای غلبه بر فوبی، این است که شخص مبتلا باید در حضور
دیگران تلاش کند تا کارهایی را که بقیه راحت انجام میدهند، انجام بدهد.
افراد مبتلا به فوبی، خیلی زود دستپاچه میشوند اما بهبودی نیازمند آگاهی
دیگران از مشکل آنهاست.
«به من گفتند در منطقه کمعمق کنار دیوار شنا کنم. من خیلی راحت این کار را
کردم. بعد از نیم ساعت مربی را صدا کردم و پرسیدم: حالا باید چه کار
بکنم؟»
مربی با بیحوصلگی گفت: «همون کاری رو که گفتم بکن.»
«من تا آخر وقت همان کار را کردم. روز بعد هم مثل روز اول گذشت. فکر
میکردم مربی فراموشم کرده است. اما چند دقیقه مانده به آخر وقت صدایم زد و
گفت که بروم لب استخر بایستم و داخل ناحیه کمعمق نزدیک به دیوار بپرم.
روز بعد هم کارم همین بود. هر روز 10 سانتیمتر جلوتر میرفتم تا به مرز
ناحیه عمیق رسیدم. خودم البته متوجه نشده بودم. داخل آب آرام بودم.»
اصل دوم: غلبه بر فوبی زمان میبرد. گاهی خیلی طول میکشد. نیازمند تکرار هم است.
«یک بار طول پرشام خیلی زیاد شد و جایم را گم کردم. دستم به لبه نرسید.
داشتم سکته میکردم. صورتم رفت زیر آب، سرم را که بیرون آوردم مدام پلک
میزدم تا آب از چشمانم بیرون بریزد. تعجب میکردم آنها که واترپولوبازی
میکردن چرا این مشکل را نداشتند.»
اصل سوم: چیزهای که بیماران مبتلا به فوبی از آن میترسند هنگام
مواجهه خیلی ترسناک نیستند. در این هنگام «خوب، بعدش...» جای «اگر اونطوری
بشه....؟» را میگیرد.
«همیشه میگفتم اگر صورتم زیر آب بره، چی میشه؟ اما وقتی این اتفاق افتاد،
آن موقع گفتم «خوب، بعدش! ایستادم و آب را از روی چشمانم کنار دادم.»
«هفته بعد، در عرض استخر شنا میکردم و پرشهای بلندتری انجام میدادم.
کمکم با فاصله یک دست از دیوار استخر به سمت ناحیهی عمیق میرفتم. گاهی
عصبی میشدم.»
اصل چهارم: پیشرفت براساس آنچه انجام میدهند و نه آنچه احساس
میکنند، اندازهگیری میشود. اگر وحشتی ندارد اما کاری سختتر از دیروز
انجام نمیدهد، پیشرفتی نداشته است. اگر عصبی یا وحشتزده است اما بیشتر و
بیشتر وارد موقعیت ترسناک میشود، بهتر شده است.
«کمی بعدتر طول استخر را تنهایی شنا میکردم. چند روز دوباره ترس برم داشت
تا اینکه یکی از بازیکنهای تیم واترپولو گفت که کنار او شنا کنم.»
اصل پنجم: مبتلایان به فوبی گهگاهی دوباره حالشان بد میشود. باید کمکشان کرد تا مشکل حل شود که حتما هم میشود.
«بالاخره شنا کردن را یاد گرفتم اما صورتم را هنوز زیر آب نمیبردم. تا
اینکه عینک شنا به بازار آمد. حالا اکثر روزها شنا میکنم. دوستش دارم.»
اصل ششم: گاهی آنچه بیماران از آن میترسند پس از درمان
لذتبخشترین چیز برایشان میشود. مثلا از اسکی میترسند و بعدا قهرمان
اسکی میشوند. از رانندگی میترسند و بعدا برای رفع تنش رانندگی میکنند.