شفا آنلاین>اجتماعی>روانشناسی> چرچیل، صدام، موسولینی و قذافی. این اسامی آشنا برگهای سیاهی برای تاریخ رقم زدهاند. شنیدن نام هرکدام از این سیاستمداران دیکتاتور، اولین تصویری را که تداعی میکند جنگ و نگونبختی برای مردمان کشورشان و حتی کشورهای دیگر است.
به گزارش
شفا آنلاین،به نقل از سپید اما خالی از لطف نیست که بدانیم این چهار نفر برای کسب شهرت تنها به
خون و خونریزی بسنده نکردهاند و عرصه قلم و ادبیات را هم برای تصرف
آزمودهاند. البته هر چهار نفر نویسندگان بدی بودهاند و باوجود یاریگرفتن
از قدرت و نویسندگانی که برای کمکگرفتن اجیر کرده بودند، آثار ضعیفی از
خود بهجا گذاشتهاند. شاید خوی دیکتاتورمابانهشان مانع از این میشده که
بخواهند توصیه نویسندگان و یارانشان در این عرصه را جدی بگیرند.
چرچیل
«ساورلا» را به کمک مادرش نوشت و صدام حسین مشاورانی از بین نویسندگان
برای نوشتن استخدام کرد.
موسولینی هم نوشتن «معشوقه کاردینال» را به کمک
یکی از دوستان نویسندهاش به پایان برد. قذافی هم که در مقام نویسنده با
رساله سیاسیاش به نام «کتاب سبز» شناخته میشود، مجموعه داستانی دارد به
نام «فرار از جهنم» که قرار بود کتابی باشد برای کودکان اما به خاطر محتوای
ضعیف و پوچ کتاب هیچوقت مورد اقبال این گروه سنی قرار نگرفت و احتمالا
معمر قذافی در این دنیا آخرین نفری باشد که شایسته نوشتن برای کودکان
باشد.
همه
این چهار نفر قالب داستان را برای حرفهایی انتخاب کردهاند که خیلی راحت
میتوانستند در سخنرانیهای عادیشان هم بگویند. لحن حماسی و توصیفات جعلی و
خام داستان آنها حاکی از این است که نویسندگان این آثار قصد داشتند با
تحریر تکتک کلمات، شخصیتی از خود بسازند که هیچگاه نداشتهاند.
یقینا
این چهار نفر تنها افرادی نیستند که دستبهقلم شده و میشوند. همانطور
که هفته گذشته خبر ترجمه کتابهای دونالد ترامپ که این روزها نامش را بیشتر
میشنویم در روزنامه منتشر شد. کتابهای ترامپ هرچند رمان و داستان نیست
اما در رده کتابهای پرفروش اصول موفقیت است.
چرچیل: «ساورلا» اثر چرچیل ابتدا بهصورت داستانی دنبالهدار در نشریهای
انگلیسی منتشر شد و در سال ۱۹۰۰ بهصورت کتابی مستقل درآمد. این رمان
داستان وقوع انقلاب و از بین رفتن نظام دیکتاتوری در لائورانیا است.
شخصیتهای این داستان برآمده از آدمهای زندگی شخصی چرچیل هستند. مثل
قهرمان زن که شبیه مادرش است و شخصیت پرستار برگرفته از شخصیت پرستار شخصی
او است. در زمان نوشتن این کتاب چرچیل بیستوچند سال بیشتر نداشت و هنوز
فرازوفرودهای سیاسیاش را تجربه نکرده بود. به همین دلیل برای مطالعه ذهنیت
و آرزوهای چرچیل، شاید این اثر از هر نوشته دیگر ارزشمندتر باشد. چرچیل در
این اثر خود را قهرمانی انقلابی میداند.
موسولینی: موسولینی مانند چرچیل داستاننویسی را قبل از پررنگ شدن شخصیت
سیاسیاش شروع کرده بود. او چندتایی داستان کوتاه دارد و یک رمان به نام
«معشوقه کاردینال». موسولینی در این داستان بهوضوح قصد تخریب نهاد روحانیت
مسیحی را دارد به همین دلیل چند سال بعد از بالا گرفتن دعوای موسولینی با
کلیسا چاپ آن ممنوع شد. بااینکه در زمان تحریر این رمان دوره رمانتیسم تمام
شده بود اما «معشوقه کاردینال» سرشار است از توصیفات شاعرانه و
خستهکننده. او بعدازاین کتاب چندرساله سیاسی نوشت اما دیگر سراغ ادبیات
نرفت.
قذافی: در میان اسامی ذکرشده قذافی تنها کسی است که بدون کمک کتابش را
نوشته است. حداقل بهظاهر. کسانی که «فرار از جهنم» اثر معمر قذافی را
خواندهاند میگویند داستان او از ابتداییترین عناصر طرح و محتوا بیبهره
است و بویی از منطق روایی نبرده است. کسانی که در مورد زندگی قذافی
نوشتهاند، معتقدند بهترین منبع برای شناخت قذافی مجموعه فرار از جهنم است.
شاید به این دلیل که پیچیدهترین آدمها هم نمیتوانند در نوشتههایشان
خودشان را مخفی کنند و خودشان را بروز میدهند. قذافی دریکی از داستانهای
این مجموعه داستان فضانوردی را روایت میکند که به ماه میرود و چون آنجا
چیزی پیدا نمیکند تصمیم میگیرد به زمین بازگردد در زمین هم دیگر
نمیتواند خودش را باشخصیت زندگی عادی تطبیق دهد به همین دلیل خودکشی
میکند.
صدام حسین: صدام حسین از سه نفر دیگر ولع بیشتری داشت و به نوشتن یک کتاب
بسنده نکرد او علاوه بر شعرهایش چهار رمان نوشت که در نوشتن آن از چند
نویسنده دیگر کمک گرفت. رمانهای او با تیراژ بالا در عراق چاپ و توزیع شد و
بااینکه ارزش ادبی نداشت بهواسطه قدرت نویسنده شانس خوانده شدن پیدا کرد.
آخرین رمان او بانام عربی «اخرج منها یا ملعون» با تیراژ چهل هزار نسخه
چاپ شد اما تقریبا تمام نسخهها طی بمباران عراق توسط ارتش آمریکا از بین
رفتند. مشخص است مشاوران صدام در نوشتن این رمان او را از اهمیت بهکارگیری
نماد در جزییات داستان مطلع کرده بودند زیرا نگرش سادهانگارانه صدام نسبت
به این مساله و تلاش ناشیانه برای گنجاندن هرچه بیشتر نماد و استعاره در
داستان، در تکتک بخشهای آخرین کتاب او دیده میشود.
«بهروز
بیرشک»، روانشناس، در خصوص اینکه دیکتاتورها چه بیماری مشترکی دارند و چرا
تنها به یک عرصه برای خودنمایی اکتفا نمیکنند اینطور پاسخ میدهد:
دیکتاتورها
بسیار خودمدار و خواهان قدرت هستند و همواره در پی این هستند که بتوانند
همهچیز را تحت سلطه خود داشته باشند و برنامهریزی و کنترل همهچیز تحت
نظر آنها باشد.
اگر
بخواهیم رفتار دیکتاتورها را بهعنوان یک اختلال شخصیتی موردبررسی قرار
دهیم، میتوانیم رفتار این افراد تا حد زیادی نزدیک به ویژگی افراد
خودشیفته بدانیم. خودشیفتهها افرادی هستند که اعتمادبهنفس بالایی دارند
ولی این اعتمادبهنفس میتواند اعتمادبهنفس کاذبی باشد که به اعتمادبهنفس
ورمکرده معروف است. یعنی چیزی که واقعی نیست ولی با نشان دادن سعی
میکنند چنین چیزی را داشته باشند.
خودشیفتگان بسیار به خودشان توجه
میکنند و حس برتر دانستن و سرآمد بودن را دارند. فکر میکنند مورد تایید و
قبول دیگران هستند و میل شدیدی دارند که توجه و علاقه را از جانب دیگران
دریافت کنند. درواقع به شکل بیمارگونهای خواهان علاقه و تاییدگرفتن از
دیگراناند. بستگی بهشدت این اختلال و خصوصیت شخصی، این آدمها برای از
هیچ امکانی برای این خودنمایی نمیگذرند. برای افراد اینچنینی مثبت دیده
شدن مهم نیست. مساله تنها دیده شدن به هر نوعی است و فکر میکنند ما به هر
طریقی که بتوانیم، باید دیده شویم. در انظار ظاهر شدن و سخنرانیهای پر
مستمع و شعار دادنهایی که بتواند جمع را تحریک کند از ویژگیهای این
آدمها است.»